تحولات لبنان و فلسطین

در مصاحبه‌ای با حجت‌الاسلام ظریفی، کارشناس تربیت فرزندبه بررسی اصول و روش‌های موثر در تربیت دینی و عاطفی کودکان پرداختیم و از آغاز تربیت پیش از تولد تا چالش‌های دوران نوجوانی و نقش خانواده در پرورش نسلی پایبند به اخلاق اسلامی را مورد بررسی قرار دادیم

سؤالاتی طلایی که هر پدر و مادری باید جواب آن را بدانند

تربیت فرزند در فرهنگ و جامعه ایرانی از دیرباز جایگاه ویژه‌ای داشته و والدین ایرانی همواره حساسیت خاصی نسبت به پرورش صحیح فرزندان خود نشان داده‌اند.

با توجه به تغییرات سریع اجتماعی و فناوری در دنیای امروز، اهمیت شیوه‌های درست تربیتی و آگاهی والدین از اصول تربیت فرزند بیش از پیش احساس می‌شود و به همین مناسبت، گفت‌وگویی را با حجت‌الاسلام علی‌محمد ظریفی، از کارشناسان کودک و نوجوان داشتیم تا بتوانیم به انتشار پاسخ برخی از سؤالات پرتکرار پیرامون مسئله تربیت فرزند بپردازیم.

 ابتدای گفت‌وگو از خودتان برای ما بفرمایید.

بنده علی‌محمد ظریفی هستم، دانش‌ آموخته کارشناسی ارشد مشاوره اسلامی و دانش آموخته دکتری روانشناسی که علاوه بر کارهای حوزوی که تا سطح خارج داشتیم، وارد این فضا شدیم و احساس کردیم که این فضا برای طلبه‌ها یک نیاز کاربردی است و به همین سبب وارد فعالیت های این زمینه از علوم انسانی شدیم و تقریبا ۸ الی ۹ سال است که در این زمینه فعالیت داریم.

سؤالاتی طلایی که هر پدر و مادری باید جواب آن را بدانند

* اگر از شما بپرسند که می‌خواهیم فرزندمان یک شخصیت کامل باشد، توصیه شما به خانواده‌ها چیست و از کجا باید شروع کنند؟

سؤال بسیار خوبی است؛ همانطور که سؤال کردید از کجا شروع کنیم، در جواب باید بگویم که از همان دوران کودکی این مسئله باید شروع شود؛ البته از لحاظ مبانی دینی ما، تربیت باید قبل از تولد شروع شود.

وقتی بچه به دنیا می‌آید، تربیت به صورت رسمی آغاز گردد. در حال حاضر پژوهش‌ها نشانگر این هستند که بچه‌هایی که تازه به دنیا می‌آیند، دارای احساس هستند و به شدت احساسات را درک می‌کنند و قبلا این مسئله اثبات نشده بود. بنابراین بچه هایی که در سال‌های اول زندگی نیازهایشان برآورده شود، شخصیت سالم‌تری خواهند داشت و حس دلبستگی بهتری نسبت به خانواده، جامعه و محیط در او شکل خواهد گرفت.

سؤالاتی طلایی که هر پدر و مادری باید جواب آن را بدانند

چیزی که بسیار حائز اهمیت است این است که باید همین روند فضای امن و محبت‌آمیز در خانواده حاکم باشد. اصل و اساس تربیت در خانواده شکل می‌گیرد و خانواده باید نیازهای بچه را تأمین کند و نهایتا نیازهای اصلی در سال های اول، فیزیکی و زیستی هستند؛ مثل گریه بچه ها به هنگام گرسنگی و یا نیاز به خواب که در همان لحظه باید برطرف شوند.

در اثر برطرف شدن نیاز بچه، احساس امنیت و آرامش برای بچه منتقل می‌شود و این همان شکل‌گیری پایه تربیت سالم شخصیت فرزند است.

زمانی که شخصیت بچه به صورت سالم شکل می‌گیرد، بقیه موارد تربیتی به راحتی در بچه پیاده خواهد شد؛ همانند پی ساختمان که وقتی خوب شکل می‌گیرد، به راحتی بقیه موارد و مصالح ساختمانی شکل خواهد گرفت.

در صورت عدم شکل‌گیری درست پایه شخصیتی فرزند، هر مناسکی که بعدا بر روی او پیاده شود، به تربیت درست و سالم منجر نخواهد شد.

در موضوع تربیت فرزند، آیا سن و جنسیت فرزند در شکل‌گیری تربیت او مهم است؟

برخی از موارد اصول کلی تربیت هستند، مثل ایجاد فضای امن و آرامش که تا زمانی که بچه‌ها در کنار پدر و مادر هستند، این دو مسئله باید تأمین شود.

امروزه مشکل خانواده‌ها این است که در اثر غفلت و عدم کنترل فضای امن، تربیت بچه‌ها را سخت‌تر می‌کنند. ما باید تربیت را از همان دوران کودکی و با رعایت اصول کلی جدی بگیریم و در صورت عدم رعایت اصول کلی تربیت، کار را سخت خواهیم کرد.

ما از اساتید یاد گرفته‌ایم که در تربیت فرزند لازم نیست که شما کاری انجام دهید، بلکه والدین باید خوب باشند تا بچه‌ها این خوب بودن را از شما یاد بگیرند.

هر یک از دوران رشد، تربیت خاص خودش را می‌طلبد. بچه در سن ۱ الی ۲ سالگی یک نوع تربیت نیاز دارد، ۳ تا ۶ سالگی یک نوع تربیت، ۶ تا ۱۲ سالگی یک نوع تربیت و ۱۲ تا ۱۸ سالگی به نوع دیگری از تربیت نیاز دارد.

بعد از بزرگسالی هم عرصه تربیت به یک نوع فضای خاصی تخصیص پیدا می‌کند.

تا چه سن و سالی می توان به تربیت فرزند پرداخت؟ آیا والدینی که در سال‌های اول تربیت، توجه کافی نداشته‌اند، می‌توانند کاری برای فرزندشان انجام دهند؟

خیر، هیچ‌وقت برای تربیت دیر نیست، اما هر چه سن کودک بیشتر شود، کار سخت‌تر می‌شود.

مثلا اگر شما پایه تربیت را در دو سال اول به‌خوبی شکل داده باشید، مراحل بعدی آسان‌تر پیش می‌رود؛ اما اگر پایه به‌درستی شکل نگرفته باشد، جبران آن بسیار سخت‌تر خواهد بود. والدین باید اقتضائات هر مرحله را رعایت کنند تا مراحل بعدی تربیت آسان‌تر باشد.

سؤالاتی طلایی که هر پدر و مادری باید جواب آن را بدانند

بسیاری از والدین شاید نتوانند در کلاس‌ها برای یادگیری مراحل تربیت شرکت کنند. پیشنهاد شما برای چنین افرادی در یادگیری مراحل تربیتی چیست؟

والدین، بسیاری از اصول را به‌طور طبیعی بلد هستند. برای مثال، وقتی در مقابل مهمان تعارف دارند و خراب‌کاری بچه را می‌بینند، می‌گویند که اشکالی ندارد فرزندم، این اتفاق پیش می‌آید و من خودم درست می‌کنم.

همین موارد نشان می‌دهد که والدین در بسیاری از مواقع، می‌دانند چه رفتاری داشته باشند، فقط ممکن است گاهی فراموش کنند که این رفتارها در تربیت فرزند چقدر موثر است.

حالا بنده در برخی از موارد به پدر و مادرها می‌گویم که فرض کنید که این مهمان در خانه نیست؛ در این صورت چطور با فرزندتان برخورد خواهید کرد؟ و این اگر برعکس باشد و شروع به شماتت فرزند شود، در این جاست که اعتماد به نفس و امنیت فرزند زیر سؤال می‌رود و وقتی می‌گوییم که مادر می‌داند چطور با فرزند خود رفتار داشته باشد، در اینجاست که باید همین علم خود را برای بچه در تمام موارد به کار ببرد.

اکثر موارد تربیت کلی از جمله محبت کردن، طریقه گفت و گو، شخصیت دادن و توجه به فرزند را پدر و مادرها می‌دانند، ولی مسئله این است که باید در تمام موقعیت ها این دانش خود را پیاده سازی کنند.

بنده منکر موارد جزئی نیستم و موارد پیچیده‌ و جزئی وجود دارد که باید در کلاسها و کارگاه‌ها شرکت کند تا بتواند یاد بگیرد.

والدین در مواردی مثل تشویق، تنبیه و قهر کردن چگونه باید رفتار کنند؟

ما برخی موارد داریم، مثل تشویق که انگیزه کودک را زیاد می‌کند؛ نه تنها کودک بلکه ما بزرگسالان هم با تشویق شدن، انگیزه و روحیه مضاعفی می‌گیریم.

یکی از مصادیق تشویق کردن جایزه دادن است، یک بار، تشویق کردن ما تشویق معنوی است؛ فرض کنید که موقع بالا شدن نمرات کارنامه بچه ها، آنها را با الفاظ محبت آمیز تشویق می‌کنیم که این خود یک تشویق معنوی است، اما یک بار هم است که در همین مورد برای نمره بالای کارنامه بچه‌ها، جایزه‌ای مثل خرید فلان وسیله را انجام می‌دهیم.

در تشویق معنوی دو اصل مهم وجود دارد و آن هم این است که اول باید این تشویق ها به جا و به اندازه باشد، یعنی متناسب با کار انجام شده بچه باشد؛ مثلا بچه کاری را انجام داده و پدر و مادر خیلی ذوق می‌کنند و بچه در ذهن خود می‌گوید که من این انداره هم کار خاصی انجام نداده بودم.

یک بار هم است که به صورت افراطی و بیش از حد به شخصیت مثبت بچه می‌پردازیم که این کار نباید اتفاق بیفتد، برای مثال وقتی بچه کارنامه را می‌آورد، ما به بچه می‌گوییم که آفرین چه پسر زرنگ، شجاع و با استعدادی هستی؛ نباید به این روش تشویق کرد، چون گفتن بیش از اندازه این موارد، باعث توقف پیشرفت بچه خواهد شد.

بچه در عالم خود می‌گوید که من دیگر شجاع و زرنگ هستم و نیازی به تلاش بیشتر ندارم.

سؤالاتی طلایی که هر پدر و مادری باید جواب آن را بدانند

اگر در تشویق کردن به عمل و موفقیت بچه تمرکز داشته باشیم و بدین صورت که کار و تلاش او را ستایش کنیم و بگوییم که آفرین چقدر زحمت کشیده‌ای، آفرین شبهایی که زحمت کشیدی و درس خواندی، اثرش در اینجا ظاهر شد؛ در اینجا زحمت کشیدن بر خلاف شجاعت و زرنگی، عمل خود اوست و باعث می‌شود که عمل خود را بدون توقف ادامه دهد.

این دو مورد در مسئله تشویق کردن بود؛ مسئله مهم در بحث جایزه دادن هم این است که تکالیف بچه را با جایزه شرطی نکنیم، یعنی مکرر نگوییم که امروز غذایت را خوردی یا این نمره را گرفتی و این هم جایزه توست.

این کار یک آسیب جدی برای بچه‌ها محسوب شده و بچه ها را رشوه بگیر به بار می‌آورد، اما اگر تا یک مرحله‌ای خصوصا در سنین پایین‌تر مثل شش سال اول باشد، می‌توان از جایزه های مادی در این موارد استفاده کرد.

هر چقدر سن بچه ها بالاتر برود، جایزه مادی را کم و به جای آن جایزه معنوی را افزایش دهیم. از طرفی عکس این مورد که تنبیه است را باید در نظر داشته باشیم.

سؤالاتی طلایی که هر پدر و مادری باید جواب آن را بدانند

تنبیه یعنی چیزی که بچه دوست دارد را از آن محروم می‌کنیم و این هم یکی از مهم‌ترین مواردی است که در تربیت لازم داریم.

در امر تنبیه، تنبیه بدنی مجاز نیست، چون هم بچه را جری کرده و هم امنیت و آرامش او را در کانون خانواده سلب می‌کند.

تنبیه به ندرت را هم نیاز نداریم و تنبیه زمانی انجام می شود که پدر و مادر مستأصل از روش های دیگر تربیتی هستند؛ چراکه علم به روش های تربیتی ندارند و یا کنترل تربیت بچه از او خارج شده است و ناچار به تنبیه بدنی می‌شوند.

حس امنیت بچه ها در خانواده بالاترین نعمتی است که ما در روایات داریم و با تنبیه بدنی، بچه ها را از این نعمت محروم خواهیم کرد.

تنبیه های محرومیتی اشکال ندارد و در برخی موارد ضروری است؛ مثلا بچه وقتی درس نمی‌خواند، تذکر می‌دهیم که اگر تکالیف علمی خود را انجام ندهی، از بازی کردن این ساعت با دوستانت محروم می‌شوی. این باعث می‌شود که بچه در دفعات بعد دقت خود را بیشتر کند عمل خود را با موفقیت به ثبت برساند.

در مورد تنبیه قهر کردن، وقتی به روایت مراجعه می‌کنیم در موارد خاص قهر را مطرح می‌کنند، مثلا روایات می‌گوید که مدت زمان قهر کردن از اندازه دستمالی که شسته شده و خشک شده باشد، بیشتر طول نکشد.

موارد قهر کردن با بچه ها به عنوان تنبیه کردن آنها، موارد خیلی استثنایی است و آسیب‌های عاطفی مختلفی به بچه ها وارد می‌کند، لذا ما اگر از تشویق و تنبیه به صورت ضابطه‌مند استفاده بکنیم، اصلا نیازی به این قضایا نخواهیم داشت.

یکی از نگرانی‌های اصلی والدین، به‌ویژه در خانواده‌های مذهبی، نماز خواندن فرزندان است. برخی والدین به قدری نگران این موضوع هستند که گاهی رفتارهایشان منجر به دلخوری یا اختلاف با فرزندان می‌شود؛ مخصوصا برای نماز صبح؛ راهکاری برای این مسئله وجود دارد؟

برای این امر بنده به شیوه‌ای جواب می‌دهم که کمتر به این روش جواب داده‌اند.

در تربیت دینی، اگر روش تربیتی درست صورت بگیرد، بچه‌ها مناسک دینی را خودبه‌خود انجام می‌دهند؛ پس هر چقدر پدر و مادرها انجام دادن مناسک را به بچه ها تذکر می دهند، حتما در جایی دچار خطا شده و باید برگردند و سبک تربیتی را اصلاح کنند؛ حتما یک جایی از این روش کم گذاشته شده است که مجبور به گفتن این مسئله و یا خواهش و اصرار می‌شوند.

ما در خیلی از خانواده ها داریم که پدر و مادر دغدغه مناسک دینی بچه ها را دارند و موفق نمی‌شوند و این امر به خاطر روی آوردن به شیوه تربیتی گفتاری است و این معمولا با لفظ قابل جبران نیست.

حال سؤال این است که بچه‌ها چگونه این مناسک را یاد می‌گیرند؟ بچه‌ها تا زمانی که هوش انتزاعی‌شان هنوز رشد نکرده است، یعنی تا حدود ۱۱ الی ۱۲ سالگی، بیشتر از طریق تقلید یاد می‌گیرند.

هر چه سن بچه کمتر باشد، سیستم تقلیدی او پررنگ‌تر است. مثلاً بچه‌ها می‌بینند که پدرشان نماز می‌خواند و این عمل را تقلید می‌کنند، یا می‌بینند که مادرشان با حجاب است و یاد می‌گیرند.

در این مراحل اولیه، والدین باید به زبان کودکانه مفاهیم دینی را توضیح دهد، اما اساس یادگیری بچه‌ها از طریق دیدن و تقلید است. آنها می‌بینند و یاد می‌گیرند.

وقتی بچه‌ها به سن نوجوانی می‌رسند، توانایی استدلالشان افزایش می‌یابد و شروع به پرسش در مورد اعمالی که قبلاً تقلید می‌کردند، می‌کنند.

سؤالاتی طلایی که هر پدر و مادری باید جواب آن را بدانند

برخی از پدر و مادرها در این دوره بچه ها اعتراض می‌کنند که بچه ها پررو شده و سؤال می‌پرسند، در حالی که اینچنین نیست و پررو نشده و بلکه فقط برای فهم از واقعیت سؤال می‌پرسد.

اگر رابطه‌ی محبت‌آمیزی بین والدین و فرزند در دوران کودکی شکل گرفته باشد، بچه‌ها این رفتارها را حفظ می‌کنند، اما اگر رفتارهای دینی والدین با محبت و ارتباط عاطفی همراه نباشد، بچه‌ها ممکن است دین‌گریز شوند و حتی از اعمال دینی مثل نماز و حجاب روی برگردانند.

اگر پدر و مادر مهربان و نماز خوان باشند، در این صورت بچه ها در دوران نوجوانی بیشتر به دین جذب می‌شوند.

در کنار حجاب، اخلاق خوب مادر موجب پذیرش مناسک دینی از جمله حجاب در آینده دختر نوجوان خانواده خواهد شد و در ذهن فرزندان خانواده این نقش خواهد بست که حجاب و نماز و یا فلان مناسک دینی چیزی است که ما را مهربان می‌کند.

عکس این مسئله هم صادق است و اگر رابطه عاطفی بین بچه ها و والدین شکل نگرفته باشد، فرزند خانواده در ذهن خود تصور می‌کند که حجاب، نماز و یا فلان مناسک دینی چیزی است که ما را بد اخلاق می‌کند.

در نتیجه، اگر والدین به‌دنبال فرزندانی دیندار و نمازخوان هستند، بهترین روش این است که خودشان تربیت‌شان را اصلاح کنند و رفتارهای دینی را با محبت و مهربانی انجام دهند. به میزان اصلاح تربیت والدین، فرزندان نیز تأثیر می‌پذیرند.

بچه‌ها در دوران کودکی علاقه شدیدی به همراهی با والدین دارند. آنها به رفتار پدر و مادر توجه می‌کنند و آن را تقلید می‌کنند، اما پس از رسیدن به دوران نوجوانی، اگر والدین به‌طور مداوم رفتار محبت‌آمیز همراه با اعمال دینی نداشته باشند، ممکن است بچه‌ها نسبت به این مناسک دینی بی‌علاقه شوند.

برای مثال، اگر پدر نماز می‌خواند و در عین حال رفتاری مهربان و دوستانه دارد، بچه نیز نماز را به سبب محبت و علاقه پدر اقامه می‌کند. اما اگر پدر نماز بخواند و در عین حال رفتار خشن یا بدی داشته باشد، بچه به این نتیجه می‌رسد که نماز چیزی است که افراد را بدخلق می‌کند.

پس والدین باید در زمانی که عبادات و مناسک دینی را انجام می‌دهند، حتی از مواقع عادی نیز مهربان‌تر باشند. بچه‌ها باید ببینند که هنگام نماز خواندن یا انجام سایر مناسک، والدینشان رفتار محبت‌آمیزتری دارند. این رفتارها در سنین ۱۲ الی ۱۳ سالگی خودش را نشان می‌دهد.

بعضی والدین می‌پرسند اگر بچه‌ای در سن ۱۵ سالگی نماز نمی‌خواند، چه باید کرد؟ در این سن کار سخت‌تر می‌شود، زیرا نوجوانان معمولاً در برابر تکرار مداوم والدین مقاومت نشان می‌دهند.

بهترین راه این است که والدین ابتدا رابطه‌شان را با فرزندشان اصلاح کنند و وقتی رابطه خوب شد، تنها با یک‌بار نماز خواندن در هفته یا ماه می‌توانند تأثیر بیشتری داشته باشند.

سؤالاتی طلایی که هر پدر و مادری باید جواب آن را بدانند

* برخی از بچه‌ها به یک‌باره دین‌گریز شده و از خانواده و مناسک دینی فاصله می‌گیرند. علت این مسئله چیست؟

اگر فرزند در خانواده غیر دینی بزرگ شده باشند، مشکل دین گریزی طبیعی است، چون از بچگی با مناسکی دینی آشنایی نداشته و با دین بزرگ نشده است.

اگر در خانواده مذهبی باشد و دین‌گریز شود، این مسئله به عدم اخلاق درست و شایسته والدین در مناسک دینی مربوط می‌شود که باید مناسک دینی را توأم با مهربانی و اخلاق نیکو به فرزند یاد داد.

بنابراین این مسئله در خانواده های مذهبی زمانی اتفاق می‌افتد که رابطه عاطفی مناسبی بین والدین و فرزند در دوران کودکی شکل نگرفته باشد؛ به‌خصوص در سنین ۱۲ الی ۱۳ سالگی که دوران بازبینی تقلیدهاست.

اگر بچه‌ها با تناقض‌هایی در رفتار دینی والدینشان مواجه شوند، نمی‌توانند آن را هضم کنند و ممکن است نسبت به دین و مناسک دینی بدبین شوند.

یکی از راه‌های مؤثر در اصلاح این وضعیت، معذرت‌خواهی والدین از فرزندان در صورت ارتکاب اشتباه است.

بعضی‌ها فکر می‌کنند معذرت‌خواهی والدین از فرزند، ابهت آنها را کم می‌کند، اما این‌طور نیست. والدین با این کار به فرزندشان یاد می‌دهند که اشتباهات را بپذیرند و اصلاح کنند؛ البته نباید این کار به‌طور مداوم تکرار شود، زیرا در این صورت تأثیر معکوس خواهد داشت.

در نتیجه، اگر والدین بخواهند فرزندانی دیندار و نمازخوان داشته باشند، بهترین راه این است که ابتدا خودشان را تربیت کنند و با رفتارهای خوب و محبت‌آمیز الگوی مناسبی برای فرزندانشان باشند.

اصل موارد تربیت فرزندان به خود والدین برمی‌گردد و وقتی در روایات داریم که با فلان خانواده وصلت نکن و یا به فلان خانواده دختر نده، نشانگر این است که تربیت از این دوره شروع می‌شود و این تربیت والدین قرار است که به نسل های بعد منتقل شود.

در واقع بچه های ما بچه‌هایی نمی‌شوند که ما می‌خواهیم، بلکه به همان مدلی که زندگی می‌کنیم و هستیم، شخصیتشان شکل خواهد گرفت.

ما روایاتی درباره مسئله تربیت فرزند داریم که در این روایات، سن تربیت را به سه تا هفت سال تقسیم بندی می‌کنند که عبارت است از هفت سال اول، هفت سال دوم و هفت سال سوم؛ منظور روایات از هفت سال اول که بچه باید سید و آقا باشد چیست؟ یعنی مطلقا هر کاری دوست دارد، می تواند انجام دهد و والدین هیچ کاری به او نداشته باشند؟

این حدیث بین مردم بسیار مشهور است. در مورد حدیث «هفت سال اول سید، هفت سال دوم عبد و هفت سال سوم وزیر»، این روایت ضعیف‌ترین دسته از روایات است.

در واقع، دسته‌های قوی‌تری از روایات دیگر وجود دارند که مفهوم مشابه این روایت را تقویت می‌کنند؛ هر چند این روایت از لحاظ مفهوم قوی‌تر است، اما از نظر سندی، روایات معتبرتری نسبت به این روایت وجود دارد.

ما پنج دسته روایت داریم.

در دسته اول روایات مثلا امام صادق علیه السلام می‌فرماید که «بچه‌ات را رها کن تا هفت سال بازی کند. بعد از هفت سال، تربیت و ادبش را آغاز کن (یعنی ادب را برایش بیاموز) و هفت سال بعدی را نیز کنار خودت نگه‌دار». این یک دسته روایت است.

چند مدل روایت که مشابه این روایت هستند و یا مفهوم این روایات را می‌رسانند را داریم.

دسته دوم که باز هم از امام صادق علیه‌السلام روایتش را می‌خوانم که می‌فرماید: «به بچه مهلت بده تا شش سالش تمام شود.» روایت قبلی هفت سال بود، اینجا شش سال می‌گوید.

در اینجا می‌گوید که مهلت بده تا بچه شش سال اولش تمام شود؛ بعد از آن ادبش را با کتاب بیاموز. حالا کتاب می‌تواند شامل نوشتن، آموزش دادن درس و یا قرآن خواندن باشد؛ در هر حال تفسیر آموختن کتاب باید توسط اهل فن انجام شود.

بنابراین شش سال با این روش (کتاب) ادبش بکن و شش سال بعدی را ملازم خودت کن؛ این روایت شبیه روایت قبلی است، اما در اینجا سه تا شش سال را در نظر گرفته است، بر خلاف روایت قبلی که سه تا هفت سال را در نظر گرفته بود.

در دسته سوم، باز هم روایتی را از امام صادق علیه السلام می‌خوانم.

حضرت می‌فرماید: «الغلام یلعب سبع سنین»؛ یعنی بچه‌ها هفت سال بازی می‌کنند و «یتعلم الکتاب سبع سنین»؛ یعنی هفت سال هم کتاب یاد می‌گیرند که عرض کردم منظور از آموزش قرآن، یاد گرفتن و آموزش قرآن است و «ویتعلم الحلال و الحرام سبع سنین»؛ یعنی هفت سال بعدی را هم حلال و حرام را یاد می‌گیرد. این همان یک دسته از روایاتی بود که عرض کردم.

دسته چهارم می‌فرماید که «بچه را هفت سال رها کن». ببینید مفاهیم خیلی شبیه و نزدیک هستند، فقط جزئیاتشان متفاوت است و در ادامه می‌گوید: «و یستخدم سبع سنین»، هفت سال او را استخدام بگیر و این را ادامه بده تا بیست و سه سالگی؛ یعنی آن استخدام را تا بیست و سه سالگی ادامه بده و بعد می‌فرماید که عقل بچه سی و پنج سالگی کامل می‌شود و بعد از آن هر چیزی که آموزش ببیند، مربوط به تجربه است نه عقل.

این روایت یک مقدار متفاوت شد؛ یعنی به سه تا هفت سال محدود نکرد، بلکه تا سی و پنج سالگی امتداد داد و تربیت را تا آن سن به صورت واضح بیان کرد.

سؤالاتی طلایی که هر پدر و مادری باید جواب آن را بدانند

روایات دسته پنجم هم در همان اول عرض کردم که بین مردم مشهور است؛ «الولد سید سبع سنین/ بچه تا هفت سالگی سید و آقا است » و «عبد سبع سنین/ هفت سال هم عبد است»و «وزیر سبع سنین/ و هفت سال هم وزیر است».

این کلیتی از روایات «سبع سنین» است و همانطور که عرض کردم، این روایت در یک دسته سه تا شش‌تایی و در بقیه تقریباً به صورت هفت سال تقسیم می‌شوند.

روایتی که بین مردم مشهور است، ظاهراً سندش از بقیه ضعیف‌تر است، اما با انضمام بقیه دسته‌ها تقریبا معنای مشخصی را می‌رساند.

حالا باید بررسی کنیم که مفهوم این روایت مشهور چیست؟ یک برداشت اشتباهی از این روایت صورت گرفته است، مخصوصاً بین قشر مذهبی که این روایت برای این قشر مهم است.

اینکه تربیت به سه دسته تقسیم می‌شود، به شدت با تربیتی که در روان‌شناسی مطرح می‌شود، شباهت دارد و خیلی به هم نزدیک هستند.

در روانشناسی در مورد دوره سنی بچه ها اینطور گفته می‌شود که تا سنین شش و هفت سالگی دوران بازی‌ است و بعد دوران تربیت و آموزش آنها فرا می‌رسد و بچه‌ها نسبت به دوره هفت سال اول آرامتر می‌شوند و بعد از آن در واقع کامل‌تر می‌شوند و دوره نوجوانی و جوانی شکل می‌گیرد.

منظور از سید در این روایت پادشاه نیست و اشتباها به این معنی ترجمه شده است.

یعنی بعضی‌ها گفتند که بچه‌ها هفت سال اول پادشاه هستند، بگذارید هر کاری دلشان می‌خواهد انجام دهند؛ نه، سید یعنی یک شخصی که دارای عزت و کرامت است.

معنای سیادت بچه این است که هفت سال اول شما باید تا می‌توانید بچه را عزیزش کنید، اما اگر خواست به حق دیگری تجاوز کند، در اینجا بچه کرامت خود را کنار گذاشته و شما نباید اجازه ‌دهید که کرامتش از بین برود و در اینجاست که باید جلو او ایستاده و تربیتش کنید.

بعضی وقت‌ها این توجیه را داریم. خیلی جاها دیده‌ایم که بچه همه چیز را به هم می‌ریزد و اذیت می‌کند، بعد خانواده‌ها می‌گویند: «بچه‌تان را یک ذره مراقبت کنید، به اصطلاح جمعش کنید»؛ در پاسخ به صورت توجیه و معنای نادرست از مفهوم سیادت اینطور می‌گویند که «بچه باید هفت سال اول باید پادشاه باشد و هر کاری دلش خواست انجام دهد»؛ در حالی که در این دوره، شخصیت سال اول بچه در حال شکل گرفتن است و در این دوره است که بچه یاد می‌گیرد تا خودخواه باشد یا خودخواه نباشد.

معنا و مفهوم روایت قبلی این است که «در هفت سال اول فضای بازی را تا می‌توانید برای بچه‌ها فراهم کنید». بچه‌ها هر چیزی را که می‌خواهند یاد بگیرند، باید تا سال اول فقط از طریق بازی یاد بگیرند.

به همین سبب است که ما می‌گوییم وقتی که بچه‌ای تا سن هفت سالگی دارید در خانه‌تان نباید خیلی دکورهای خاصی داشته باشید و نباید چیزهایی باشد که بچه اگر تکان خورد، بگویید: «دست نزن، می‌افته و خراب می‌شود.»، در این دوره سنی بچه نباید این مدل وسایل داشته باشید.

بچه باید آزاد باشد و بازی کند. حالا متأسفانه در آپارتمان، این فضا کمتر است و این کمبودها باید در حیاط، پارک یا فضاهای تفریحی دیگر جبران شود و باید بدانیم که این دوره، دوره آموزش بچه ها نیست، بلکه یک دوره تفریح و بازی است.

* با این اوصاف که بچه تا هفت سالگی فقط باید بازی کند، فرستادن بچه ها در سنین ۴ یا ۵ سالگی به مهد کودک و مشابه آن اشتباه است؟

بله. دوره هفت سال اول، دوره بازی است، نه دوره آموزش.

روایت می‌گوید که هفت سال دوم به بچه کتاب یاد بده. هفت سال اول اگر چیزی می‌خواهد یاد بگیرد، باید این اتفاقا از طریق بازی صورت بگیرد؛ مثلاً فرض کنید که اگر می‌خواهد زبانی یاد بگیرد، اگر با بازی توانست یاد بگیرد، مشکلی ندارد.

اگر می‌خواهد قرآن یاد بگیرد، اگر با بازی می‌توانید آموزش دهید، مجاز هستید، به شرطی که این آموزش‌ها مانع بازی‌ کودکان نشود. در خود بازی‌ها هم دقت کنید که بازی‌ها باید جذاب باشد.

خانواده ها باید دقت کنند که اگر در سنین گفته شده آموزش همراه با بازی صورت نگیرد، برای آموزش اصلا نباید عجله کنند. سن آموزش هفت سال دوم است و عجله ای برای آموزش در هفت سال اول نیست.

سؤالاتی طلایی که هر پدر و مادری باید جواب آن را بدانند

من یادم می‌آید یک مادری دغدغه داشت و می گفت: معلم بچه‌ چهار ساله‌ام گفته است: «استعداد ریاضی‌ بچه شما خیلی فوق‌العاده است. این را از الان در بحث ریاضی و حساب ببرید»؛ بنده در پاسخ عرض کردم که یعنی استعداد بچه شما تا هفت سالگی به صورت ناگهانی از بین می‌رود؟

معلوم است که جواب خیر است؛ تا هفت سالگی اجازه بدهید تا بچه به تفریح و بازی خود برسد و به وقتش در مورد استعداد علمی و آموزشی او برنامه ریزی داشته باشید.

اگر آن استعداد واقعاً باشد و در چهار سالگی آموزش علوم شروع شود، چون فشار روانی برای بچه ایجاد می‌کند و هنوز مغز بچه به اندازه مناسب رشد نکرده که آموزش ببیند، هیچ وقت این آموزش ها نتایج مثبتی در بلند مدت نخواهد داشت.

بنابراین در صورت عدم رعایت این نکات، با فشار به مغز کودکان می‌بینید که در بزرگسالی دچار مشکلاتی همچون افسردگی، گوشه‌گیری و معیارهای سخت‌گیرانه خواهد شد.

در هفت سال دوم، وقتی که بچه یاد گرفت در هفت سال سوم این بچه آماده وزیر خانواده شدن است؛ یعنی آماده است که بار خانواده را به دوش بکشد، به عنوان مشاور کنار پدر و مادر باشد.

بعضی والدین با معضل دروغ‌گویی فرزندان مواجه هستند. راهکار و شیوه های درست برای مقابله و مانع شدن میل فرزندان به این ارزش‌های منفی اخلاقی چیست و اگر خدای نکرده وارد این فضا شدند، چطور می‌توان این بحران را کنترل کرد؟

والدین باید اقتضای سن بچه ها را مراعات کنند. بچه ها زیر سه سالگی درکی از دروغ ندارند، لذا اگر بچه ها در سنین زیر سه سال دروغ بگویند، ما نباید حساسیت نشان دهیم.

اگر حساسیت نشان دهیم، این دروغ به مرور زمان تثبیت می‌شود؛ اما اگر حساسیت نشان ندهیم و حواس او را پرت کنیم، مسئله دروغ گفتن از سر بچه می‌افتد.

در بچه های بالای سه سال باید حساسیت خرج داد. نکته مهمی که باید توجه داشت این است که بچه های سه تا شش سال به شدت دارای قوه خیال بالایی هستند.

در این دوره قوه خیال آنقدر بالاست که بچه ها مرز بین واقعیت و خیال را درک نمی کنند.

برخی اوقات برای والدین داستان هایی تعریف می کنند که والدین می دانند که این واقعیت ندارد و درهمان حین اگر پدر و مادر بگویند که دروغ نگو، در این صورت مسئله دروغ در ذهن او تثبیت می شود و بچه در عالم خود می گوید «من که دروغ نگفتم».

در بچه های سنین بالا در صورت دروغ گفتن آنها، باید به فکر علت این دروغ گویی بود و این علت باید درمان شود.

برخی اوقات بچه ها برای جلب توجه دروغ می گویند و اگر این علت را فهمیدیم، در این صورت باید به بچه توجه و محبت داشته باشیم.

یقینا با درمان علت، معلول حل خواهد شد. در برخی از مواقع بچه به خاطر ترس دروغ می گویند، یعنی می داند که مادر اگر واقعیت یک امری را بفهمد، بیچاره خواهد شد و به ناچار به دروغ متوسل می شود.

در اینجا ما باید اول به او اطمینان بدهیم تا فضای اطمینان بتوانند بر ترس غلبه کند، در این صورت بچه به راحتی میتواند با واقعیت امر کنار بیاید.

اگر با او صحبت کنیم و اشتباهات او را دلسوزانه رفع کنیم، یقینا با وجود فضای اطمینان پی به اشتباهات خود می برد و در صدد جبران آنها خواهد شد.

گاهی بچه ها واقعاً درست می‌گویند، اما بعداً متوجه می‌شوند که باید تنبیه شوند تا دوباره آن کار را تکرار نکنند.

بچه‌ها زمانی می‌ترسند که احساس کنند قرار است کتک بخورند یا تنبیه خیلی شدیدی شوند.

بنابراین، وقتی می‌آیند و می‌گویند «ولش کن» یا «بگذار دروغ بگویم تا تمام شود»، ما باید به آنها بگوییم وقتی کار اشتباهی انجام داده‌اید، حالا باید خودتان تنبیه را انتخاب کنید. در این مواقع، گاهی می‌توانیم تنبیه را در اختیار خود بچه قرار دهیم، چون اثر تربیتی آن بیشتر است.

اگر فضایی از اعتماد و اطمینان ایجاد کنیم، بچه‌ها نمی‌ترسند و می‌توانند دروغ را کنار بگذارند؛ بنابراین باید علت را پیدا کرده و درمان کنیم.

بحث موبایل فرزندان هم یکی از دغدغه‌های اصلی خانواده‌هاست. آیا باید به بچه‌ها موبایل بدهیم یا نه؟ بسیاری از افراد به این دلیل که بچه‌ها بالاخره سرگرم شوند یا سر و صدا نکنند، به بچه ها موبایل می دهند. برخی دیگر هم نمی‌دانند که سن مناسب برای استفاده بچه‌ها از موبایل چه سنی است. بفرمایید که چه راهکارهایی برای این امر وجود دارد؟

باید بگوییم که تا سن سه‌سالگی، چون مغز بچه به شدت در حال رشد است، آسیب فوق‌العاده زیادی از نور و اشعه موبایل به سلول‌های مغزی وارد می‌شود. از بین سه میلیارد سلول مغزی، در بچه‌هایی که تازه به دنیا آمده‌اند تا سه‌سالگی، هنوز پنجاه درصد آن رشد نکرده است.

بچه ها نباید تا دو سالگی در دسترس موبایل قرار بگیرند. حتی گاهی شده که بچه‌ای یک‌ساله موبایل را در دست می‌گیرد و کارتون می‌بیند.

این کار باعث آسیب به نورون‌ها و سلول‌های مغزی او می‌شود. بنابراین تا سه‌سالگی، بچه‌ها نباید به موبایل دسترسی داشته باشند.

بعد از سه‌سالگی می‌توانیم موبایل را با برنامه به آنها بدهیم. البته باید توجه داشته باشیم که بهترین حالت این است که موبایل در دست بچه‌ها نباشد.

اما اگر بدون برنامه باشد، مثلاً اگر بچه‌ای به مدت دو یا سه ساعت در روز با موبایل سرگرم شود، این کار حتما آسیب‌زاست. مثلاً می‌توانیم به او بگوییم که امروز فقط ده دقیقه اجازه داری از موبایل استفاده کنی. در این ده دقیقه، باید اقتدار را نشان دهیم و بیشتر از آن اجازه ندهیم.

اگر بچه یک بار احساس کند که اقتدار پدر و مادر از بین رفته، دیگر ادامه نخواهد داد. اگر هم دیر شود، می‌توانیم تنبیهش کنیم و روزهای بعد به او موبایل نمی‌دهیم.

برای سنین مختلف، این رویکرد قابل اجراست. مثلاً اگر بچه‌ای به خاطر درسش به موبایل نیاز دارد، می‌توانیم موبایل را یک ساعت در روز در اختیارش قرار دهیم.

این یک ساعت می‌تواند شامل نیم‌ساعت بازی هم باشد. اما حتماً باید توجه کنیم که با درس و سرگرمی بچه‌ها، حداکثر دو ساعت در روز از موبایل استفاده کند و آن هم برای بچه‌هایی که واقعاً به آن نیاز دارند. برای این بچه‌ها، نباید بیش از دو ساعت موبایل در اختیارشان قرار دهیم.

سؤالاتی طلایی که هر پدر و مادری باید جواب آن را بدانند

* بچه ها از چه سنی می توانند موبایل مستقل داشته باشند؟

برخی می‌گویند زیر هجده سال نباید به بچه‌ها موبایل بدهیم. من می‌گویم که سن خاصی ندارد و بستگی به رشد هیجانی، عقلانی و اجتماعی فرزند دارد.

ممکن است یک بچه ۱۵ ساله به این رشد رسیده باشد، اما یک بزرگتر ۳۵ یا ۴۰ ساله هنوز به این رشد نرسیده باشد.

معمولاً زیر هجده سال، حس مالکیت بچه‌ها آسیب‌زاست. اگر لازم است، موبایل را با کنترل و به‌عنوان ابزاری برای والدین در اختیار بچه‌ها قرار دهیم.

* یکی از سوالات والدین، مسئله بالابردن اعتماد به نفس فرزندان است که گاهی در جمع‌های خانوادگی یا مدرسه دچار اعتماد به نفس پایین بوده و باعث سرخوردگی آنها می‌شود. چه راهکاری برای حل این مسئله دارید؟

اعتماد به نفس بچه‌ها زمانی پایین می‌آید که خلأ شخصیتی داشته باشند.

مثلاً اگر به حرف‌هایشان گوش نکنیم یا درخواستی داشته باشند که به آن توجه نشود، یا کار خوبی کرده باشند و تشویق نشوند، یا کار اشتباهی انجام دهند و دائم این کار اشتباه دیده شود باعث می‌شود که اعتماد به نفس آنها کاهش یابد.

وقتی بچه‌ها ۱۰ کار خوب انجام می‌دهند و هیچ‌گاه تشویق نشده؛ اما با انجام یک کار اشتباه همه به آن توجه می کنند، فضای امن و محبت‌آمیز برای آنها از بین می‌رود. در این صورت، اعتماد به نفس بچه‌ها کاهش می‌یابد.

ما باید به بچه‌ها نشان دهیم که کارهای خوبشان را می‌بینیم.

در دین ما نیز بر کرامت انسان تأکید شده و باید به بچه‌ها احترام بگذاریم. برای تقویت اعتماد به نفس بچه‌ها، باید بر کارهایی که انجام داده‌اند تمرکز کنیم.

اگر بچه‌ها در حال صحبت هستند، باید توجه کامل خود را به آنها بدهیم و با همدلی بازخورد مناسب ارائه دهیم. همچنین، کارهای خوب بچه‌ها را بیشتر ببینیم و توجه کنیم. این مهم است که از کمال‌گرایی بپرهیزیم.

اگر بچه‌ای نمره ۱۷ گرفته، باید او را تشویق کنیم، نه اینکه بگوییم «نمره ۱۷ به درد نمی‌خورد». باید خوبی‌های بچه‌ها را ببینیم و آنها را تقویت کنیم. باید پدر و مادر ها توجیه شوند که خوبی های بچه ها را ببینند.

اکثر والدین فکر می‌کنند اگر بر ضعف‌های بچه‌ها تمرکز کنند، باعث رشد آنها می‌شود، در حالی که برعکس، ضعف‌های آنها را تقویت نمی‌کند. وقتی بر کارهای خوب بچه‌ها توجه کنیم، ضعف‌ها خود به خود از بین می‌روند.

بنابراین، اول باید روی خوبی‌ها تمرکز کنیم و کارهایی که بچه‌ها انجام داده‌اند را ببینیم. در قرآن هم بر اهمیت تشویق تأکید شده است و همیشه بشارت مقدم بر انذار است.

ما باید بر روی کارهای خوب بچه‌ها تمرکز کنیم و آنها را تشویق کنیم. اگر بچه‌ای اشتباهی انجام دهد، به جای اینکه شخصیتش را زیر سوال ببریم، باید بگوییم که «این کار اشتباه بود» و نه اینکه «تو همیشه این‌طور هستی». این نوع صحبت‌ها باعث کاهش اعتماد به نفس بچه‌ها می‌شود.

* در پایان برای ما بفرمایید در مشاوره هایی که می دهید، معمولاً خانواده‌ها با چه مشکلاتی روبرو هستند؟

من در جلسات مشاوره می‌بینم افرادی که سال‌ها با هم زندگی کرده‌اند، اما متأسفانه به مشکل برخورده اند و حتی به فکر طلاق هستند؛ وقتی این امر را بررسی می‌کنیم، می‌بینیم که عمدتا آنها از مهارت‌های ساده‌ای که باید در زندگی یاد بگیرند، غافل‌اند.

در زندگی مشترک، مهارت‌های ارتباطی اهمیت زیادی دارد. عدم مهارت در ارتباط با همسر، بیشترین آسیب را به زندگی می‌زند.

پدر و مادر وظیفه دارند که مهارت های مورد نیاز برای بچه ها را آموزش دهند؛ فرض کنید که فرزند خانواده اگر تصمیم به ازدواج دارد، باید از جنبه های مختلف از طرف خانواده آماده باشد.

وارد شدن به امر ازدواج، بدون آموزش مهارت ها باعث می‌شود که به همان شیوه نامتناسب خود با زندگی شخصی و اجتماعی رفتار کند.

شاید اشکال کنید که مگر امکان دارد که بچه ها بعد از ۲۵ سال این امور را یاد نگیرند؟ جواب این است که بله، خیلی از وقت ها یاد نمی گیرند و حتی اصلا توجهی یه این قضیه ندارد؛ لذا ما می‌بینیم که نداشتن مهارت های مختلف زندگی بیشترین آسیب را به خانواده می زند.

بسیاری از افراد به جای صحبت منطقی و مؤثر، با یکدیگر دعوا می‌کنند. یکی از علت‌ها این است که آنها مهارت‌های لازم برای ارتباط را نمی‌دانند.

محمدرسول صفری عربی - عباس فرامرزی - محمد صالح ترکمنی - حسین پاشائی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.