میهمان این هفته من از آن دست آدمهایی است که تعدادشان کم است اما ارزششان خیلی زیاد است. سیدحامد میرزا خلیل هموطن دغدغهمندی است که میاندیشد: اگر آسمان شب بالای سرمان نبود، چه اتفاقی در بعد معنوی افکارمان میافتاد؟ یا به عبارت دیگر، تماشای ستارگان چه اثراتی بر رفتار و ارتباطات انسانیمان دارد؟او کارمند سازمان انتقال خون است اما دلبستگی بزرگش در کنار این شغل؛ آسمان و آنچه در آسمان میگذرد است و البته میکوشد به ما بیاموزد آلودگی نوری که ما انسانها آن را ایجاد میکنیم، بر زندگی خودمان چه تأثیری دارد و بر زندگی دیگر موجودات کره زمین. او در این راه صدها مطلب منتشر و کمک کرده است فیلم ساخته شود، کتاب نوشته و خلاصه زحمت فراوانی کشیده است و من به سهم خود قدردان او و همراهانش در انجمن آسمان تاریک هستم که تأکید داشت از آنها هم یادی بشود.
به آسمان نگاه کردم
من شهریور سال ۱۳۵۹ در تهران به دنیا آمدم و از همان کودکی این سعادت را داشتم که با پدرم به طبیعت بروم. پدرم اهل کوه بود و همین سبب شد با ایشان همراه بشوم و بیش از هر جایی به کوههای فشم در ۵۰ کیلومتری تهران میرفتیم. غیر از این هر از گاهی فرصتی میشد با پدرم سفرهایی به شهرهای دورتر هم برویم و همین سبب شد من بیش از پیش با طبیعت ارتباط داشته باشم. در کنار سفرهایی که با پدرم میرفتم گاهی هم از طرف مدرسه ما را به اردوهای یک روزه تا چند روزه میبردند. این اردوها بیشتر در فصل تابستان انجام میشد و طبیعتمحور بودند. از همان زمانی که با پدرم به طبیعت میرفتیم و از همان سالهایی که در نخستین اردوهای دانشآموزی در کنار همکلاسیهای خودم از شهر بیرون میزدیم، همیشه نگاه کردن به آسمان و دیدن ستارهها حس خوبی به من میداد. البته بعدها اتفاقهای دیگری هم افتاد که سبب شد علاقهام به محیط زیست، شب و ستارگان بیشتر شود. یادم است در سالهای ابتدایی از طرف مدرسه مسابقهای برگزار و قرار شد ما به مدت یک ماه آب و هوای منطقه خودمان را رصد کنیم و گزارش آن را از جنبههای مختلف مثل فشار هوا، دمای هوا، میزان ابرناکی و چیزهایی مثل این به مدرسه بدهیم. من با جدیت هر چه تمام دنبال این سوژه رفتم و خوشبختانه در مسابقه برنده شدم. آنجا با خودم فکر کردم آن چیزی که من به دنبال آن هستم و در آینده میخواهم آن را پیگیری کنم مسئله هواشناسی است و با خودم فکر کردم من میتوانم هواشناس خوبی باشم. وقتی به دوره راهنمایی رسیدم برایم ماجرایی اتفاق افتاد که موجب شد فکر کنم بیش از آنکه من به هواشناسی علاقه داشته باشم به آسمان و ستارهها علاقهمندم. ماجرا از این قرار بود که در زمان جنگ وقتی هواپیماهای عراقی به تهران حمله میکردند برقها را خاموش میکردند و همین خاموش شدن سبب شد من چشمم به آسمان پر از ستاره بیفتد و آنجا بود که به طور جدیتر به آسمان نگاه کردم و در عالم کودکی عاشق چیزی که میدیدم شدم. بعدها هم در یکی از اردوهایی که رفته بودیم با تلسکوپ برای نخستین بار کهکشان راه شیری را دیدم و همین کمک کرد تا علاقهام به آسمان، نور و شب بیش از پیش بشود. آنجا این پرسش برایم شکل گرفت که اینها چیست؟ زیبایی آنها من را متحیر کرده بود و خلاصه بیش از پیش نگاهم به سمت آسمان چرخید.
من عشق آسمان شدم
خانوادهام وقتی که علاقه فراوانم را به بحث ستارهها و آسمان دیدند، من را در دورههای نجومی که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مرکز زعفرانیه برگزار میکرد نامنویسی کردند. آنجا من و دوستان که بعضی از آنها در ایران نیستند و خارج از ایران روی پروژههای مهم ستارهشناسی مثل تلسکوپ جیمز وب کار میکنند این سعادت را داشتیم که از محضر استادان باسوادی استفاده کنیم. استادانی که در آن دورهها داشتیم آدمهایی بودند که عاشق تدریس نجوم بودند و از اینکه دانش خود را با دیگران به اشتراک بگذارند لذت میبردند و همین سبب میشد کلاسها برای ما هم لذتبخش باشد.
یکی از آن استادان که انگار با تکتک سلولهای وجودش در مورد ستارگان صحبت میکرد بابک امین تفرشی بود که در حال حاضر از عکاسان مؤسسه معتبر نشنال جئوگرافی است و پروژههایی مربوط به شب و حیات در شب را پیگیری میکند. در کنار ایشان پژمان نوروزی هم فرد دومی بود که بر علاقه من به این حوزه تأثیر فراوانی گذاشت و مدیر مرکز نجوم زعفرانیه بود که البته در حال حاضر تعطیل شده است و ای کاش دوباره این مرکز فعالیتش را از سر بگیرد. امیدوارم مسئولان صدای من را بشنوند و شاهد فعالیت مرکز باشیم به خصوص که تلسکوپی هم بالای مرکز نصب شده بود و میتوانست فضای خوبی برای آموزش نجوم به کودکان و نوجوانان باشد.
با همه علاقهای که من به آسمان شب پیدا کرده بودم اما در دانشگاه ابتدا لیسانس مدیریت فرهنگ و هنر گرفتم اما پس از اینکه خواستم برای فوق لیسانس اقدام کنم فکر کردم رشته من باید مرتبط با نجوم باشد چون هم علاقهام به این حوزه بود و هم از سال ۸۲ ذهنم متوجه مبحث آلودگی نوری شده بود و در این زمینه مطالعاتی داشتم برای همین وقتی دفترچه کارشناسی ارشد را ورق میزدم با یکی از گرایشهای محیط زیست با عنوان آلودگیهای محیط زیست برخوردم.
آنجا با خودم فکر کردم این همان چیزی است که میتوانم دنبال آن بروم. خلاصه چند ماه بعد کنکور دادم و در شهر میبد یزد قبول شدم هر چند بعد انتقالیام به دماوند درست شد و من به دماوند آمدم. ما ورودیهای اول این رشته بودیم اما این سعادت را داشتیم که استادان خوبی داشته باشیم؛ استادانی که پس از این همه سال هنوز من صحبتهای آنها و لحن آنها را در خاطر دارم. دکتر محسن صدر و عباسعلی قیومی از جمله استادان بسیار خوب ما در این رشته بودند. اینها استادانی بودند که امتحانمحور نبودند برای همین ما به عنوان دانشجو عاشقانه به کلاسهای آنها میرفتیم و چیز یاد میگرفتیم.
راهی که من شروع کردم
من در رشته نجوم تحصیل نکردم و دانشآموخته این رشته نیستم اما به سبب علاقه فراوانی که به این رشته داشتم و مطالعاتی که در این زمینه انجام دادم، دوست داشتم در این رشته فعالیت کنم. قاعدتاً وقتی من به دنبال این علاقه رفتم، هنوز تجهیزات رصد خیلی مثل امروز حرفهای نشده بود اما همان طور که گفتم به عنوان یک منجم آماتور همیشه ذهنم درگیر آسمان شب بود. سال ۱۳۸۲ که کارمند سازمان انتقال خون شدم چند ماه بعد به سفارش یکی از دوستان و علاقهای که خودم به کوهستان و کوهنوردی و طبیعتگردی داشتم وارد گروه مردمنهاد جبهه سبز ایران شدم.
چند ماهی را در کارگروه کوهستان انجمن برای حفاظت از کوهستان فعالیت کردم، آنجا بود که با خودم فکر کردم بستری فراهم شده تا من نجوم را با محیط زیست پیوند بزنم. برای من چیزی که سبب پیوند این دو میشد حفاظت از آسمان شب و پرداختن به مسائل آلودگی نوری بود. خلاصه تعدادی از دوستان آن انجمن به کمکم آمدند و غیر از دوستان انجمن منجمانی هم از خارج از انجمن به کارگروه ما پیوستند که حاصل آن برگزاری ۲۰ جلسه بود که به مرور سراغ مباحث رفتیم و هر کدام از آنها را پیگیری کردیم. وضعیت آن کارگروه این طور شد که آدمهایی آمدند و رفتند. گاهی تعداد آنها زیاد بود و گاهی کم و البته الان دیگر آن کارگروه نیست اما من همچنان فعالیتم را ادامه میدهم البته تنها، هر چند از زمانی که همسرم وارد زندگی من شده، در این زمینه خیلی کنارم بوده و به من در مسیری که طی کردهام کمک کرده است. این نکته را هم بگویم که چون پیش از بنده در موضوع حفاظت از آسمان شب کسی کار جدی انجام نداده بود کار من بسیار سخت بود. اگر درست خاطرم مانده باشد غیر از مطلب استاد بنده پژمان نوروزی که مطلب کوتاهی در این حوزه نوشته بود ما مطلب فارسی دیگری نداشتیم. اتفاقاً یکی از کارهایی که در کارگروه پیگیر آن بودیم ترجمه مقالات خارجی نوشته شده در این مباحث بود تا بتوانیم تأثیرات آلودگی نوری بر محیط زیست خودمان را بررسی و پس از بومیسازی، مقالات را آمادهسازی کنیم و در اختیار عموم قرار دهیم.
شکستن سنگ سخت
من و دوستانم در همه این سالها به این فکر نکردیم که چه راه سختی در پیش داریم و احتمال دارد چیزی که میخواهیم اتفاق نیفتد چون همه ما عاشق کارمان بودیم.
ما عاشق مسیری که پیش گرفتهایم هستیم برای همین فکر میکنیم اگر امروز هم به نتیجه لازم نرسیم نتیجه تلاشها و دغدغههایمان در نسلهای آینده اتفاق خواهد افتاد. در این سالها چه وقتی که قرار بود با ارگانها مذاکرهای درباره مسائل و مشکلات این حوزه داشته باشیم و چه وقتی که برنامهای برای آگاهسازی از مسئله آلودگی نوری داشتیم، پیش از آن من به این نکته توجه کردم که قرار است با چه مدیری و چه طیفی از آدمها در چه سطح سواد صحبت کنم تا بتوانم با آمادگی بیشتر در جلسه شرکت کنم. این باعث شده است خوشبختانه نتایج خوبی بگیریم هر چند این نتیجه گرفتن به سادگی نبوده است.
مثلاً اگر گفتیم نورپردازی درختها کار اشتباهی است و سبب مردن درختها و خشک شدن آنها میشود، این یک بحث علمی است و وقتی من در این حوزه با دلایل و مدارک علمی پیش میروم دیگران هم این صحبتها را میپذیرند هر چند در این بخش هم مسائل پیچیده مختلفی داریم چون غیر از مدیران که باید شنونده و پذیرنده این حرفها باشند، بخش خصوصی را هم داریم که به دنبال منافع خودشان هستند و این کار ما را مشکل میکند مثلاً از وقتی که نورپردازی خیابان ولی عصر(عج) به صورت آزمایشی انجام شد تا وقتی که مبارزه ما شروع شد و نتیجه لازم در این زمینه را گرفتیم و نورپردازی خاموش شد پنج سال طول کشید. الان که از آن مقطع گذشتیم به راحتی میگویم پنج سال اما باید آن مقطع را درک کنید تا بدانید با چه سختیهایی روبهرو بودیم که گاهی میتوانست ناامیدکننده باشد.
یادم است ما آن زمان آن قدر در جراید و رسانهها پیگیر این مسئله شدیم که حتی حجتالاسلام رنجبر هم در یک برنامه اخلاقی در تلویزیون برای مبحثی که داشت همین ماجرا را مثال زد. این موجب شد با ایشان تماس بگیرم و به سهم خودم از توجه ایشان به این مسئله تشکر کنم. خلاصه اینکه وقتی سنگی سر راه ما قرار دارد و باید آن را بشکنیم تا مسیر هموار شود، باید آن قدر به این سنگ ضربه بزنیم تا آن اتفاقی که به دنبال آن هستیم بیفتد، کاری که من و دوستانم در این سالها انجام دادهایم از این جنس بوده است. هر چند در آن مقطع به نتایج خوبی رسیدیم اما دوباره و در زمان تصدی شهردار جدید تهران باز هم شاهد همین نورپردازیها هستیم که امیدوارم جلو آن گرفته شود.
هوای موجودات را دارم
در همه این سالها سعی کردم به سهم خودم قدمهایی برای رفع آلودگیهای نوری در شهرها بردارم که خوشبختانه نتایجی هم بدست آوردهام از جمله همان بحث نورپردازی درختهای تهران، کمک به گنجاندن مباحثی در این زمینه در کتابهای درسی دانشگاه، کمک به ساخت مستند «مرگ روشن» به کارگردانی مسعود دهنوی که نخستین اثر مستند ایرانی با موضوع آلودگی نوری است که ساخت آن بیش از یک سال به طول انجامید و تلاشی است برای معرفی آلودگی نوری و معضلات و بحرانهایی که در نتیجه عدم کنترل نور مصنوعی و نورپردازی نامعقول، گریبان فضای شهری را میگیرد.
در کنار همه اینها یکی از کارهایی که من در این چند سال پیگیر آن بودهام برگزاری دورههایی برای رصدهای شهابی بوده است. هدف من از این کار این است که تعداد آدمهای بیشتری را با آسمان شب، اهمیت و ماهیت شب و زیباییهای آن آشنا کنم.
مردم باید بدانند الان وقتی از شهرهای بزرگ ما مثل اصفهان، تهران و بعضی دیگر از شهرها تا ۳۰۰ کیلومتر هم دور میشویم، باز هم آسمان تاب آن شهرها را میتوانیم ببینیم و اگر این نور سفید باشد انتشار آن هم بیشتر است.
سود مبارزه با آلودگی نوری فقط به رصدکنندگان ستارگان نمیرسد. در شهرهایی که ما زندگی میکنیم موجودات فراوانی هستند که تاریکی شب برای آنها اهمیت فراوانی دارد و ما این را از بین بردهایم.
جهتیابی پرندگان با نور مصنوعی مختل میشود به خصوص برای پرندگان مهاجر که به خاطر آلودگی نوری نمیتوانند از الگوی ستارگان استفاده و مسیر خود را به درستی پیدا کنند. لاکپشتهای دریایی برای تخمریزی از جاهای تاریک استفاده میکنند و ما این تاریکی را از بین بردهایم. حتی کرمهای شبتاب برای پیدا کردن جفتشان از نوری که دارند استفاده میکنند و ما با نور مصنوعی که تولید کردیم زندگی آنها را مختل میکنیم.
گونههای زیادی هستند که زندگی آنها با شب عجین است و ما آنها را نمیشناسیم و نوع زیست ما و استفاده نادرست از نورهای مصنوعی مخل زندگی آنهاست.
خوب است بدانیم حتی سوسک سرگین غلتان با الگوی ستارهها مسیر خودش را انتخاب میکند و ما با آلودگی نوری حتی زندگی این موجود را هم با مشکل مواجه کردهایم.
آرزوی من
خیلی از جاهای دنیا انرژی گران است و این به مبارزان آلودگی نوری و همچنین به عاشقان آسمان شب کمک کرده است که راحتتر در رصدگاهها به رصد آسمان در شب بپردازند. اما متأسفانه در کشور ما چون انرژی خیلی ارزان است به راحتی هر کسی به خودش اجازه میدهد نورافکن و پرژکتورهای مختلف را آن هم با زاویههای مختلف روشن کند. روشن کردن یک پرژکتور ممکن است موجب شود وضعیت خوب یک رصدگاه از بین برود چون نور این پرژکتورها در مقابل نور ستارهها که بسیار کم بوده زیاد است و همین کارِ رصدکنندگان را سخت میکند. قاعدتاً من آرزو نمیکنم انرژی در کشورمان گران بشود اما آرزو میکنم قوانین جدیتر و بیشتری در این حوزه به تصویب برسد و البته اجرا هم بشود و مردم به آن پایبند باشند. دلم میخواهد مردم بیشتر متوجه آسمان بشوند و بیشتر به آسمان نگاه کنند تا بتوانند زیباییهای آسمان را بیشتر ببینند. کاش رسانه قوی داشتم تا این موارد را به مردم بیشتر بگویم و ذهن آنها را درگیر این مباحث کنم تا متوجه شوند که روشن کردن هر پرژکتور تا چه اندازه میتواند تاریکی آسمان شب را از بین ببرد.
نظر شما