تحولات منطقه

مانند پدرانش دلبسته عبادت و اهل شب زنده‌داری و مناجات با خدا و تلاوت قرآن مجید بود. ادعیه‌ای که از ایشان به یادگار مانده، میراث همین ویژگی مبارک است. اما مردمان روزگار او را به چند صفت برجسته می‌شناختند. صفاتی که دشمن و دوست به آن معترف بودند.

مردمان روزگار، پیشوای نهم شیعیان را به چند صفت برجسته می‌شناختند/ کامل‌ترین مردمان بود
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

برای ما که شیعه علی(ع) و فرزندانش هستیم و با محبت این خاندان بزرگ شده‌ایم؛ طبیعی است تصور کنیم اهالی این خاندان مبارک را به‌خوبی می‌شناسیم و چه پلی بهتر از محبت به سوی معرفت. با این حال، این خاندان مبارک گنجینه‌های ناشناخته‌ای هستند که هر چه از آن‌ها بشنویم و تکرار کنیم، نمی‌توانیم مدعی باشیم درخصوص علی(ع) و اولادش به معرفت رسیده‌ایم. در سالروز شهادت یکی از نام‌های روشن این خاندان هستیم. ستاره روشنی که کمتر درباره ایشان خوانده‌ایم و از آنجا که یکی از تدبیرکنندگان احوال شیعیان برای دوران غیبت بودند، برای ما که در غربتی عظیم به سر می‌بریم لازم است بیشتر از همه از ایشان بدانیم و بیاموزیم. مانند بیشتر مردان خاندان محمد(ص) نام مبارکش علی بود و مشهورترین القابش نقی و هادی بود. چنان‌که آمده است کنیه آن بزرگوار ابوالحسن ثالث بود. چون حضرت امام موسی کاظم(ع) و امام رضا(ع) را نیز ابوالحسن می‌گفتند از جهت تعیین، آن جناب را ابوالحسن الثالث (سوم) می‌گویند، چنان‌که امام رضا(ع) را ابوالحسن الثانی(دوم) گویند. پدر حضرت، پیشوای نهم، حضرت امام جواد(ع) و مادرش بانوی گرانقدر و با فضیلتی به نام «سمانه مغربیه» است که به «سیده ام‌الفضل» معروف بود. مادری که امام هادی(ع) در وصف منزلتش فرمود: «مادرم عارف به حق من و اهل بهشت بوده و خداوند حافظ و نگهبان او است و او در زمره مادران صدیقین و صالحان قرار دارد». تاریخ شهادت آن حضرت در سال ۲۵۴ هجری قمری در سن ۴۱ سالگی و محل شهادت در شهر سامرا و مدت امامت ایشان ۳۳ سال بوده است.

خوش‌قلب‌ترین و راست‌گفتارترین مردمان بود

مانند پدرانش دلبسته عبادت و اهل شب زنده‌داری و مناجات با خدا و تلاوت قرآن مجید بود. ادعیه‌ای که از ایشان به یادگار مانده، میراث همین ویژگی مبارک است. اما مردمان روزگار او را به چند صفت برجسته می‌شناختند. صفاتی که دشمن و دوست به آن معترف بودند. ابن‌شهر آشوب می‌گوید: او خوش‌قلب‌ترین و راست‌گفتارترین مردمان بود. از نزدیک ملیح‌ترین و از دور کامل‌ترین آنان بود. چون خاموش می‌شد پرده‌ای از وقار در چهره آن حضرت هویدا می‌شد. عبیدالله بن یحیی بن خاقان درباره امام هادی(ع) گفته است: وی به تحقیق مردی بزرگوار، نیکوکار و فاضل بود. در شذرات الذهب نیز گفته شده است: امام هادی(ع) مردی فقیه و امام و متعبد بود. «ابن‌ کثیر» به عبادت و زهد ایشان شهادت می‌دهد و می‌نویسد: «او عابدی وارسته و زاهد بود». آنچه از سیره ایشان به یادگار مانده، شرحی بر این سخنان است.

دشمنش را بخشید

«بُرَیحه عباسی» که از سوی خلیفه به امامت جماعت مکه و مدینه منصوب شده بود، از امام هادی(ع) نزد متوکل بدگویی کرد و برایش نوشت: «اگر نیاز به مکه و مدینه داری، علی بن محمد را از این دو شهر بیرون کن؛ زیرا او مردم را به سوی خود خوانده و گروه زیادی از او پیروی کرده‌اند». بر اثر بدگویی‌های پی در پی بریحه، متوکل، امام(ع) را از مدینه به سامرا تبعید کرد. در مسیر انتقال حضرت به سامرا، بریحه نیز ایشان را همراهی کرد و با گستاخی تمام به امام(ع) گفت: تو خود می‌دانی که عامل تبعید تو من بودم، اکنون اگر نزد متوکل از من شکایت کنی، به اموالت در مدینه آسیب رسانده و دوستدارانت را می‌کشم...». امام نگاهی به او کرد و فرمود: «نزدیک‌ترین راه برای شکایت از تو این بود که شب گذشته شکایتت را نزد خدا بردم و چنین شکایتی را نزد غیر او از بندگانش نخواهم برد». بریحه با شنیدن این سخن به وحشت افتاد و با التماس و زاری، از امام تقاضای بخشش کرد. امام(ع) با وجود رنج‌هایی که به سبب بدگویی‌های او متحمل می‌شد، از او گذشت و وی را بخشید. (اثبات الوصیة للامام علی بن ابی‌طالب، ص۲۳۳)

تنها به خدا رجوع کن

یکی از یاران امام هادی(ع) که به سبب ارادت به ایشان، از سوی متوکل، خلیفه وقت، مورد بی‌مهری واقع شده و حقوق و مزایای او را قطع کرده بودند، نزد امام(ع) رفت و از وضع معیشتی خود به امام(ع) شکایت کرد و از حضرت خواست نزد خلیفه، وساطت وی را کند. امام(ع) به او فرمود: «اگر خدا بخواهد، بی‌نیاز خواهی شد». همان شب، فرستادگان متوکل به سراغ او آمده و از وی خواستند نزد خلیفه برود. پس از ورود این مرد به کاخ خلیفه، متوکل با رویی گشاده او را مورد توجه قرار داده و دستور داد حقوق وی را دو برابر کنند. مرد، خوشحال نزد امام(ع) حاضر شد و پس از سپاسگزاری، با شگفتی از امام پرسید چگونه با اینکه نزد خلیفه نرفته‌اید، مشکل من حل شده است؟ امام(ع) پاسخ داد: «خداوند متعال می‌داند ما در کارهای خود، جز به او رجوع نمی‌کنیم و در سختی، جز به او توکل نداریم؛ لذا تمامی خواسته‌های ما را برآورده می‌کند...». آن مرد فهمید از برکت دعای حضرت، گرفتاری او برطرف شده است.

کار کردن، شیوه مردان شایسته

مانند پدرانش کشاورز بود. روی زمین به سختی کار می‌کرد. مردی به نام علی بن حمزه ایشان را دید که مشغول کار است و صورتش غرق در عرق شده است. پرسید: «مردان کجا هستند که نگذارند شما این‌گونه به زحمت بیفتید؟» امام در پاسخش گفت: «ای علی، می‌دانی کدام مرد بهتر از من و پدرانم روی زمین خود کار می‌کرد؟» علی نمی‌دانست. امام هادی(ع) فرمود: «رسول خدا(ص) و امیرمؤمنان علی(ع) و همه پدرانم با دست خود کار می‌کردند. کار کردن شیوه پیامبران و رسولان و انسان‌های شایسته است». (نگاهی بر زندگی چهارده معصوم(انوار الهیه) نور دوازدهم، تألیف شیخ عباس قمی)

یادآوری نعمت

آمده بود پیش امام هادی(ع) تا از فقر و سختی زندگی شکایت کند. امام پیش از هر سخنی از او پرسید: «ای اباهاشم درباره کدام نعمتی که خداوند به تو داده است، می‌توانی شکرش را بجا آوری؟» مرد حرفی نداشت بزند. حضرت فرمود: «خداوند ایمان را روزی تو کرده و به وسیله آن، بدنت را از آتش دوزخ مصون و عافیت و سلامتی را نصیب تو کرده و تو را بر اطاعتش یاری کرد و به تو قناعت بخشید و از اینکه خوار و بی‌آبرو شوی حفظ کرد. ای اباهاشم، من در آغاز، این نعمت‌ها را به تو یاد آوری کردم، چرا که گمان بردم می‌خواهی از کسی که آن نعمت‌ها را به تو بخشیده شکایت کنی». سپس دستور داد مالی را به او ببخشند تا روزگارش بهتر شود. (نگاهی بر زندگی چهارده معصوم علیه السلام، شیخ عباس قمی، ص۴۳۰)

مرگ پلی به سوی آسانی است

به عیادت یکی از دوستانش رفته بود. مرد در حال احتضار بود و به‌شدت ترسیده بود و بی‌تابی می‌کرد. امام چون او را به این حال دیدند، فرمودند: «ای بنده خدا، چون مرگ را نمی‌شناسی از آن می‌ترسی!» و سپس ادامه دادند: «آیا اگر بدنت کثیف باشد یا زخمی شده باشد، دوست داری به حمام بروی و کثافت‌ها و زخم‌ها را شست‌وشو دهی؟» مرد عرض کرد: «حتماً، ‌ ای فرزند رسول خدا». حضرت فرمودند: «مرگ همان حمام است و چون از آن بگذری، از هر همّ و غمی راحت می‌شوی و به خوشی‌هاسی که در انتظار تو است می‌رسی». (شگفتی‌های عالم برزخ، ص: ۱۴)

نام مرا می‌دانست

بر اساس روایات، ائمه معصومین(ع) توانایی سخن گفتن به زبان‌های دیگر را داشته‌اند و درخصوص مکالمات آن‌ها به زبان‌های غیرعربی نیز روایات متعددی به دست ما رسیده است. اما یکی از جالب‌ترین این روایات، داستان مکالمه امام هادی(ع) با یک تُرک‌زبان است. ابوهاشم جعفری می‌گوید در مدینه بودم؛ زمانی که «بغا» در زمان متوکل عباسی از آنجا می‌گذشت. امام هادی(ع) فرمودند: برویم و گروه «بغا» را ببینیم. پس خارج شدیم و به تماشا ایستادیم. گروه از مقابل ما عبور می‌کرد و یک تُرک از مقابل ما می‌گذشت. امام هادی(ع) به زبان تُرکی با او صحبت کرد. آن شخص از اسبش پایین آمد و سُم اسب امام را بوسید. ابوهاشم می‌گوید: «آن شخص را قسم دادم که امام به شما چه فرمود؟» پرسید: «آیا او پیامبر است؟» پاسخ دادم: «نه پیامبر نیست». مرد تُرک‌زبان گفت: «او من را به نامی صدا زد که در کودکی من را به آن اسم می‌خواندند و هیچ‌کس از این نام (در اینجا) با خبر نبود!». (بحارالانوار، ج۵۰، ص۱۲۴)

ما دور نیستیم

در زمان امام هادی(ع) شخصی از یکی از شهرهای دور به ایشان نامه‌ای نوشت، در نامه شرح داده بود: «آقا، من دور از شما هستم. گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم و نمی‌دانم چه کنم؟» حضرت در جواب ایشان نوشتند: «إِنْ کَانَتْ لَکَ حَاجَةٌ فَحَرِّکْ شَفَتَیْک» یعنی لبت را حرکت بده، حرف بزن. بگو. ما دور نیستیم. (بحارالانوار، ج ۵۳، ص۳۰۶)

خبرنگار: آزاده خلیلی

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha