اما در سینما و تلویزیون ما فیلمنامه جزو ارزانترین بخشها محسوب میشود؛ رقمهایی مانند ۱۲۰میلیون تومان برای فیلمنامه سینمایی، ۲۰میلیون تومان برای هر قسمت سریال تلویزیونی و ۴۰میلیون تومان برای شبکه نمایش خانگی از این منظر رقمهای پایینی برای تولید یک اثر خوب هستند، بهطوری که یک فیلمنامهنویس برای نگارش متنی جذاب و قابل اعتنا، چندین سال از عمرش را باید صرف نگارش اثر کند. اما واقعاً چنین است؟ با «حسین ترابنژاد» فیلمنامهنویس آثاری مانند «ماجرای نیمروز: ردخون»، «آبادان یازده ۶۰»، «دارکوب» و سریالهای «خانه امن» و «پردهنشین» در این باره گفتوگو کردیم که میخوانید.
چرا اتفاقات تازه در فیلمها و سریالهای ایرانی کمتر رخ میدهد، آیا قصههای تکراری و قابل پیشبینی در آثار ایرانی به ضعف فیلمنامه برمیگردد یا دلایل دیگری دارد؟
پاسخ این پرسش چند جنبه دارد. هم فیلمنامهنویسهای ما اهل مطالعه و تحقیق نیستند، هم تلویزیون و سینمای ما به سمتی رفته که از نویسنده نمیخواهند موضوع نو و بهروز بنویسد و شرایطش را هم فراهم نمیکنند. اصولاً تلویزیون به دنبال دردسر نمیگردد، ترجیح میدهد سراغ موضوعات و خطوط داستانی امتحان پس داده برود. دیگر اینکه تحقیق برای نگارش فیلمنامه به بودجه مجزا نیاز دارد که متأسفانه این اتفاق در تلویزیون و سینمای ما نمیافتد.
به نظر شما مسئله دستمزدهای پایین موجب بیانگیزگی فیلمنامهنویسها شده یا شتابزدگی در تولید، دستشان را برای پژوهش و کار بیشتر بسته است؟
دستمزد فقط بخشی از مشکل فیلمنامهنویسان است. در شکل فعلی و برآوردهایی که انجام میشود، همان دستمزدی که برای نگارش در نظر گرفته میشود باید تحقیق را هم پوشش دهد. همچنین شتابزدگی در تولید بهخصوص در تلویزیون دلیل مضاعف است. برای من تا بهحال پیش نیامده بیش از نیمی از یک سریال را نوشته باشم و کار وارد مرحله تولید شود، این موضوع به بیبرنامگی تلویزیون برمیگردد. دغدغه تلویزیون پر کردن آنتن است و البته دغدغه بحقی است. در این سالها سازوکاری برای پر کردن این خلأ یعنی تولید فیلمنامه فارغ از دغدغه آنتن، ایجاد شده که متأسفانه به نتیجه نرسیده است. امیدوارم در ساختار جدیدی که برای تولید سریال در دوره جدید مدیریت تلویزیون در نظر گرفته شده به این مسئله بها داده شود.
آیا فیلمنامهنویس و درامنویس خوب بهقدر کفایت داریم که از ظرفیتهایشان استفاده نشده یا مشکل در کمبود درامنویس خوب است؟
برخلاف نظر بسیاری که تصور میکنند دایره فیلمنامهنویسی در سینما و تلویزیون بسته است و فقط افراد خاصی هستند که به آنها اعتماد شده و سفارش فیلمنامه به آنها داده میشود، در واقعیت چنین نیست. تلویزیون و سینما مشتاق متن خوب هستند. چه این متن خوب را یک نویسنده حرفهای نوشته باشد چه یک نویسنده تازهکار. اگر یک نویسنده تازهکار متنی نوشته باشد که ظرفیت تبدیل به یک اثر نمایشی خوب را داشته باشد در شکل حرفهایاش یک نویسنده حرفهای در کنارش قرار میگیرد و متن را آماده تولید میکند. دستکم من در این سالها با توجه به اینکه مراجعهکننده برای فیلمنامهنویسی زیاد داشتهام، کسی را ندیدهام که توان و همتش را داشته باشد ولی پشت درهای ورود به جرگه فیلمنامهنویسان مانده باشد.
بهتازگی فیلم «ماشین مرا بران» جایزه گلدن گلوب را گرفت که یک اقتباس موفق از داستان کوتاه موراکامی با همین نام بود؛ چرا اقتباسهای موفق در فیلم و سریالهای ما کم است؟
مسئله اقتباس هم دو جنبه دارد. یک اینکه اصولاً ما فیلمنامهنویسها خیلی اهل خواندن نیستیم؛ واقعیتی است که باید قبول کنیم و نکته دیگر هم اینکه معدود رمانهای ایرانی قابلیت اقتباس برای آثار نمایشی را دارند. رمانهای ایرانی بهخصوص رمانهای قدیمیتر، بیشتر ذهنی و درونی هستند و این مسئله، کار را برای اقتباس سخت میکند. البته در چند سال اخیر نسل جدید رماننویسهای ایرانی، تحولی در این زمینه ایجاد کردهاند که میبینیم چند رمان برای اقتباس در شبکه نمایش خانگی مورد استفاده قرار گرفتهاند.
آیا مشکل اساسی سینما و تلویزیون ما همانطور که بسیاری میگویند فیلمنامه است؟
به نظرم نه. مدتی پیش جملهای از امیر عربی، دوست خوب فیلمنامهنویسم در یکی از مصاحبههایش خواندم که به نظرم جمله بسیار درستی است. نقل به این مضمون که مشکل اصلی سینما و تلویزیون ما تهیهکننده است. ما میتوانیم به اندازه جمعیت ایران فیلمنامهنویس داشته باشیم؛ یک صفحه سفید است و یک خودکار.
هر کس میتواند متنی بنویسد و به عنوان فیلمنامه به تهیهکننده ارائه دهد ولی در نهایت این تهیهکننده است که با توجه به دانشش باید فیلمنامه خوب را انتخاب کند. توان فیلمنامهنویسان ما به هیچ وجه کمتر از تهیهکنندگان، کارگردانها، بازیگران و سایر عوامل نیست. ولی متأسفانه مد شده ضعف آثار نمایشی به فیلمنامه ضعیف نسبت داده میشود. باز هم باید بگویم متأسفانه در روند تولید آثار نمایشی ما اتفاقاتی میافتد که بعید میدانم در هیچ کشور دیگری بیفتد. وقتی یک کارگردان پرکار تلویزیون مبنایش این است که من متن سریال را میخوانم ولی در زمان فیلمبرداری هر چه را تشخیص بدهم درست است ضبط میکنم، نمیدانم چرا باید انگشت اتهام به سمت فیلمنامهنویس گرفته شود!
به نظر شما کارگردان و فیلمنامهنویس در یک فیلم سینمایی و یا سریال چطور میتوانند به زبان مفاهمه مشترکی برای تولید اثر برسند؟
نخستین اصل برای تعامل و مفاهمه مشترک، اشتراک سلیقه است. جنس روایت و پرداخت شخصیتها به نظرم از مهمترین نکاتی است که نویسنده و کارگردان باید در موردشان توافق داشته باشند. وقتی تو به عنوان نویسندهای که به جزئیات علاقهمندی با کارگردانی کار میکنی که برایش جزئیات مهم نیست و کلیت برداشتش از یک سکانس را جلو دوربین میبرد قطعاً محصول نهایی، قابلاعتنا نخواهد بود. اگر آن کارگردان با نویسندهای همسو با خودش کار کند حتماً خروجی بهتری خواهد داشت.
شما به عنوان یک فیلمنامهنویس، تمایل به فیلمسازی ندارید؟
نه. هیچ تمایلی به فیلمسازی دستکم تا الان نداشتهام. خیلی با روحیاتم سازگار نیست، شاید بعداً سازگار شود.
نظر شما