شهید علی کسایی، مربی و مسئول عقیدتی سیاسی مرکز پیاده ارتش شیراز بود و نویسنده برای نگارش این داستان به سراغ همسر وی رفته و این کتاب حاصل ماهها گفتوگوی او با رفعت قافلانکوهی، همسر شهید علی کسایی است.
«آخرین فرصت» روایت زندگی سراسر عشق و ایمان «رفعت قافلان کوهی» و «شهید علی کسایی» است که با ماجرای مراسم خواستگاری و ازدواج این شهید خواندنیتر میشود و در خلال کتاب نیز اتفاقهای زندگی ساده و عاشقانه خانواده شهید کسایی در شهر شیراز روایت میشود.
«آخرین فرصت» روایت زندگی سراسر عشق و ایمان «رفعت قافلان کوهی» و «شهید علی کسایی» است که با ماجرای مراسم خواستگاری و ازدواج این شهید خواندنیتر میشود و در خلال کتاب نیز اتفاقهای زندگی ساده و عاشقانه خانواده شهید کسایی در شهر شیراز روایت میشود.
شهید علی کسایی جوانمرد انقلابی و مربی آموزشهای سیاسی و مذهبی بود که مصادف با عید غدیر سال ۱۳۳۴ در شیراز به دنیا آمد. در سن ۲۵سالگی ازدواج کرد و خطبه عقدشان توسط امام خمینی(ره) جاری و مراسم ساده عروسیشان نیز در روز عید غدیر برگزار شد. علی کسایی که زندگیاش را وقف آموزش، تفسیر قرآن و نهجالبلاغه و آرمانهای انقلاب اسلامی کرده بود، در روز عروسیاش دعا کرد تا خداوند شهادتش را هم روز عید غدیر قرار دهد.
این کتاب را علاوه بر مرور خاطرات دوران زندگی و رزمندگی شهید علی کسایی، میتوان تاریخ شفاهی دوران انقلاب و جنگ ایران و عراق نیز دانست که در قالب رمانی جذاب «صمیمیت و سادهزیستی»، «احترام به والدین»، «عشق به همسر و فرزند»، «صبر و ایثار»، «توجه به بیتالمال و حقالناس»، «عفت و حیا» و «فداکاری و شهادت» را زیبا و هنرمندانه به تصویر کشیده است.
این کتاب را علاوه بر مرور خاطرات دوران زندگی و رزمندگی شهید علی کسایی، میتوان تاریخ شفاهی دوران انقلاب و جنگ ایران و عراق نیز دانست که در قالب رمانی جذاب «صمیمیت و سادهزیستی»، «احترام به والدین»، «عشق به همسر و فرزند»، «صبر و ایثار»، «توجه به بیتالمال و حقالناس»، «عفت و حیا» و «فداکاری و شهادت» را زیبا و هنرمندانه به تصویر کشیده است.
سمیرا اکبری، نویسنده جوان سی و چهار سالهای که ۱۰سال است نوشتن را به صورت جدی پی میگیرد درباره تقریظ رهبر معظم انقلاب بر این کتاب به خبرنگار ما میگوید: آرزویم این بود که این کتاب مورد عنایت رهبر معظم انقلاب قرار بگیرد ولی فکر نمیکردم به حقیقت بپیوندد. خانم قافلان کوهی، همسر شهید هم آرزوی تقریظ رهبر معظم انقلاب روی کتاب را داشت و خیلی دعا میکرد. ایشان با دستخط خودش نامه کوتاهی برای رهبر معظم انقلاب نوشت و نخستین نسخه از کتاب را به دفتر حضرت آقا ارسال کرد. به یاد دارم وقتی نخستین نسخه کتاب را خدمت همسر شهید بردم، خیلی خوشحال شد و گفت این کتاب را برای رهبر معظم انقلاب میفرستم، انشاءالله به دستشان برسد که چنین شد.
تقدیم کتاب به کتابی دیگر
او که نگارش «آخرین فرصت» را فرصت ناب زندگیاش میداند، در تقدیمیه کتاب نوشته است: این کتاب را به کتابی دیگر تقدیم میکنم به «نهجالبلاغه» به تکتک خطبهها، نامهها و حکمتهای آن.
اکبری در این باره توضیح میدهد: خوانندگان پس از خواندن کتاب، هدف از این تقدیم را درک خواهند کرد چون قهرمان این داستان، شهید علی کسایی مدرس، مفسر و حافظ موضوعی نهجالبلاغه است و تمام هم و غمش، تربیت و انسانسازی از طریق کلام امیرالمؤمنین(ع) بوده است. کلاسهای درس تفسیر نهجالبلاغه را در مساجد شهر شیراز برگزار میکرد، در رادیو و تلویزیون سخنرانی داشت، در سفرهایش به شهرستانهای دیگر، زمانی که در زندانهای دوران رژیم طاغوت بود، در پادگان ارتش شیراز که محل کارش بود و در جبههها برای رزمندگان تفسیر نهجالبلاغه میکرد و بسیار شیفته و شیدای حضرت علی(ع) بود. حتی روز تولد، روز ازدواج و روز شهادت ایشان همزمان با عید غدیر بود که حکمتی در آن نهفته است.
این نویسنده با بیان اینکه فرصت آشنایی با خانواده شهید علی کسایی را مدیون مؤسسه نشر فرهنگ شهادت در شیراز است، میگوید: وقتی درسم در دانشگاه تمام شد دنبال علاقهام که نویسندگی بود رفتم. خداوند سببساز شد و با مؤسسه نشر فرهنگ شهادت که مؤسسهای مردمنهاد در شیراز بود آشنا شدم. در آن مؤسسه جمعی از خانمهای علاقهمند دور هم جمع میشدند و برای ترویج فرهنگ شهادت خدمت میکردند. یکی از کارها، دیدار با خانواده شهدا بود و به صورت هفتگی به دیدار خانواده شهدا میرفتیم، پای حرفها و خاطراتشان مینشستیم و این دیدارها، مستندسازی و مستندنگاری میشد. همان زمان دورههای نویسندگی، خاطرهنگاری و تاریخ شفاهی را گذراندم و آموزش نویسندگی را به صورت جدی دنبال کردم.
اکبری ادامه میدهد: یک روز صوت ۳ساعتهای از سوی مؤسسه به من داده شد که مصاحبه با همسر شهید علی کسایی بود و قرار بود آن را در قالب خاطرات شفاهی به نگارش دربیاورم. پس از گوش دادن آن مصاحبه، شخصیت شهید و همسرشان برایم بسیار جذاب و ستودنی شدند و پرسشهای زیادی دربارهشان در ذهنم ایجاد شد. قرار مصاحبه با همسر شهید را گذاشتم و مسیر گفتوگوهایمان به سمتی رفت که فرضیه نگارش یک کتاب خاطرات مفصل و جامع قوت گرفت چون شهید علی کسایی، شخصیت ناب و گمنامی بود. قرار مصاحبههای تکمیلی را گذاشتیم و این ۳ساعت گفتوگو به ۳۰ ساعت صوت تبدیل شد.
به گفته این نویسنده برای جمعآوری اطلاعات و انجام مصاحبهها گاهی در خانه، گاهی بیرون از خانه و گاهی به شکل تلفنی یا در شبکههای اجتماعی با همسر شهید در ارتباط بوده تا جزئیات دقیقتری از خاطرات بازآفرینی شود.
لطف امام رضا(ع) نصیب ما شد
اکبری با بیان اینکه برای نگارش کتاب از استادان داستاننویسی شیراز کمک گرفته و حساسیت زیادی برای نگارش کتاب داشته است، یادآور میشود: خانم قافلانکوهی بسیار صبور و خوشبرخورد بود و برای یادآوری جزئیات ماجراها و خاطرات همکاری زیادی میکرد، گاهی برای یادآوری یک اتفاق، روزها فکر میکرد و پاسخم را میداد حتی رنگ خودرو و جزئیات خانهای که در آن زندگی میکردند را به یاد میآورد و تلاشش برای یادآوری جزئیات، ستودنی بود. البته ایشان پس از شهادت با خاطرات همسرشان زندگی میکرد و این خاطرات را در سالهای پس از شهادت همواره مرور و تعریف میکرد تا جزئیات از خاطرشان نرود.
او میگوید: سعی کردم زبان نگارش کتاب ساده، روان و خوشخوان باشد. هدفم نگارش کتاب خاطرهنویسی خطی و بازآفرینی ساده نبود بلکه میخواستم با وفاداری به واقعیت و بدون دخالت قالب تخیل، فضای دلنشینی را با زبان داستانی ترسیم کنم که مخاطبپسند باشد. من در حد وسع خودم تلاش کردم با هنر ادبیات، بخشی از مفاهیم انسانساز فرهنگ شهادت را به مخاطبان منتقل کنم.
اکبری اضافه میکند: وقتی کتاب را برای انتشارات آستان قدس رضوی (بهنشر) فرستادم و کار برای چاپ پذیرفته شد من و همسر شهید بسیار خوشحال شدیم چون کتاب را به امام رضا(ع) سپرده بودیم و لطف ثامن الحجج(ع) نصیب ما شد.
این نویسنده جوان درباره اینکه نگارش کتاب «آخرین فرصت» چه تغییری در زندگی شخصی و جهانبینیاش ایجاد کرده است، میگوید: اثرات مبارک نگارش این کتاب برای من بسیار زیاد بود که برخی از آنها قابل بیان نیست و از درون احساسشان کردم اما نگاهم به عید غدیر، احساسی که در این روز دارم و انتظاری که برای آمدن آن میکشم، متفاوت شده است. نگاهم به نهجالبلاغه تغییر کرده و این کتاب مسیر زندگیام را روشن کرده است.
او در پایان یادآور میشود: شهید کسایی دانشجوی ادبیات عرب دانشگاه فردوسی مشهد بود و در آن دوران نامههایی را برای مادر و برادرش مینوشت؛ در یکی از این نامهها خطاب به مادرش مینویسد: «دعا کن فرزندت زیر سایه امام هشتم(ع) آدم شود و بتواند آدم تربیت کند». من پس از نگارش این کتاب و آشنایی با این شهید احساس کردم «آخرین فرصت» ادامه استجابت دعای شهید است. امیدوارم توشه این کتاب، اول برای خودم و بعد برای خوانندگان، آنچه شهید در دعا از مادرش میخواست، باشد.
تقدیم کتاب به کتابی دیگر
او که نگارش «آخرین فرصت» را فرصت ناب زندگیاش میداند، در تقدیمیه کتاب نوشته است: این کتاب را به کتابی دیگر تقدیم میکنم به «نهجالبلاغه» به تکتک خطبهها، نامهها و حکمتهای آن.
اکبری در این باره توضیح میدهد: خوانندگان پس از خواندن کتاب، هدف از این تقدیم را درک خواهند کرد چون قهرمان این داستان، شهید علی کسایی مدرس، مفسر و حافظ موضوعی نهجالبلاغه است و تمام هم و غمش، تربیت و انسانسازی از طریق کلام امیرالمؤمنین(ع) بوده است. کلاسهای درس تفسیر نهجالبلاغه را در مساجد شهر شیراز برگزار میکرد، در رادیو و تلویزیون سخنرانی داشت، در سفرهایش به شهرستانهای دیگر، زمانی که در زندانهای دوران رژیم طاغوت بود، در پادگان ارتش شیراز که محل کارش بود و در جبههها برای رزمندگان تفسیر نهجالبلاغه میکرد و بسیار شیفته و شیدای حضرت علی(ع) بود. حتی روز تولد، روز ازدواج و روز شهادت ایشان همزمان با عید غدیر بود که حکمتی در آن نهفته است.
این نویسنده با بیان اینکه فرصت آشنایی با خانواده شهید علی کسایی را مدیون مؤسسه نشر فرهنگ شهادت در شیراز است، میگوید: وقتی درسم در دانشگاه تمام شد دنبال علاقهام که نویسندگی بود رفتم. خداوند سببساز شد و با مؤسسه نشر فرهنگ شهادت که مؤسسهای مردمنهاد در شیراز بود آشنا شدم. در آن مؤسسه جمعی از خانمهای علاقهمند دور هم جمع میشدند و برای ترویج فرهنگ شهادت خدمت میکردند. یکی از کارها، دیدار با خانواده شهدا بود و به صورت هفتگی به دیدار خانواده شهدا میرفتیم، پای حرفها و خاطراتشان مینشستیم و این دیدارها، مستندسازی و مستندنگاری میشد. همان زمان دورههای نویسندگی، خاطرهنگاری و تاریخ شفاهی را گذراندم و آموزش نویسندگی را به صورت جدی دنبال کردم.
اکبری ادامه میدهد: یک روز صوت ۳ساعتهای از سوی مؤسسه به من داده شد که مصاحبه با همسر شهید علی کسایی بود و قرار بود آن را در قالب خاطرات شفاهی به نگارش دربیاورم. پس از گوش دادن آن مصاحبه، شخصیت شهید و همسرشان برایم بسیار جذاب و ستودنی شدند و پرسشهای زیادی دربارهشان در ذهنم ایجاد شد. قرار مصاحبه با همسر شهید را گذاشتم و مسیر گفتوگوهایمان به سمتی رفت که فرضیه نگارش یک کتاب خاطرات مفصل و جامع قوت گرفت چون شهید علی کسایی، شخصیت ناب و گمنامی بود. قرار مصاحبههای تکمیلی را گذاشتیم و این ۳ساعت گفتوگو به ۳۰ ساعت صوت تبدیل شد.
به گفته این نویسنده برای جمعآوری اطلاعات و انجام مصاحبهها گاهی در خانه، گاهی بیرون از خانه و گاهی به شکل تلفنی یا در شبکههای اجتماعی با همسر شهید در ارتباط بوده تا جزئیات دقیقتری از خاطرات بازآفرینی شود.
لطف امام رضا(ع) نصیب ما شد
اکبری با بیان اینکه برای نگارش کتاب از استادان داستاننویسی شیراز کمک گرفته و حساسیت زیادی برای نگارش کتاب داشته است، یادآور میشود: خانم قافلانکوهی بسیار صبور و خوشبرخورد بود و برای یادآوری جزئیات ماجراها و خاطرات همکاری زیادی میکرد، گاهی برای یادآوری یک اتفاق، روزها فکر میکرد و پاسخم را میداد حتی رنگ خودرو و جزئیات خانهای که در آن زندگی میکردند را به یاد میآورد و تلاشش برای یادآوری جزئیات، ستودنی بود. البته ایشان پس از شهادت با خاطرات همسرشان زندگی میکرد و این خاطرات را در سالهای پس از شهادت همواره مرور و تعریف میکرد تا جزئیات از خاطرشان نرود.
او میگوید: سعی کردم زبان نگارش کتاب ساده، روان و خوشخوان باشد. هدفم نگارش کتاب خاطرهنویسی خطی و بازآفرینی ساده نبود بلکه میخواستم با وفاداری به واقعیت و بدون دخالت قالب تخیل، فضای دلنشینی را با زبان داستانی ترسیم کنم که مخاطبپسند باشد. من در حد وسع خودم تلاش کردم با هنر ادبیات، بخشی از مفاهیم انسانساز فرهنگ شهادت را به مخاطبان منتقل کنم.
اکبری اضافه میکند: وقتی کتاب را برای انتشارات آستان قدس رضوی (بهنشر) فرستادم و کار برای چاپ پذیرفته شد من و همسر شهید بسیار خوشحال شدیم چون کتاب را به امام رضا(ع) سپرده بودیم و لطف ثامن الحجج(ع) نصیب ما شد.
این نویسنده جوان درباره اینکه نگارش کتاب «آخرین فرصت» چه تغییری در زندگی شخصی و جهانبینیاش ایجاد کرده است، میگوید: اثرات مبارک نگارش این کتاب برای من بسیار زیاد بود که برخی از آنها قابل بیان نیست و از درون احساسشان کردم اما نگاهم به عید غدیر، احساسی که در این روز دارم و انتظاری که برای آمدن آن میکشم، متفاوت شده است. نگاهم به نهجالبلاغه تغییر کرده و این کتاب مسیر زندگیام را روشن کرده است.
او در پایان یادآور میشود: شهید کسایی دانشجوی ادبیات عرب دانشگاه فردوسی مشهد بود و در آن دوران نامههایی را برای مادر و برادرش مینوشت؛ در یکی از این نامهها خطاب به مادرش مینویسد: «دعا کن فرزندت زیر سایه امام هشتم(ع) آدم شود و بتواند آدم تربیت کند». من پس از نگارش این کتاب و آشنایی با این شهید احساس کردم «آخرین فرصت» ادامه استجابت دعای شهید است. امیدوارم توشه این کتاب، اول برای خودم و بعد برای خوانندگان، آنچه شهید در دعا از مادرش میخواست، باشد.
نظر شما