شاید زمانی که امیرکبیر، تحفه تازه از شوروی رسیدهاش را به زنجان و سپس به تبریز فرستاد تا سر از کار روس جماعت در بیاورد، هیچ فکر نمیکرد این شیر بی یال و دم و اشکم، روزی میهمان تمام خانههای این سرزمین شود.
سماور زیبای روسی امیرکبیر، مسیر پر پیج و خمی را برای تبدیل شدن به پای ثابت زندگی به سبک ایرانی طی کرده و امروز به اشکال مختلف بالانشین خانههای ماست.
رد پای سماور، این سو تا آن سوی کشور به صورتهای مختلف در تاریخ نقش بسته؛ از جلوههای هنری و ظریف کاریهای مشبک و میناکاری روی جداره سماور، تا انواع شعر و نقل و ضربالمثل حتی...
زخمهای هنر
ایوب آقا را در حجره برادرش دیدیم. قوی هیکل و تنومند بود، با دستهایی که یادگار سالها کار فنی و گلاویز شدن با برنج و دستگاه خم کاری و فرز و برق انداز و مشتریهای خرد و عمده، رویشان نشسته بود.
محجوب بود و مانند بیشتر بازاریان اصیل، نام چند نفر از قدیمیترها را گفت برای گفتوگو و تأکید کرد: سماورسازی در تبریز، حاج علی اکبر به خود دیده، حاج آقای غفاری و برادران و صفی و ایراننژاد دیده، اصالت دارد.
چیزی بیش از 30 سال نفس کشیدن در هوای سماورسازی و نشستن پای سفره بزرگترهای با اصالت این فن، از ایوب آقا استادکاری تمام عیار ساخته که دهها شاگرد به قول خودش، با جنم و حواس جمع تربیت کرده و هر کدام را در یک حجره مستقل کرده است.
نمونهاش، برادر کوچکترش که بعد از چند سال شاگردی نزد او، حجره ای راه انداخته و با برکت و سربلندی نان خانوادهای را از شکم برآمده سماورها درمیآورد!
میگفت سالهای اخیر اما کمی اوضاع به راه نیست؛ صبح به صبح قیمت ورق برنج و لحیم و سرب دارد تغییر می کند و این روی بازار تأثیر زیادی داشته؛ با وجود این، دستهای رنگ گرفته و سراسر زخمی اش را بلند میکند به شکر، که هنوز میچرخد و هنوز چیزی بیش از هزار نفر فقط در تبریز از این صنعت نان میبرند.
ایوب آقای قصه ما، قدم به قدم، حجره به حجره سرای قریشی را آمد تا تمام روند ساخت سماور، از سیر تا پیاز آن را ببینیم.
ورقی که جان میگیرد
ساخت سماور زغالی، از خرید ورق برنج آغاز میشود. ورقهایی با ابعاد ۲ متر در ۶۶ سانتی متر که حدود ۶ کیلو وزن دارند و قیمتشان از قرار کیلویی چند صد هزار تومان تعیین میشود.
با همین یک ورق میشود پنج سماور با ظرفیت ۶ لیتر ساخت؛ سماورهایی که قیمت فروش عمدهشان، هر کدام چند میلیون تومان است، و این همان ارزش افزودهای است که به برکت این دستهای زخمی بر ورق سرد برنج مینشیند.
خم کاری و شکل دادن به بدنه گرد و درشت سماور که تمام شد، نوبت ساخت مسیر بخار است که آن در دل آن مینشیند.
این همان همنشینی آتش و آب است که حتی راهش را تا میان ضربالمثلها نیز باز کرده که: عجایب خلقتی دیدم در این دشت، که آتش در پی آب میگشت!
نشادر به جان سماور
در حجره کناری، قطعات دیگر سماور ساخته و سوهان کاری میشد تا پستی و بلندی کار یکدست شود. اصغر آقای قاسم پور و دو شاگرد کم سن و سالش، دسته ها و شیرهای آماده را با سوهان براق می کردند و زبریهایش را با نمد می گرفتند تا آماده نصب روی بدنه شوند.
حجره بعدی متعلق بود به محمد آقای رزمی که ۱۴ سالی هست در بازار سماورسازان مشغول کار است؛ کار را دوست دارد و چم و خم کار دستش آمده، به قدری که برادر کوچکتر و پدرش هم شال و کلاه کرده و به جمع سماورسازان تبریز اضافه شدهاند!
آقا محمد و خانوادهاش، به شکل تخصصی دواتگری میکنند، یعنی سرهم کردن قطعات سماور.
سماورهای دستساز، تقریباً به این ترتیب ساخته و سرهم میشوند: بدنه، دسته، شیر، کوره، شبکه، پایه و البته برخی بخشهای دیگر که میتوان از حضورشان در کنار این دیگ جوشان چشم پوشی کرد!
علی آقا قطعات را با نوعی گچ به بدنه میبست تا تکان نخورند و حسن آقا، پدر بسیار با حوصلهشان، ملاقه ای سرب مذاب میریخت درون کاسه سماور و یک پر نُشادر هم علاوه میکرد تا بهتر بچسبد و نشتی ندهد هرگز.
کار این بخش، علاوه بر سختی، خطرناک هم هست. بخار سرب به مرور بر جان استادکار مینشیند و نفسش را تنگ میکند و خدا نکند به جاهای باریکتر بکشد.
یادگاری برای فردا
کار که سر هم شد و تست کیفیت گرفت، میرود برای پرداخت، در حجره ای با دیوارهای دود و روغن گرفته، با دستگاههای ساده اما کارا، با روغن و نمد، براق میشود.
انتهای کار، نشستن مهر روی تن سماور است؛ مهر ظریفی که میشود سفیر سماورسازی در اقصی نقاط کشور و حتی جهان.
ایوب آقا، سماوری را نشانم داد که برای تعمیر آمده و مهر ۱۸۲۵ میلادی رویش حک شده بود؛ گفت شاهد از غیب رسید، سماور اگر خوب و دقیق ساخته شود، 100 سال عمر کوتاهی برایش محسوب میشود.
القصه، در حجره آخر، سماورهای ترگل و ورگل، براق و مهرخورده و نظیف، درون قوطیهای بلند نشستند و راهی بازارهای تهران، اصفهان، همدان، مشهد، زنجان و شیراز شدند تا میهمان آشپزخانهای یا باغ و کلبهای شوند و آرامش بیاورند همراه قلقل معطرشان؛ اتفاقی که به گفته ایوب آقای دقیق و کار بلد ما، موجب دوام بیشتر سماور هم میشود و مانند قالی دستبافت، هر چه بیشتر قلقل کند، بیشتر آب را تصفیه میکند و صاحبش را از مواهب چای واقعی و خوشطعم بهرهمند میسازد.
به حجره آخر که میرسیم، ایوب آقا زیر لب زمزمه میکند:
شجاع خال اوْغلونون باکی سوْقتی
دامدا قوران سماواری، صحبتی
یادیمدادی شسلی قدی، قامتی
(بند ۳۷ منظومه حیدربابایه سلام)
(آمد ز بادکوبه پسرخالهام شُجا
با قامتی کشیده و با صحبتی رسا
در بام شد سماور سوقاتیش به پا)
(ترجمه دکتر بهروز ثروتیان)
سماور، با همه فراز و فرودهایش چیزی بیش از 100 سال است میهمان خانه ماست. هر چند امروز، کتریهای برقی و گازی، بسیار پرمصرفتر هستند، اما از آن رو که جای چشم ابرو نگیرد، همچنان رونق بازار سماور زغالی به راه است و بسیاری برای بهره گیری در فضای باز و بسیاری دیگر برای تزئین کنج اتاقشان، به این دستساختههای آب و آتش، اقبال نشان میدهند.
همین است که شهریار هم بسیار از سماور نوشته و قلقل سماور را یاد کرده و گفته:
حیدربابا ، آمیر حیدر نئینیوْر ؟
یقین گنه سماواری قئینیوْر
(حیدربابا، آقا میر حیدر چه میکند؟
بیتردید همچنان سماورش میجوشد و آماده است...)
خبرنگار: فرینوش اکبرزاده
عکاس: علی حامد حقدوست
نظر شما