آخرین تحولات لبنان

میرفتاح می‌گوید: ماجرایی مانند غزه و دیدن عکس‌هایی که مخابره می‌شد اجازه نمی‌داد به راحتی از کنار این وقایع عبور کنم و فقط سعی کردم به سهم خودم کمک کنم که برخی از این تصاویر برد وسیع‌تری پیدا کند یا تاثیر بیشتری روی مخاطبان بگذارد.

هنرمند نمی‌تواند از کنار اخبار غزه به سادگی بگذرد

به گزارش گروه فرهنگی قدس، این روزها حوزه هنری میزبان مجموعه‌ای از نقاشی‌های سیدعلی میرفتاح در نمایشگاهی با عنوان «سرسبز بود دره من» است. میرفتاح که سال گذشته نمایشگاه «کرگدن‌ها گاهی تنها سفر نمی‌کنند» را برگزار کرده بود، امسال با رویکردی متفاوت نمایشگاهی از آثار دفاع مقدسی خود را در معرض دید علاقمندان قرار داده است، او در بخشی از استیتمنت این نمایشگاه آورده؛ «حالا که ریش و مو سفید کرده ام، خاطرات از هزار توی ملالت بار روزمره جلو می آیند، رو نشان می دهند و به غیب بازمی گردند ... این نمایشگاه بیش از آن که نقاشی باشد بهانه ای است برای قدردانی ناچیزی از امرام و معرفت بهترین فرزندان این خاک و آب، اظهار ارادتی است به رفقای باصفایی که علیرغم دوری و مهجوری ام، وامدار مهر و کرم آنها هستم الی الابد».

میرفتاح را بیشتر به عنوان روزنامه نگار می‌شناسیم، او همچنین از نقاشان مطرح است و دستی هم بر هنر گرافیک دارد و چندین کتاب نیز تألیف کرده و فیلمنامه نوشته و علاوه بر این طراحی پوستر چند فیلم سینمایی را نیز برعهده داشته است. به بهانه برپایی تازه‌ترین نمایشگاه او که ردی از کودکان غزه را هم می‌توان در آن یافت با او به گفت‌وگو نشستیم و جویای دغدغه‌های او در روزگار پرهیاهوی امروز شدیم و این هنرمند نیز از ایامی یاد کرد که دره همه‌مان سرسبز بود و بی‌آلایش.

آقای میرفتاح از سال گذشته و شروع حملات اسرائیل به غزه صفحه شخصی شما هم رنگ و بوی دیگری پیدا کرد و برخی از آثارتان را که با محوریت غزه بود آنجا منتشر کردید، درباره نمایشگاه «سرسبز بود دره من» بگویید و اینکه چه شد به فکر برپایی آن افتادید و چه چیزی بهانه خلق این آثار شد؟

طبیعتاً اخبار و اتفاقات روز روی همه آدم‌ها تاثیر می‌گذارد. واقعه‌ای مانند هفتم اکتبر نیز فلسطین و غزه را در صدر اخبار دنیا قرار داد و هر طرف که رو برمی‌گرداندیم این اخبار را می‌شنیدیم و به نظرم طبیعی است که این اخبار روی هنرمند که احساسات و عواطفش بیشتر درگیر می‌‍شود، تاثیر مضاعفی داشته باشد و نتواند به سادگی از کنار این اخبار بگذرد. البته پیش از این هم نقاشی‌هایی ‌کشیده‌ام که جنبه مفهومی داشتند اما ماجرایی مانند غزه و دیدن عکس‌هایی که مخابره می‌شد اجازه نمی‌داد به راحتی از کنار این وقایع عبور کنم و فقط سعی کردم به سهم خودم کمک کنم که برخی از این تصاویر برد وسیع‌تری پیدا کند یا تاثیر بیشتری روی مخاطبان بگذارد.

درباره محوریت این آثار هم توضیح دهید که ظاهراً به گنجینه شخصی شما تعلق دارند و ۵ اثر درباره غزه هم در نمایشگاه دیده می‌شود.

از ابتدا قرار نبود این نمایشگاه درباره غزه باشد. در واقع من برای یادآوری جنگ هشت ساله تعدادی نقاشی کشیده بودم که در زمان برپایی نمایشگاه دوستان حوزه هنری پیشنهاد دادند که تابلوهای مربوط به غزه را هم کنار اینها بگذاریم و من هم از این ایده استقبال کردم.

هنرمند نمی‌تواند از کنار اخبار غزه به سادگی بگذرد

همانطور که اشاره کردید آثار شما در این نمایشگاه به دو بخش تقسیم می‌شود، دفاع مقدس و در امتداد آن غزه، نقطه عطف و اشتراک این دو فضا بحث مقاومت است. چقدر حال و هوای آنها را به هم نزدیک می‌دانید؟

میان دو موضوع نمایشگاه تفاوت‌هایی وجود دارد. بحث جنگ هشت ساله ایران و عراق بسیار متفاوت از جنگ غزه است، زمانی که اغلب رزمنده‌ها و بخصوص جوانان کم سن و سال به جهبه می‌رفتند حضورشان داوطلبانه و با اشتیاق بود و انگیزه‌های دینی و ملی داشتند، اما در جنگ غزه، لااقل نقاشی‌هایی که من کشیدم قصه مظلومیت است. در واقع من رزمندگان غزه یا محور مقاومت را به تصویر نکشیدم بلکه بیشتر روی مظلومیت کودکان غزه و قربانی شدن آنها تمرکز کردم و ‌خواستم یادآوری کنم که اگر اسرائیل به غزه حمله می‌کند طرف مقابلش یک سری رزمنده با انرژی و باانگیزه قرار ندارد بلکه این بچه‌ها هستند که قربانی حملات آنها می‌شوند. اینجا حتی بحث تیر و تفنگ هم مطرح نیست، ماجرا بر سر بچه‌هایی است که از گرسنگی و تشنگی واز سرما و بیماری از بین می‌روند. موجودات بی‌پناهی که هرکسی آنها را ببیند متاثر می‌شود مگر اینکه زیادی سنگدل باشد یا دستش با اسراییلی‌ها توی یک کاسه باشد. راستش را بگویم طی این مدت من از این متعجب بودم که چطور برخی از افراد  که تحت سیطره فضای رسانه‌ای مسموم هستند نسبت به این بچه‌ها بی‌اعتنایی می‌کنند. افرادی که اتفاقاً از احساس و عاطفه برخوردارند و ما می‌بینیم که چطور در فضای مجازی برای قربانیان دیگر حوادث دچار غلیان احساسات و عواطف می‌شوند اما یک‌باره به بچه‌های یمن و لبنان و غزه و سوریه که می‌رسند شروع می‌کنند به تحلیل‌های کج و معوج سیاسی. خدا عاقبت همه ما را ختم بخیر کند. اما در اینجا من سعی‌ام این بود که به مخاطبانم از هر گروه و دسته‌ای و با هر نگاه سیاسی‌ای یادآوری کنم که انسانیت و رقت قلب و همدردی با مظلومان بر هر تحلیل و نگاه سیاسی حتی عقیدتی مقدم است. ما اول باید انسان باشیم و ارزش‌های انسانی را محترم بشماریم و به کمک مظلومان بشتابیم و با ظالمان به قدر وسع مبارزه کنیم، بعد حالا می‌توانیم تحلیل‌های سیاسی خودمان را داشته باشیم. عجیب بود برایم که می‌دیدم بعضی اروپایی‌ها و امریکایی‌ها علی‌رغم سیطره رسانه‌ها با مردم فلسطین همدردی می‌کنند و تظاهرات می‌کنند و هزینه می‌دهند اما در بین فارسی‌زبان‌ها گاهی صداهایی شنیده می‌شد و می‌شود که مایه شرمساری است.

شما اهل نوشتن هستند و اگر حرف یا حدیث نفسی باشد، قلم برای شما جایگاه ویژه‌ای دارد. در نقاشی چطور این حس را منتقل می‌کنید؟

ممکن است چیزی که می‌گویم از منظر هنری محل مناقشه باشد اما من همچنان فکر می‌کنم حتی در این روزگار مدرن هم، نقاشی ولو در آبستره‌ترین شکلش همچنان و کماکان رسانه است. بالاخره حرفی وجود دارد که می‌خواهیم آن را منتقل کنیم و حتی آنجا که نقاشی بیشتر جنبه‌های تزیینی و دکوراتیو پیدا می‌کند باز هم هنرمند می‌خواهد که پیامی را منتقل می‌کند. من سال‌ها کار رسانه کرده‌ام،‌خواسته و ناخواسته در نقاشی هم به نوعی همان کار را می‌کنم. حالا ممکن است مخاطب و نوع پیامش فرق کند اما همچنان نقاشی همان کار رسانه را می‌کند.

تابلوهای نقاشی شما در پیوند با کلمات و شعر مفهوم تازه‌ای پیدا کردند. درباره همنشینی شعر و هنر بگویید و اینکه با چه هدفی از آن استفاده کردید؟

ما همچنان وقتی فکر می‌کنیم با کلمه فکر می‌کنیم و در ذهنمان ابتدا این کلماتند که نقش می‌بندد. تصویر در مرحله دوم است و این کلمه است که باعث تحقق تصویر می‌شود. زمانی که من این نقاشی‌ها را می‌کشیدم طبیعتاً به چیزهایی فکر می‌کردم که بخشی از آن تجربه زیسته خودم بوده است. من زمان جنگ در فضایی رشد کردم که بسیاری از رفقایم شهید شدند. من در فضای جنگ نفس کشیده‌ام و اغراق نیست اگر بگویم بهترین دوران زندگی‌ام همنشینی با بهترین فرزندان این سرزمین بوده است. در عنفوان جوانی در آن فضا بودم و با آن آدم‌ها نشست و برخاست داشتم. واقعیت این است که در تمام ادوار زندگی‌ام هیچگاه آن فضا را فراموش نکرده‌ام و آن آدم ها از خاطرم نرفته‌اند. چه در نوشته و چه در نقاشی خواسته و ناخواسته دنبال یادآوری آن فضای حقیقتا ملکوتی بوده‌ام.

اتفاقا سال‌ها پیش، نوشته‌ای دارم با همین عنوان «دره من چه سرسبز بود» که آنجا هم به همین فضای جنگ و دهه شصت اشاره کردم. اتفاقا در همان دهه شصت من کارم همین نقاشی کشیدن بود و پارچه‌نویسی و کارهای تبلیغاتی. زمانی که وارد دنیای روزنامه نگاری شدم ناچار از نقاشی فاصله گرفتم و مدت زیادی دست به قلمو و بوم نبرده بودم تا این اواخر که سرپیری دوباره آن شور و حال دوران جوانی در من برانگیخته شد ودوری‌ام از روزنامه کمک کرد که به مامن نقاشی پناه ببرم. بالاخره نقاش هم خواسته و ناخواسته به تجربه زیسته و به فکرها و خاطرات خود رجوع می‌کند. چه وقتی  کرگدن می‌کشم و چه وقتی به موضوعات دیگر می‌پردازم در حقیقت دارم خودم را حکایت می‌کنم. با اینکه بیشتر نقاشی‌ها از روی عکس‌های مشهور است اما به کمک آن عکس‌ها دارم حرف دل خودم را می‌زنم. انشالله که خیلی ناموفق نبوده باشم.

همیشه میان نقاشی و عکاسی یک جدالی وجود داشته است؛ شما در این نمایشگاه تعدادی از آثار عکاسان مطرح همچون محمود کلاری، بهمن جلالی و ... را نقاشی کردید. آیا این رویکرد با خلق یک مفهوم تازه انتخاب شده؟

من برای عکاسان احترام زیادی قائلم. آنها در دل خطر موفق به ثبت سندهایی شده‌اند که جزو تاریخ این سرزمین است. بحث هنری‌اش هم که جای خود دارد. هدفم این بود که اولاً حرمت عکس‌ها را حفظ کنم و اگر بتوانم چیزی به آنها اضافه کنم تا مخاطب حس دیگری از دیدن نقاشی بگیرد. تاکید می‌کنم که باید حق و حقوق عکاس رعایت شود، زیرا او در میان معرکه یک کار خبری و هنری انجام داده، اما من هم که نقاشی می‌کنم اگر بتوانم به آن عکس لطمه نزنم و در عین حال ارزش افزوده‌ای برای آن داشته باشم نه تنها عکس را خراب نکردم که به آن کمک هم کردم و فرصتی ایجاد شده که برخی بروند اصل آن عکس را هم ببیند.

هنرمند نمی‌تواند از کنار اخبار غزه به سادگی بگذرد

نام نمایشگاه «سرسبز بود دره من» از کجا آمد؟

این نام از علاقه شخصی من به یکی از آثار جان فورد به نام «چه سرسبز بود دره من» می‌آید که نگاه نوستالژیکی به معصومیت راوی قصه دارد که در کودکی، پدر و برادرهایش در معدن کار می‌کردند و به مرور نظام سرمایه‌داری و سودجویی فضا و صمیمت میان آنها را از بین برد و همه را وارد وادی دیگری کرد. این فیلم را چنان دوست دارم که ناخواسته چندین‌بار از این عنوان برای سرمقاله‌هایم استفاده کردم. البته تاکید می‌کنم که از نگاه نوستالژی به جنگ پرهیز دارم و معتقدم نگاه نوستالژی به گذشته لااقل برای ما سّم است. نگاه من به گذشته از جهت تذکار و یادآوری است نه اندوه دورماندگی. یادآوری یک بحث است، نوستالژی چیز دیگری؛ به نظرم نوستالژی در خدمت بازار و کاسبی است، مانند پاریس و استانبول که با نوستالژی توریست جذب می‌کنند. نوستالژی مال کافه و رستوران است که مشتری جذب کند و من این نگاه را اصلاً مناسب دوران جنگ و جای دهه شصت نمی‌دانم. ما باید به یاد بیاوریم که در دهه شصت آدم‌های دیگری بودیم و نوع زندگی متفاوتی داشتیم؛ آن زمان حس بخشندگی، برادری و مهربانی بیشتری وجود داشت و مادیات در زندگیمان کمرنگ‌تر بود. این یادآوری به این معناست که آن زمان در دره سرسبزتری زندگی می‌کردیم که متاسفانه به مرور نظام سرمایه‌داری و سودجویی و خودخواهی و نفس پرستی باعث شد ما هم تغییر کنیم و این شرایط نابرابر باعث افتراق آدم‌ها شد در حالی که در گذشته سبک زندگی مردم شبیه هم بود.

این یادآوری گذشته به این معنا نیست که به گذشته بازگردیم و مانند آن زمان زندگی کنیم بلکه به این معناست که باید ارزش‌هایی را مغتنم بشماریم و نباید اجازه دهیم آنها تحت‌تاثیر نظام سودجویی قرار بگیرد. یک زمانی بچه‌های این سرزمین برای دفاع از خاکشان و رفتن به جبهه از هم سبقت می‌گرفتند و در شناسنامه‌هایشان دست می‌بردند که فرصت دفاع از کشور، شهید شدن و ایثار را به دست بیاورند اما امروز برای چیزهای دیگری از هم سبقت می‌گیرند!

پیش‌تر در گفت‌وگویی از اهمیت هنر نقاشی در دهه ۶۰ سخن گفته بودید. آن زمان حوزه هنری سردمدار هنر انقلابی بوده و طیفی موسوم به هنرمندان متعهد و انقلابی را پرورش داده اما هرچه جلوتر آمدیم این فضا تغییر کرد و هنر بازاری به فضای هنر انقلابی رسوخ کرد. در حالی که قرار بود هنر انقلاب در هیاهوی روایت‌ها میدان‌داری کند. به نظر شما چرا از این نگاه آرمانی و معنایی فاصله گرفتیم؟

متاسفانه گناه اصلی به گردن مدیران فرهنگی در رده‌های بالاست که آنها هم چندین مشکل دارند. نخست اینکه واقعاً دانش کافی برای مدیریت فرهنگی و همچنین تاریخ هنر نداشتند، به لحاظ نظری هم از جایگاه و پایگاه محکمی برخوردار نبودند و اصلاً به شناخت درستی از دنیای مدرن هم نرسیدند و تلقی‌هایشان از موضوعات بسیار عوامانه بود. تجربه شخصی من از کار کردن با بسیاری مدیران همین را گواهی می‌دهد که مشکل اصلی ربطی به نقاشان، هنرمندان و حتی روزنامه‌نگاران ندارد. یعنی اگر ما را رها کرده بودند الان وضع بهتری داشتیم. آن شیوه مدیریت ما را به وادی دیگری برد که گاهی با اعمال نظر نامناسب، گاهی با سانسور بی‌ربط و گاهی با ندانم‌کاری و بدتر از همه با کج‌سلیقگی و بدسلیقگی یک کارهایی کردند که باعث عقبگرد ما در فرهنگ و هنر شد.

الان که بحث غزه پیش آمد بد نیست این را بگویم که من علاقمند بودم مدیران شهری ما فضایی ایجاد کنند که نقاشان و دانشجویان نقاشی دیواری بکشند.  من از آبان‌ماه گذشته به کسانی که می‌شناختم پیغام دادم اما تاکنون اتفاقی نیفتاده، حتی پیشنهاد دادم که حاضرم این کار را انجام دهم تا هنرمندان دیگر هم رغبت پیدا کنند.

ما روزانه با چندین سوژه و مسئله مواجهیم که یکی از آنها همین اتفاقات اخیر انفجار معدن است که می‌توانستیم به آن واکنش هنری نشان دهیم و همین باعث می‌شود با نقاشی‌های دیواری مردم را متوجه سوژه‌ها و مسائل مختلف کنیم. حتی این نقاشی‌ها می‌تواند بازتاب بین‌المللی داشته باشد اما متاسفانه ما همچنان گرفتار ملاحظات دست و پاگیر مدیران هستیم و من ایراد را از هنرمندان نمی‌بینم. شما نقاشی‌های ما درباره غزه را با آثار اروپایی‌ها مقایسه کنید، آنها درباره این موضوع خیلی کار کردند زیرا سایه سیاست روی کار و بارشان سنگینی نمی‌کند. متاسفانه اینجا همه چیز سیاسی است و زیادی هم سیاسی است. غزه که جای خود دارد حتی نگاه به معدن‌کاران و کارگران و زحمتکشان هم سیاسی است. این سیاست، آن هم در شکل  جناحی‌اش بیشتر ایجاد دردسر می‌کند تا اینکه فضای کار هنری فراهم بیاورد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.