«بازنده» اقتباسی آزاد بود از رمان «زن همسایه» نوشته شاری لاپنا، نویسنده کانادایی که رمانهای او به اقبالهای جهانی دست یافته است.
با نگاهی به مسیری که سریالهای اقتباسی در ایران طی کردهاند میبینیم فارغ از نوع اقتباس و میزان رضایتمندی نویسندگان کتاب، تقریباً مجموعههایی که با اقتباس از یک اثر ادبی ساخته شدهاند، آثار نسبتاً موفقتری نسبت به دیگر نمونهها بودهاند. اگر بخواهیم راه دوری نرویم و به نمونههای اخیر اشاره کنیم میتوان به سه مجموعه موفق «یاغی»، «زخم کاری» و «در انتهای شب» اشاره کرد؛ دو مجموعه اول که با اقتباسی مشخص پخش شد و مورد توجه مخاطب قرار گرفت و مجموعه «در انتهای شب» هم با اقتباس نویی که داشت توانست فرای تصور به موفقیت در جلب میزان رضایت مخاطب دست پیدا کند.
بیگانگی سینماگران با ادبیات
به طور خلاصه باید گفت یکی از مهمترین دلایلی که موجب شده در ایران به اقتباس توجه جدی نشود بیگانگی اهالی سینما با ادبیات بوده است. از آنجا که سینماگر از بطن جامعه برآمده است هر چقدر جامعه با دنیای ادبیات بیگانه باشد این بیگانگی گریبان صنوف مختلف آن را خواهد گرفت که سینماگر هم به تبع آن در همین فضا رشد کرده است. اما نمونههای اخیر سریالسازی نشان میدهد رفتهرفته اهالی سینما وارد دنیای ادبیات شدهاند و مرزها و حصارهای فی مابین را در هم شکستهاند. سریال زخم کاری ساخته محمدحسین مهدویان با اقتباس از رمان «بیست زخم کاری» نوشته محمود حسینیزاد و با نگاهی به نمایشنامه «مکبث» نوشته ویلیام شکسپیر ساخته شد؛ سریالی که کارگردان آن تلاش کرد نسبت به متن رمان محمود حسینیزاد وفادار باشد اما در این میان نگاه و دیدگاه خود را هم به سریال اضافه کرد.
در سریال «یاغی» هم محمد کارت با اقتباسی از رمان «سالتو» نوشته مهدی افروزمنش این اثر را ساخت که البته در همان زمان با نقدهایی هم در پرداخت قصه و نوع اقتباسش روبهرو شد. اما در سریال «در انتهای شب» به کارگردانی آیدا پناهنده اگرچه مخاطب با اقتباس به مفهوم رایج آن روبهرو نیست اما با نوعی اقتباس تازه و جدید مواجه شد که نویسنده به جای وفاداری به متن، به مفهوم و فلسفه حاکم بر چند متن و داستان ادبی وفادار بوده است.
اقتباس نو و مدرن سریال «در انتهای شب»
فیلمنامهنویسان در این سریال به نوعی خاص از اقتباس روی آوردند که میتواند در نوع خود بینظیر و قابل توجه باشد، هر قسمت سریال به آثار ادبی خاصی اشاره کرده و در هر قسمت، روح آن داستان بر سریال سایه انداخته است.هر فصل در انتهای شب با یک عنوان کتاب همراه بود مثلاً «بار هستی» نوشته میلان کوندرا یا «مجمع الجزایر گولاگ» نوشته الکساندر سولژنیتسین، نویسنده روس.
پناهنده در قسمت نخست دقیقاً جایی که آغازگر ماجراست و مشکل خود را نشان میدهد، به کتاب «بار هستی» اشاره کرده است.
کارگردان به خوبی در اثرش جهانی با اقتباس از فلسفه کوندرا در نگارش رمان «بار هستی» را به تصویر میکشد. شخصیت ماهی مانند ترزا شخصیت اصلی زن در رمان «بار هستی» مضطرب است و میخواهد مسائل هستی را حل کند. او در عین حال که با واقعیت موجود میجنگد، به واقعیت ممکن هم میاندیشد. یا در قسمت سوم این مجموعه که «مجمع الجزایر گولاگ» نام دارد و با ورود «صفا» دوست بهنام به ماجرا، با تابلویی بر دیوار خانه آشنا میشویم که مجمع الجزایر گولاگ نام دارد، این اثر نام کتابی است سهجلدی نوشته الکساندر سولژنیتسین.
نویسنده در کتاب مجمع الجزایر گولاگ میگوید شرایط حاکم بر جامعه است که در ریزترین جزئیات زندگی انسانها اثرگذار بوده و زندگی در یک سیستم دیکتاتوری بر جزئیات زندگی فردی انسانها هم اثر میگذارد همان طور که شرایط جامعه و جبر آن بر زندگی ماهی و بهنام هم اثر گذاشته بود.
در قسمتهای بعد این سریال ما عناوین کتابهای دیگری را هم میبینیم مثلاً در قسمت آخر مجموعه، شخصیت رضا تابلو نقاشی به ماهی داد با عنوان «تنهایی یک دونده استقامت». این عنوان یک مجموعه داستان است نوشته آلن سیلیتو که در آن قهرمانی طی تمرین دو استقامت در زندگی و افکار خویش دقیق میشود؛ همان اتفاقی که در طول سریال برای شخصیت «ماهی» رخ داد.
تفاوت «بازنده» با نسخه ادبی آن
حالا «بازنده» به کارگردانی امین حسینپور که به گفته کارگردانش با اقتباسی آزاد از اثر معروف شاری لاپنا ساخته شده اگرچه نعل به نعل با اثر ادبی پیش نرفته اما تقریباً به کلیت داستان وفادار بوده و کارگردان با توجه به فضا و ساختاری که میخواسته اثرش را در آن بسازد دست به تغییراتی زده است. کارگردان میتوانسته همگامی بیشتری با داستان داشته باشد اما او اثرش را در مسیری قرار داده که بوی خون و خشونت بیشتری به مشام برسد و شاید همین مسئله مهمترین تفاوت بازنده با نسخه داستانی آن باشد .
تفاوت دیگر در نوع شخصیتپردازی قهرمانان داستان و فیلم است. کارگردان در این سریال به جز نریشنی که در ابتدای هر قسمت گفته میشود با انسان و درون او سروکار ندارد و مخاطب در هر قسمت با عناصر ژانر معمایی مثل خون، قتل، خشونت و رفتارهای به دور از انسانیت آدمها روبهرو میشود.اما در اثر شاری لاپنا که در ایران با عناوین مختلف ترجمه شده است ( که منبع من در اینجا ترجمه عباس زارعی از نشر آموت با عنوان «زن همسایه» است) مخاطب با داستانی مواجه میشود که نویسندهاش علاوه بر اینکه رمان را در فضای پرتعلیق ژانر پلیسی و معمایی خلق کرده به درون شخصیتها و روانشناسی آنها هم توجه خاصی داشته است.
مخاطب در رمان «زن همسایه» با تروماهای شخصیتهای داستان از کودکی همراه میشود و ریشه خشونت آنها را در بزرگسالی درمییابد.
به عبارتی شاری لاپنا در کتابش بر این نکته تأکید کرده هر تروما اگر در سایه قرار گیرد و به آن بیتوجهی شود و درمان نشود روزی حتماً به شکل جبرانناپذیری خودش را نشان خواهد داد.بر خلاف آنچه در بازنده دیده میشود که آدمها امیدی ندارند و دست به کشتن خود یا دیگری میزنند، شاری لاپنا در کتابش، انسانها را مجموعهای از نقاط قوت و ضعف دیده که زندگی و زمانه به آنها فرصت برگشت و جبران میدهد.در رمان قتلهای فجیع و پی در پی اتفاق نمیافتد و محور اصلی داستان کودکربایی است. آدمها تقریباً متوجه اشتباههای خود میشوند و روند بهبودی و برگشت به جامعه دیده میشود.خلاصه اینکه حسنپور به عنوان کارگردان اثر بیشتر از متن کتاب به جمله روی جلد کتاب توجه کرده است و جمله «تقریباً هر کاری از آدمها برمیآید» بیشتر از محتوای داستان بر اثر تصویری آن سایه انداخته است.
نظر شما