محسن امیریوسفی از آن دست فیلمسازانی است که فیلمهایش از تعداد انگشتان یک دست هم فراتر نمیرود، اما تقریباً همه آثار او با حواشی زیادی همراه بودند و دو فیلمش هم مدتی را در محاق توقیف گذراندند. اولی «آتشکار» که یک کمدی متفاوت بود و موضوعی غیرمتعارف داشت و ۴ سال در توقیف بود و در نهایت با شرط سنی بالای ۱۶ سال اجازه نمایش گرفت و دیگری «آشغالهای دوستداشتنی» که با نگاهی به حوادث پس از انتخابات ۸۸ ساخته شد و بیش از شش سال مجوز نمایش دریافت نکرد و بالاخره اواخر بهمن ۱۳۹۷ راهی پرده سینماها شد. امیریوسفی علاوه بر کارگردانی و نویسندگی در حوزههای صنفی هم فعال بوده و به عنوان رئیس کانون کارگردانان سینمای ایران بارها مواضع متفاوتی را نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی اتخاذ کرده است. او حالا بعد از حدود ۱۲ سال از ساخت آخرین فیلمش با یک کمدی فانتزی به سینما بازگشته است.
ژانر فانتزی ـ تخیلی هیچگاه در سینمای ایران به یک گونه جدی و فراگیر تبدیل نشد، شاید دلیل عمدهاش ذائقه مخاطبان و علاقه ذاتی تماشاگر ایرانی به قصههای رئال باشد، اما در عین حال همیشه هم بستر و فضای مناسبی برای پرداخت چنین روایتهایی مهیا نبوده است. با این حال بیشترین تولیداتی که در این ژانر ساخته شده به سینمای کودک و نوجوان تعلق دارد؛ فیلمهایی همچون «پاتال و آرزوهای کوچک»، «دزد عروسکها»، «شهر گربهها»، «آهوی پیشونی سفید» و ... و همچنین در سینمای بزرگسال هم آثاری مانند «سیزده گربه روی شیروانی»، «دموکراسی تو روز روشن»، «دراکولا»، «مادر قلب اتمی»، سریال «مسافران» و ... ساخته شده است.
این فضای سورئال در هر سه اثر پیشین امیریوسفی هم دیده میشود. در «خواب تلخ» شاهد ارتباط مرده شور با عزرائیل هستیم و شخصیت سهراب کارگر ذوب آهن در «آتشکار» مدام با روح پدرش در جدال است و در «آشغالهای دوست داشتنی» هم شخصیتها از طریق قاب عکس با یکدیگر در ارتباط هستند و حالا در «قیف» رسماً با یک کاراکتر غیرزمینی مواجهایم که میتواند دست به کارهای خارقالعاده بزند و موقعیتهای عجیب خلق کند.
در باغ سبز یا یک فیلم دیدنی؟
پوستر فیلم «قیف» هر سینماروی کمدی پسندی را به تماشای آن ترغیب میکند. فروش ۲۰ میلیاردی این فیلم در کمتر از سه هفته هم نشان میدهد «قیف» هرآنچه برای جذب اولیه مخاطب لازم است را دارد؛ نمونه آن حضور رضا عطاران به عنوان یکی از نویسندگان و بازیگران فیلم است که میتواند به طور بالقوه گیشه را تضمین کند و انگیزهای برای دیدن این اثر خوش رنگ و لعاب باشد. اما «قیف» فقط در باغ سبز را نشان میدهد و وقتی داخلش میروید حسابی شوکهتان میکند.
ظاهراً «قیف» همه معادلات برای یک فیلم کمدی موفق با گیشهای حسابشده را داراست. یک ویترین پر و پیمان از بازیگران کمدی؛ از رضا عطاران گرفته تا عباس جمشیدی فر، غلامرضا نیکخواه و گیتی معینی و فریده سپاهمنصور. اما داستان و شیوه روایت آن به قدری سخیف و سطحی است که گاهی تعجب میکنید در حال تماشای یک فیلم کودک و نوجوان هستید یا یک اثر برای بزرگسال.
خسرو هیرکانی مردی است که از یک سیاره دیگر به نام هیرکان به زمین آمده تا با یک عشق زمینی ازدواج کند و به هیرکان بازگردد. شرط این ازدواج هم آگاهی عروس از انسان نبودن خسرو است. خسرو هرچه تلاش میکند پیش از عقد واقعیت را به ملوک بگوید موفق نمیشود و توسط ژاله که از سیارک هیرکین به زمین آمده، بازگردانده میشود. او با هر ترفندی خودش را از چنگال ژاله رها میکند و به زمین برمیگردد تا با ملوک ازدواج کند اما غافل از اینکه ۴۵ سال گذشته و ملوک پیر شده است. خسرو که نام اصلیاش «قیف» است حالا ۲۴ ساعت فرصت دارد تا ازدواج کند در غیر این صورت به نفرین سیاه گرفتار میشود.
وقتی عطاران هم کمکی به جذابیت فیلم نمیکند
فیلمنامه را امیریوسفی با همراهی رضا عطاران نوشته است و دست کم این انتظار میرفت عطاران با توجه به سابقهای که در نگارش فیلمنامه و بازی نقشهای کمدی دارد بداند چه شخصیتی را حداقل برای خودش که ایفاگر آن است، خلق کند. عطاران علیرغم اینکه نسبت به بازخوردهای مخاطب از بازی و طنز خودش آگاه است اما این بار در دورترین حالت ممکن با خودش قرار گرفته و حتی در برخی صحنهها اصلاً انگار بازی هم نمیکند. عطاران پیشتر این فضای فانتزی را در «دراکولا» به نویسندگی و کارگردانی خودش تجربه کرده بود. در آن فیلم شاهد ماجرای مرد معتادی به نام جواد بودیم که شبی به طور تصادفی با یک دراکولای خونآشام روبرو میشود، دراکولا که قصد کرده او را بدزد و خونش را بخورد طی اتفاقاتی وارد رابطه دوستانهای با جواد میشود و کم کم جواد دراکولا را هم معتاد میکند. گرچه فیلم نتوانست به موفقیت بالایی در اکران دست پیدا کند و انتقاداتی به آن شد اما جذابیتهای خودش را هم داشت و عطاران در خلق و مهندسی کمدی موقعیت در فیلم نسبتاً موفق عمل کرد اما «قیف» جز معدود سکانسهایی که آن هم به مدد حضور دو بازیگر زن است نتوانسته از این فضای فانتزی بهره ببرد و در نهایت همه چیز علیه خودش میشود و کلیت فیلم را تبدیل به اثری باسمهای و سطحی میکند. از سویی دیگر ترکیب عطاران با عباس جمشیدیفر هم کمترین کمکی به بار کمدی داستان نکرده و اساساً رابطه این زوج درنیامده است و نتوانسته لحظات شیرین و جذابی را رقم بزند.
مجالس رقص و آواز و عروسی هم که پای ثابت اغلب کمدیهاست در افتتاحیه و اختتامیه «قیف» پابرجاست. شوخیهای جنسی متعدد و بدتر از آن شوخیهای نخنما شده و سخیف با زنان در سکانسهایی که دنبال خسرو هستند و میخواهند به زور با او ازدواج کنند از بخشهای نچسب و سرد فیلم است که توی ذوق میزند و اسباب خنده نمیشود.
امیریوسفی اما در کنار فضای طنز نیمنگاهی هم به مسائل اجتماعی و اقتصادی داشته است. او با وارونه نشان دادن برخی از مسائل عرفی آنها را به نوعی هجو کرده و رنگ و بوی طنز به آن داده است. مثلاً مردان برای رویارویی با پادشاه هیرکان باید حجاب داشته باشند و زنان نیازی به این کار ندارند. یا بیخبری خسرو از وضعیت اقتصادی و کار و معیشت مردم و تعجبش از این همه تغییری که در مدت نبودنش در زمین اتفاق افتاده، طعنههایی است که در فیلمنامه گنجانده شده و امیریوسیفی به طریقی آن را ابراز میکند.
حضور بازیگران پیشکسوت در هسته داستان
از اینها که بگذریم یکی از ویژگیهای قابل توجه در کستینگ این فیلم نقش پررنگ بازیگران زن است. عموماً نقشهایی که به بازیگران پیشکسوت پیشنهاد میشود اغلب فرعی و در قالب مادر و مادربزرگ است. اما یکی از امتیازات مهم «قیف» حضور این بازیگران در مرکز صحنه و داستان است. این فاصله گرفتن از نقشهای کلیشهای و خنثی و دست چندم برای بانوان پیشکسوت که همیشه هم از آن دلگیرند در «قیف» اتفاق افتاده و کاراکترها نقش محوری و کلیدی در فیلم دارند. اتفاقی که در چند سال اخیر کمتر شاهد آن بودیم و عموماً نقشهای اصلی نصیب بازیگران جوان و میانسال میشود. حضور فریده سپاهمنصور و گیتی معینی در کنار هم از لحظات شیرین فیلم شده است و در مثلث با عطاران ترکیب خوبی را به وجود آورند. به ویژه که شاهد بازی قابل توجهی از سپاهمنصور در این فیلم هستیم و این فاصله گرفتن از نقشهای کلیشهای برای بازیگران زن به خصوص بازیگران پیشکسوت اتفاق مهمی است. همچنین حضور تورج نصر دوبلور قدیمی و محمود نظرعلیان از دیگر بازیگران قدیمی هم اتفاق خوبی در این فیلم است.
«قیف» قرار است نقبی به مخاطبش بزند که زمینیها درگیر روزمره شدهاند و عشق را فراموش کردهاند اما در نهایت چیزی که باقی میماند دوستی و عشق است. حالا اینکه امیریوسفی چقدر توانسته چنین تاثیری روی بیننده بگذارد، قضاوتش با مخاطبان فیلم.
نظر شما