تحولات منطقه

گروه هنر- بهروز آقاکندی - طی سالهای اخیر بارها شاهد نگاه غیر تخصصی در مواجهه با آثار هنری بوده ایم.

 دوستی در پیرهن دارم که با من دشمن است
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

یادم هست چند سال پیش منتقدی در یکی از شبکه‌های تلویزیون در مورد «مسعود کیمیایی» صحبت هایش را این طور آغاز کرد که؛ «کیمیایی فیلمساز مهمی نیست، کافی است برای اثبات این حرف آخرین آثارش را ببینید...» در برابر این نگاه جریانی هم وجود دارد که او را کارگردان تمام دوران می‌داند.
در نمودار کارگردانی کسی مثل «کیمیایی» هم شاهد آثار درخشان سینمای ایران هستیم؛‌ آثاری مثل «گوزنها»، هم آثاری که یک پله پایین‌تر در جایگاه خوبی قرار دارند مانند «رضا موتوری، سلطان و...» و همین طور آثاری که در این نمودار سینوسی کیمیایی را در پایین ترین نقطه قرار می‌دهند.
کارهایی مانند «محاکمه درخیابان، جرم، رئیس، حکم»؛ آثاری که نه از اقبال عمومی برخوردار شدند، نه مورد توجه منتقدان قرار گرفتند.
منتقدانی که بیشتر با نشان دادن نقاط ضعف کار و کاستی‌های اثر درگیر بخش «فرو ریختن» کار به نظر می‌رسیدند؛ مساله‌ای که هرچند در جایگاه و پایگاه خود از اهمیت بالایی برخوردار است (یعنی شما درجایگاه یک پزشک بیماری را تشخیص داده اید!) اما به دلیل غیبت بخش دوم کار یعنی «ساختن»هایی که پس از آن« فرو ریختن»ها باید اتفاق می‌افتاد، معمولاً ابتر می‌ماندند.
نقدهایی که جای خالی راه حل دادن و باز کردن افق ذهنی، برای بیرون آوردن صاحب اثر از بن بست در آنها احساس می‌شد. طی سه دهه اخیر کمتر شاهد نقدهایی بوده‌ایم که توأمان از هر دو منظر بهره برده باشند.
از این منظر آثار فاضل نظری هم خوب است هم بد. خوب است چون کم و بیش از بخش ورودی‌ها و حداقل‌ها مثل سلامت وزن، ردیف، قافیه و مضمون سازی به سلامت عبور می‌کند.
می‌گویم کم و بیش چون در بعضی از این موارد شاهد مثالهای نقض هستیم. نقاطی مانند تناقضاتی که در بخش معنای کار وجود دارد. آنجا که شاعر در بیت آخر غزل صفحه 67 کتاب «ضد» از عدم دلدادگی اش حرف می‌زند.
بخوانید: «قلب مرا هنوز به یغما نبرده ای/ای راهزن! دوباره به این کاروان بیا.» در صورتی که در بیت دوم همان غزل راوی در نهایت شیفتگی و دلدادگی به سر می‌برده.
آنجا که می‌گوید:« چشمت بلای جان و تو از جان عزیزتر/‌ای جان فدای چشم تو با قصد جان بیا» مضاف بر اینکه ببخشید! راهزن به کاروان که نمی‌آید! در واقع به کاروان می‌زند؛ فعل زدنی که هرچند صحیح‌تر است، اما با توجه به وجود ردیف «بیا» نمی‌تواند قابل استفاده باشد و شاعر در واقع در چاهی که (در ابیات قبل) با دست خودش کنده، گیر می‌افتد. خوب است، چون این قابلیت را دارد که در ابیاتی مخاطب را شگفت زده کند.
بخوانید:«زیبای من! روزی که رفتی با خودم گفتم/ چیزی که بر نخواهد گشت زیبایی است» بد است چون کتاب چه به لحاظ زبانی و جنس کلماتش در سایه است و دچار عقبگرد شده، به طوری که هنوز کلماتی مانند زلف، شرر، گیسو، وصل، رستن و... در کار وجود دارد، کلماتی که در نهایت به ترکیبات کلاسیک منجر می‌شود.
ترکیباتی مانند شب گرداب، زلف مواج، شب گیسوی دوست، مشت قفس، ذهن باغچه، در آتش خیال و... ترکیباتی که طبیعتاً به مضمون سازی‌های کامل کلاسیک منجر می‌شود؛ به طوری که در مواردی اگر تاریخ پای کار را حذف کنیم به سختی می‌توان رد کار را جلو تر از قرن چهارده زد.
بخوانید:«بیا که در شب گرداب زلف مواجت/به غیر گوشه چشم تو ناخدایی نیست».
غزلی که ایده دهنده به شعر زمانه خودش نیست و در واقع به نوعی مصرف کننده فرمولهای جواب داده غزل قدمایی ما محسوب می‌شود، با این تفاوت که اگر در آثار کلاسیک، ما با غزلی بیت محور مواجه هستیم و کثرت در معنا؛ اما وحدت در جهان اثر همچنان به قوت خود باقی است.
نکته‌ای که کمرنگ شدن و یا غیبت آن (وحدت جهان) در عموم آثار «نظری» باعث شده ما چه در «آنها» و چه در «ضد» از این منظر با غزلی تمرکز گریز مواجه باشیم، غزلی که به نظر می‌رسد هر بیت راه خودش را در آن می‌رود و به لحاظ تازگی و صلابت زبان و مضمون حتی از «عماد خراسانی» و «ه .الف سایه» هم عقب تر است.
بخوانید:«بسکه آن لبخند سحر دلفریبی ساخته است/ آدمی مثل من از دنیا به سیبی ساخته است/خاکیان بالاتر از افلاکیان می‌ایستند/ عشق از انسان چه موجود غریبی ساخته است/دوستی در پیرهن دارم که با من دشمن است / اعتماد از من برای من رقیبی ساخته است/زهر می‌نوشد و من شهد می‌پندارمش/عقل ظاهر بین چه تردید عجیبی ساخته است/هرچه می‌بارد در این صحرا نمی‌روید گلی/چشم شور از من چه خاک بی نصیبی ساخته است/من دوای درد خود را می‌شناسم! روزگار/از دل بیمار من دیگر طبیبی ساخته است/دل به شادی‌های بی مقدار این عالم مبند/زندگی تنها فرازی در نشیبی ساخته است» غزلی که از بیت دوم به بعد روابط در عمود قطع می‌شود. خب! طبیعتاً به دلیل غیبت ساختار عمودی در این نوع آثار، اگر شما جای ابیات را هم عوض کنید لطمه‌ای به کار وارد نمی‌شود.
یا اگر بیتی را از آن حذف کنید چه بسا در مورد دوم با حذف بعضی ابیات ضعیف کار مانند بیت یکی مانده به آخر، کار به لحاظ کیفی حداقل در افق (بیت) از یکدستی بیشتری برخوردار شود.بی تعارف برای رسیدن به این نقطه (آن هم در کتاب چهارم) خیلی دیر است و«نظری»برای گذر از این منظر نیاز دارد کمی بر خلاف جریان آب شنا کند، تا بتواند چه به لحاظ زبانی، چه مضمونی، چه ... از زیر سایه در بیاید و دست‌کم به نیمه استقلالی دست پیدا کند؛ اگر نمی‌خواهد غزل‌اش ایده دهنده و جریان ساز شعر زمانه‌اش باشد؛ قدمهای رو به جلویی که انتظار می‌رفت از مجموعه شعر «آنها» (با توجه به استعداد شاعر) تا به این کتاب برداشته شود، اما خب...، متأسفانه این پیشروی دیده نمی‌شود و به نظرم او در همان نقطه‌ای قرار دارد که در «آنها» قرار داشت. با این تفاوت که میزان تک بیت‌های موفق این کتاب از کتاب قبلی او کمتر شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.