تحولات لبنان و فلسطین

یک دانشجوی ۲۴ ساله که چند وقتی است در غسال‌خانه بهشت زهرا(س) مشغول به کار است، می‌گوید: غسال‌ها، آخرین افرادی هستند که با انسان سر و کار دارند و مهم‌ترین کار را برای او انجام می‌دهند، پس باید همواره آدم‌های پاک و خالصی باشند.<BR>

گفت‌وگو با یک دانشجوی غسال/ماجرای میتی که از گوشه چشمش اشک آمد

 به گزارش  خبرگزاری دانشجو، درباره شان زیاد نوشته و خوانده ایم. خدمتگزارانی که عاقبت همه مان از زیر دستشان می گذریم و آخرین ملاقات را قبل از وداع کامل با دنیا، با آنها خواهیم داشت. برای خیلی هایمان تصور این که یک ساعت جای این افراد باشیم هم سخت است چه برسد به این که هر روز که از خواب بیدار می شویم، خودمان را مهیای کاری کنیم که سروکارش با اموات است.

کار غسال ها سخت است؛ اگر زن باشی و روحیه ات لطیف باشد سخت تر. اگر برای مردها دیدن بعضی صحنه ها قابل تحمل است، لطافت زن ها آن ها را برنمی تابد. همین است که کار را برای زنانی که این شغل را انتخاب کرده اند و اتفاقاً یکی از حساسترین شغل های عالم را هم دارند، تا حد زیادی مشکل می کند.

غسال خانه بهشت زهرای تهران، چند ده غسال ثابت دارد که نیمی از آنها زن هستند. این غسال های زن در گروه های سنی متفاوتی هستند. در بینشان 20 ساله هم دیده می شود و کهنه کارترها میانسالی را می گذرانند. یکی از این غسال های جوان، دانشجوی 24 ساله ای است که نزدیک به یک ماه است در غسال خانه مشغول شده. «پرستو» متاهل است و یک دختر یک سال و نیمه دارد. ترم آخر کارشناسی علوم قضایی را می گذراند و انتخاب این شغل را یکی از بزرگترین اتفاق های زندگی اش می داند. آن طور که می گوید با توجه به مدرکش به راحتی می تواند در مشاغل بهتر و به قول معروف باکلاس تری مشغول شود، اما هیچ کدام حال و هوای محل کار جدیدش را ندارند...

گفت‌وگوی ما با این دانشجوی غسال را که خودش را برای کنکور کارشناسی ارشد آماده می کند، در ادامه می خوانید.

 

* هیچ سوالی به عنوان سوال اول مهمتر از این نیست که دلیل انتخابتان برای رفتن به سمت شغل غسالی چه بوده است؟ از انتخاب این کار و مشغول شدن به آن و سر و کار داشتن با میت ها وحشت نداشتید؟

این سوال را خیلی ها از من می پرسند و من پاسخ همه شان را یک جور آغاز می کنم: من کارشناسی علوم قضایی خوانده ام و شاید به خاطر مدرکم بتوانم در جاهای بهتری کار کنم و درآمد خوبی هم داشته باشم، اما با تمام اینها، اینجا را برای کار انتخاب کرده ام.

پیش از اینجا در آسایشگاه سالمندان کار می‌کردم. اگر قبلاً در آسایشگاه سالمندان کار نکرده بودم شاید تحمل اینجا سخت‌تر می‌شد. آسایشگاهی که من در آن کار می‌کردم آسایشگاه معمولی نبود که بگوییم کسانی که مقداری مسن می‌شوند بخواهند بیایند آنجا. نه! یک بخشی داشت به نام درمان. در اتاق درمان کسانی حضور داشتند که تقریباً فقط یک مرحله از کسانی که می‌آورند اینجا جلوتر هستند. کسانی که در کما هستند یا افرادی که بیمارستان‌ها قبول‌شان نمی‌کنند. حال‌شان وخیم است؛ آن قدر که گاهی تا آرنجت فرو می‌رود در زخم بسترشان و دچار تورم‌های خاصی هستند. بوهای تعفنی از زخم‌هایشان بلند می‌شود؛ شرایطی که دارند را دیده بودم و ترسی از اینکه اینجا کار کنم نداشتم. اکثر مرده‌هایی که اینجا می‌آورند چهره‌هاشان برایم آشناست.

اما کار در این جا حال و هوای خاصی دارد. چیزی است که تا اینجا نباشید نمی توانید بفهمید.

 

* از چه زمانی برای کار در اینجا اقدام کردید؟ چه قدر مراحل پذیرش طول کشید؟

یک سال و خرده‌ای پیش اینجا ثبت نام کردم. خیلی‌ها اینجا ثبت نام می‌کنند، اما هر کسی نمی‌تواند وارد شود. فقط فرم پر می‌کنند و می‌روند. شرایط خاصی برای پذیرش وجود دارد. هم اینکه متقاضیان باید بنیه قوی داشته باشند، هم از نظر روحی باید دارای شرایط خاصی باشند. از نظر مسائل شرعی و اطلاعات دینی نیز باید تسلط نسبی داشته باشند و دیدگاهی که دارند باید کمی خاص باشد.

اینجا هستند کسانی که یک سال است کار می‌کنند، اما هنوز است و هر از گاهی گزینش می‌شوند. هر از گاهی آزمون احکام برگزار می‌شود و خیلی توجه به این مسائل صورت می‌گیرد. آموزش‌هایی که اینجا داده می‌شود هم نشان از این توجه دارد. هر روز صبح که اینجا می‌آییم آموزش قرآن داریم. آموزه‌های معنوی داریم، مسائل شرعی برایمان باز می‌شود و اشکالات‌مان در همه زمینه‌ها مرتفع می‌شود.

 

* برایم از روزهای اولی که به اینجا آمدید بگویید. حس‌تان چه بود؟ در این چند روز چه تغییراتی کرده‌اید؟

من قبل از اینکه اینجا شاغل شوم هر وقت دلم می‌گرفت می‌آمدم اینجا و از پشت شیشه به کار غسال ها و شستشوی اموات نگاه می‌کردم. دفعه اولی که آمدم از نظر روحی افسرده شدم. آن موقع در خانه سالمندان کار می‌کردم به همین دلیل از دیدن صحنه‌ها وحشت نمی‌کردم، اما غصه‌دار می‌شدم. هم آن موقع و هم الان چیزی که بیشتر از همه مرا اذیت می‌کند دیدن مادر میت است. آن مادری که پشت شیشه ایستاده و می‌بیند که بچه‌اش را در مقابل چشم‌هایش می‌شویند خیلی سختی می‌کشد.

شاید بشود گفت دیدن بعضی صحنه‌ها عادی شده، اما هر روز موردی پیش می‌آید که می‌تواند تکان‌دهنده باشد.

 

* کار کردن در آسایشگاه را با کار در اینجا مقایسه کردید؛ اصلاً این دو قابل مقایسه هستند؟ کدام سخت‌تر است؟

نمی شود مقایسه ای از نظر سختی انجام داد، اما فکر می کنم روزهایی که در خانه سالمندان کار می کردم، روزهای سخت تری نسبت به اینجا بود. چیزی که در آسایشگاه سالمندان مرا اذیت می‌کرد این بود که این سالمندها از خانواده‌های فوق‌العاده مرفه بودند. حدوداً هفت هشت میلیون ماهانه هزینه می‌کردند و فکر می‌کردند چون این مبلغ را برای پدر و مادر هزینه می‌کنند بهترین فرزندان دنیا هستند، اما آن پدر و مادر بیشتر به محبت اینها احتیاج داشتند تا به پول و مراقبت.

خیلی‌هایشان ما را بغل می‌کردند و به یاد بچه‌هایشان روی شانه مان گریه می‌کردند؛ برایم ناراحت‌کننده بود که وقتی همین پدر و مادر پیر وقتی می‌میرند تازه عزیز می‌شوند.

 

* برگردیم به زمان انتخاب شغل؛ خانواده تان با این که به این کار وارد شوید مشکلی نداشتند؟

خانواده‌ من بسیار مذهبی هستند و حتی از اقوام که فوت می‌کند، سعی می‌کنند خودشان او را بشویند و با این مسئله مشکل خاصی ندارند. شغل مرا هم به رسمیت می‌شناسند و از آن ناراحت نیستند.

 

* این کار را شغل‌تان می‌دانید و راهی برای کسب درآمد یا از روی دل و علاقه سراغش آمده‌اید؟

من بخواهم شغل باکلاس‌تر داشته باشم می‌توانم بروم در دادسرا کار کنم. یا دستیار یک وکیل باشم و جونیور شوم، ولی این کار را نکردم. چرا؟ به خاطر این که این کار حال خیلی خاصی دارد. نمی‌شود گفت درآمد شغل در انتخاب آن بی‌تاثیر است، اما این شغل از آنهایی نیست که بشود بدون علاقه وارد آن شود. این حال معنوی باید وجود داشته باشد. در این شغل یکسری از نیازهای معنوی انسان ارضا می‌شود که در شغل‌های دیگر این طور نیست.

 

* نگران این نیستید که در آینده فرزندتان با شغل مادرش مشکل داشته باشد و از آن خجالت بکشد؟

نه ابداً! من خیلی دلم می‌خواست از سنین کودکی بچه‌ام را بیاورم تا از نزدیک اینجا را ببیند، چون فکر می‌کنم در تربیت معنوی‌اش موثر است. اگرچه الان هم با قرآن و نماز آشنایش کرده‌ام و حال معنوی را به او منتقل می‌کنیم و در فضای معنوی پرورشش می‌دهیم، اما با یاد مرگ بزرگ شدن را خیلی در تربیت دینی او موثر می‌دانم.

این را هم قبول دارم که این شغل در جامعه جایگاه خوبی ندارد. خود من هم که آن وقت ها می آمدم و پشت شیشه نگاه می کردم، به خودم می گفتم اینها چه دلی دارند. از خودم می پرسیدم اجتماع با چه چشمی به اینها نگاه می کند؟

حتی آن اوایل دلم می خواست همیشه ماسک داشته باشم که از پشت شیشه دیده نشوم، اما الان برایم مهم نیست.

 

* از حس و حال معنوی در هنگام کار گفتید؛ تا به حال شده در این فضای غسالخانه حضور مرحوم را حس کنید؟ اینکه هست و نگاه‌تان می‌کند؟

وقت‌هایی که بچه‌ها شروع می‌کنند یک دعای خاص را بلند بلند و با صوت خاصی می‌خوانند آن موقع حس می‌کنم که روح مرحوم آنجاست و نگاه‌مان می‌کند.

حدیثی از حضرت علی علیه السلام داریم که می‌فرمایند هر چیزی که می‌بینی باید خدا را در آن ببینی.

سر جنازه که هستم همیشه این حال و هوا را دارم. به عظمت خلقت خدا فکر می‌کنم و به خودم می‌گویم خدایا! عظمتت را شکر! عزیزترین فرد یک خانواده که تا یک ساعت پیش در کنارشان بود الان مثل چوب خشک مثل عروسک افتاده یک گوشه و هیچ حرکتی نمی‌تواند بکند. این بزرگترین چیزی است که سر جنازه و هنگام غسل دادنش به آن فکر می‌کنم خدا را در این لحظه‌ها خیلی پررنگ می‌بینم.

 

* تاثیر این شغل بر روحیه تان تا چه حد بوده است؟ اطرافیان نمی گویند روحیه تان عوض شده؟

اتفاقاً چرا! دوستانی که از قبل داشتم آن قدر تغییرات مثبتی در من دیده اند که از من می پرسند ما هم می توانیم بیاییم و مشغول کار در اینجا بشویم؟ وقتی از حالم باخبر می شوند و از شرایط اینجا می پرسند و برایشان تعریف می کنم، مشتاق می شوند که بیایند و همکارم شوند.

آن شرایطی که مردم از پشت شیشه می بینند و حس می کنند که غسال ها خیلی افسرده هستند و مدام غم می خورند، این طور نیست. اینجا بیشتر بچه ها به بالا وصلند و این اتصال مانع از افسردگی می شود.

در کل و در این چند روزی که آمدم، فهمیدم چیزی که از بیرون می دیدم با چیزی که الان می بینم متفاوت است. یکی از بزرگترین و مثبت ترین تغییراتم این است که یاد مرگ را همواره به دنبال دارم و زیاد مواجه شدنم با مرده ها باعث نشده مرگ برایم عادی شود.

تأثیر خاص این شغل این است که من هر روز صبح که از همسر و فرزندم خداحافظی می کنم، طوری با آن ها برخورد می کنم که انگار آخرین بار است می بینمشان؛ چون می بینم کسانی را که سالم از خانه هایشان بیرون آمده اند و شب دیگر برنگشته اند.

 

* این یاد مرگ در کیفیت زندگیتان تاثیر مثبت داشته یا منفی؟

اشتباه نکنید! این طور نیست که من مرتب به خودم بگویم که ای وای! امروز دیگر من می میرم! نه! این طور نیست. بیشتر باعث شده تا قدر لحظاتی که در آن هستم و قدر زنده بودنم را بدانم و به این فکر کنم که زمان زیادی ندارم برای بودن با کسانی که دوستشان دارم... چشم به هم بگذاریم عمر تمام شده و ما قدر لحظاتی را که داشتیم، ندانسته ایم.

پیش از اینکه در اینجا مشغول شوم، خیلی زودرنج بودم، اما الان تحملم بالا رفته، خودم همیشه فکر می کردم فشار عصبی اینجا رویم زیاد است، اما این طور نشد.

 

* دیدن بعضی صحنه ها آزارتان نمی دهد؟ اموات ترسناک نیستند؟

در درس‌هایم واحدهای پزشک قانونی گذرانده‌ام و جنازه زیاد دیده بودم. مثلاً جنازه‌ای که سرش زیر قطار رفته بود و هیچ کدام از اجزای صورت و سرش سر جای خودش نبود! برای همین به این صحنه‌ها خیلی عادت داشتم. مورد داشتیم اینجا که پایش سه تکه شده بوده و هر تکه را گذاشتیم کنار هم تا پا کامل شود. دیدن خون برایمان دیگر دلخراش نیست و عادی شده. نمی گویم از دیدن بعضی صحنه ها متاثر نمی شوم، اما ترس، نه!

 

* در این مدت با مورد عجیبی برخورد کرده اید؟ چیزی که به نظرتان غیرطبیعی بیاید.

خانمی را آورده بودند که دچار سوختگی شده بود. همه بدنش سوخته بود و جزغاله شده بود، اما موهایش سالم بود در حالی که موارد دیگر سوختگی را که دیده بودم، تمام موهایشان سوخته بود و اصلاً اولین چیزی که همیشه می‌سوزد موست، اما این خانم موهایش سالم بود. نمی‌دانم شاید به این دلیل که همیشه حجابش طوری بوده که مویش پیدا نبوده، خدا این لطف را به او کرده. شاید هم حکمت دیگری داشته، ولی این هم یکی از آن موارد عجیب و جالبی بود که در این مدت دیدم. کل بدن تا زیر رستنگاه مو سوخته بود اما موها آسیب ندیده بود.

 

* از بهترین و بدترین خاطره تان بگویید.

هفته پیش میتی آوردند که وقتی می‌خواستم روسری‌اش را ببندم و کارم تمام شده بود، از گوشه چشم‌هایش اشک آمد. انگار جسمش محیط را حس می کرد و فهمیده بود که لحظه خداحافظی است... اینجا مرسوم است که به امواتی که اشک می ریزند، التماس دعا می گویند و معتقدند اگر دعا کنند، دعایشان می گیرد.

در این مدت، این بهترین صحنه ای بود که دیدم و در آن لحظه حس خاصی داشتم.

بدترین خاطره هایم هم مربوط می شود به موارد خودکشی. مثلاً یک مورد خودکشی داشتیم، دلم خیلی برای آن میت سوخت. البته نمی دانم به قتل رسیده بود یا خودش را کشته بود. فقط معلوم بود که با طناب دار خفه شده است. وقتی او را دیدم، در اولین نمازم اولین کاری که کردم این بود که برایش دعا کنم و بگویم خدایا! اگر کشته شده خودت او را رحمت کن و اگر خودکشی کرده او را ببخش؛ چون او الان تازه اول مصیبتش است.

چهره زیبایی داشت و در ظاهر نشان نمی داد خیلی وضع مالی بدی داشته باشد و نمی شد گفت به خاطر تحت فشار بودن از نظر مالی خودش را از بین برده است. برای همین خیلی دلم برایش سوخت.

دیروز هم موردی داشتیم که تومور داشت و این تومور از کنار تنش بیرون زده بود. تا به حال یک چنین صحنه ای ندیده بودم. خیلی تکان دهنده بود، خصوصاً اینکه مادرش از پشت شیشه نگاهش می کرد و تمام مدت به سر و سینه اش می کوبید و شیون می کرد. مدام به این فکر می کردم الان آن مادر چه می کشد. بیست - بیست و پنج سال پیش دانه ای را بکاری و الان که به ثمر نشسته به این شکل او را از دست بدهی خیلی سخت است.

 

* در این مدت اتفاق افتاده از آمدنتان به اینجا و انتخاب این شغل پشیمان شوید؟

نه، هیچ وقت. حتی با انگیزه تر هم شده ام. آن زمانی که می خواستم این شغل را انتخاب کنم، با قرآن مشورت کردم تا ببینم اینجا آمدنم به صلاح است یا نه. آیه ای که به من مشورت داد خیلی مهم بود. آیه 11سوره طور بود که می گفت: پا به مکان مقدس نهادی و من تو را به این رسالت برگزیدم. پس فرمان حق را گوش بده...

این خیلی مرا تکان داد؛ چرا که خدا به من گفت: من تو را اینجا آوردم و تو به پای خودت اینجا نیامدی و من می خواستم که تو اینجا باشی. هر از گاهی این آیه را تکرار می کنم و ارزش کارم برایم چند برابر می شود. وقتی از 700 نفری که اسم می نویسند فقط هفت نفر می توانند وارد شوند، معلوم می شود که خدا آنها را انتخاب کرده. من نمی گویم آدم خوبی هستم نه! شاید من آدم بدی باشم و کشیده شده باشم اینجا که خوب شوم.

 

* از وقتی اینجا آمدید دیدتان نسبت به غسال‌ها تغییر کرده یا همان زمان که پشت شیشه بودید هم همین تصور را از اینها داشتید؟

قبل از آن فکر می‌کردم تطهیرکننده‌ها شرایط خیلی خاصی دارند حتی از کسانی که آن طرف شیشه هستند بارها شنیده بودم که می گفتند می‌دانی این اتفاق چه قدر در زندگی‌شان تاثیر بدی دارد.

همیشه فکر می کردم این آدم ها افسرده هستند و از دنیا به دور می‌شوند، اما اینها زندگی‌شان نرمال است. حتی شاید از بقیه هم نرمال‌تر باشد. زندگی‌شان آن چیزی که از بیرون تصور می‌شود، نیست. حتی قساوتی که می‌گویند اتفاق می افتد، آن طور که می گویند نیست. حتی من همیشه فکر می‌‌کنم کسانی که اینجا هستند سعی در برطرف کردن بدی‌هایشان دارند؛ چرا که کسی که دارد شسته می‌شود و روحش ناظر است، انتظار دارد آخرین کسی که با او تماس دارد و غسلش می‌دهد آدم خوبی باشد.

غسال ها، آخرین افرادی هستند که با انسان سر و کار دارند و مهمترین کار را برای او انجام می دهند، پس باید همواره آدم های پاک و خالصی باشند و من این پاکی را در بین همکارانم می بینم.

 

* به عنوان سوال آخر، می خواهید این شغل را ادامه دهید؟

بله. من فکر می کنم کار کردن در اینجا سعادت می خواهد و خوشحالم که این سعادت در این دنیا نصیبم شده است.

من در جاهای زیادی کار کرده ام، اما اولین جایی است که کار می کنم و هر روز صبح با عشق بیدار می شوم و با شوق و ذوق سر کار می آیم، این جز لطف خدا چیزی نیست، پس این شغل را ادامه خواهم داد.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 50
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • reza IR ۱۵:۰۸ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۴
    73 6
    خوشا يه سعادت اين خانم که به اين دنياي فاني هيچ نوجهي ندارند و ومقام ومنزلت عظيمي را پيش خداوند براي خود محفوط نگه داشته...
  • reza IR ۱۵:۰۸ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۴
    89 9
    خوشا يه سعادت اين خانم که به اين دنياي فاني هيچ نوجهي ندارند و ومقام ومنزلت عظيمي را پيش خداوند براي خود محفوط نگه داشته...
  • م . ص IR ۱۵:۱۸ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۴
    75 9
    بنازم به اين بينش واين تفکر برايم سعادتي است تا به دست اينچنين بانويي غسل داده شوم
  • بيچاره IR ۱۵:۴۱ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۴
    26 92
    همچين ميگي شغل باکلاستر مي تونم پيدا کنم که انگار تو يکي ليسانس حقوق داري نه بابا همونجا رو بچسب مواظب باش زير اب تونزنن از اونجا اخراج شي بعد مي دوني چي گفتم بهت
  • صابر انصاري IR ۱۷:۱۷ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۴
    9 1
    واقعا بايد روحيات معنوي او را ستود و واقعا که کار غسالي کار هر کسي نيست و بايد که از همه نظر پاک باشي چون ميت را غسل دادن روحيه معنوي مي خواهد که هر کسي ندارد.فقط بايد گفت خوش به حالش که در چنين جائي کار مي کند.اجر چنين افرادي با خداوند است و بس.
  • دوست IR ۱۷:۴۶ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۴
    12 1
    خدواند به شما لطف متعالي کند
  • زهره IR ۱۸:۰۰ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۴
    8 1
    خوشا به سعادت چنين افرادي که يک چنين دل و جاتي دارند واقعا شغل سختيه و فکر مي کنم اين خانم راست ميگه از نظر معنوي بسيار به ادم کمک مي کنه
  • زهرا علي ميرزا IR ۲۰:۰۹ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۴
    9 0
    خوش به سعادتت که دراين مکان معنوي کارميکني احسن به اين خانم
  • محمد IR ۲۰:۲۸ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۴
    7 3
    اگر دلت شکست به اين رو سياه کمک کن التماس دعا
  • بيچاره تر IR ۲۰:۴۷ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۴
    8 3
    با نظر بيچاره کاملا موافقم، کار کجا بود عزيزمن،من با فوق ليسانس بيکارم هنوز
  • هاذي IR ۲۲:۰۰ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۴
    8 1
    ممنون عالي بود
  • فرهاد امين IR ۲۲:۳۵ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۴
    10 1
    خدا به تو و امثال تو براي انجام اين کار که در جامعه ما کار درجه يک محسوب نميشود ولي از لحاظ معنوي جايگاهي بيش از آنچه تصور ميشود کرد را دارا ميباشد اجر معنوي و آخرت عطا بفرمايد ، اميدوارم در رندگي روزمره و درس و دانشگاه موفق بوده تا جواب محکمي به نظر دهنده اول به اسم بيچاره داده باشي . خسته نباشيد . آمين يا رب العالمين
  • محمد IR ۲۳:۵۸ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۴
    6 4
    کاش اين دختراي بيبندباروببرن اونجاشايدادم شدن
  • امين IR ۰۱:۱۱ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۵
    10 1
    خوشا به سعادتت
  • رضا IR ۰۸:۰۷ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۵
    8 2
    خدا وکيلي خيلي مردي
  • گنهکار IR ۰۸:۱۲ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۵
    10 2
    خوش به حالت عزيز مارا هم دعا کن التماس دعا
  • سعيد IR ۰۹:۰۱ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۵
    10 1
    خدا اجرتون بده ... هنوز هستن بانواني که مايه آرامشند.
  • سامان IR ۱۰:۰۶ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۵
    5 9
    دليلي نداره يه مادر همچين کاري بکنه . من آينده روشني براي فرزند ايشون متصور نيستم...اين کار با روحيه مادري تناقض داره..
  • نيلوفر درخشان IR ۱۰:۱۹ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۵
    10 0
    باسلام شما با ما انسانهاي عادي فرق داريد، چون از نظر انسانيت و تکامل معنوي پيشرفت کرده ايد ، لطفا برايمان دعا کنيد.
  • مهشيد IR ۱۰:۳۴ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۵
    7 0
    به نام خالق يکتا ،بد به حال کساني که فکر ميکنند به دنيا مي مانند تا هروقت که بخواهند و مرگ رافراموش کرده اند،بخاطر مال ثروت وتوانايي شان به قدري به خود قره شده اند که جز خود کسي را نمي بينند ،وآن قدر ظلم ميکنند شايد آنها مرگ را فقط براي همسايه ميدانند نميدانم کي به چه صورت ميروم اما از خدا ميخواهم آنچنان که شايسته است در پيش گاهش حاضر شوم واز کسي که زحمت آماده کردنم را براي حضور در پيشگاه خداوند ميکشد پيشاپيش متشکرم
  • حسين IR ۱۰:۵۰ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۵
    10 1
    باسلام چه توفيقي داريد اينكه از 700 نفر شما جزو قبولي ها بوديد شك نكنيد قبول درگاه ايزد منان قرار گرفتيد. انشاا... با نيت خالص كارتان را ادامه دهيد تكرار و مكررات با عث رفتار عادت نشود هما روز اول يادتان باشد. باسپاس
  • نگار IR ۱۰:۵۶ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۵
    10 1
    براي شما آرزوي موفقيت مي کنم من خيلي تحت تأثير قرار گرفتم، با خواندن اين مصاحبه خيلي گريه کردم و به فکر فرو رفتم. التماس دعا
  • عرفان IR ۱۱:۱۷ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۵
    13 1
    کار شريفيه
  • حسيني IR ۱۱:۴۴ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۵
    11 1
    عالي بود
  • مرادي IR ۱۱:۵۴ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۵
    16 0
    زنده باشي . خدا اجرت بده التماس دعا.
  • بهاره IR ۱۱:۵۶ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۵
    6 4
    اين خانم اونروزي كه واسه كار رفتن توي سالمندان دانشجو بودند و صد در صد براي امرار معاش و كسب درآمد مجبور به اين كار شدند.و بعد با توجه به گذراندن دوره هاي آموزشي دانشگاه و رشته تحصيليشون و سابقه كاري كه داشتند روحيشون مقاوم شده و ديگه اينكه اين كار در فاميلشون باب بوده.كار بدي نيست البته.با نظر بيچاره يه كمي موافقم.از اين خانم سوال نپرسيدند اگه بابت اين كار پولي بهت ندهند حاضري همينطوري بري اينجا كار كني؟كار رشته تحصيليتم انجام ندي؟پدرت در سن 30 سالگي خرجتو بده و ازدواجم نكرده باشي؟يه جورايي منم هر روز با مرده ها سر و كار دارم.فارغ التحصيلايي كه چقدر هزينه كردند و الان فقط يه مرده متحركند و حتي به خاطر شرايطي كه دارند نمي تونن تن به هر كاري بدهند.حتي شغل شريف غسالي.به هر حال خوشحالم كه انسانهايي با ديد معنوي هنوز وجود داره.
  • شفيعي IR ۱۰:۳۶ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۶
    4 0
    تنها جايي که واقعيت زندگي رو نمايان ميکنه و اينکه آدمي به دمي بسته ست!پس چرا اين همه تکبر ؟چرا اين همه گناه؟خوشبحال آنان که سربلند ميروند.*خداقوت.التماس دعا*
  • فرزاد عباسي از گرگان IR ۱۹:۵۱ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۶
    3 0
    اي انسان شريف که به درجه والاي معنويت و خودشناسي رسيده اي . بر تو اين مقام مبارک . التماس دعا دارم .
  • معلم IR ۲۲:۵۶ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۶
    4 0
    ممنون اين گزارش واقعا ما را بهفکر فرو بردکه دنيا چقدر بي ارزش است ودراين دنياي فاني چه انسانها يي که از فرشته ها هم مقامشان بالاتر است ودست به چه کارهايي ميزنند که حتي يک لحظه هم نميتوانيم تصورش را کنيم چه برسد عمل کنيم مرحبا به شماها اجرتان را فقط خدا داند وبس براي ما دعا کنيد
  • هدي IR ۰۹:۲۲ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۷
    2 1
    خداخيرت بده 3سال پيش وقتي 20 ساله بودم مادر شوهرم روخودم غسل دادم اولش از اينکه وارده غسال خونهبشمترسيدم هواباروني بود صداي شرشر ابيکه توي حوض غسالخونه ميريخت مي اومد همه منو منع ميکردن از اين کاربلاخره وقتي مادر شوهرم رواوردن ومشغول تطهيرش شدم به اونجا عادت کردم ولي باورنميمکني حسميکنم بايدلطف خداشامل حالت بشه که چنين کاري رو انجام بدي
  • علي IR ۱۸:۱۶ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۷
    2 0
    خدا عاقبت اين فرد را ختم بخير کرده است.خداقوت اي کاش من هم جرآت داشتم يا بهتر بگويم کاش سعادت داشتم چون اين کار جز با خواست پروردگار انجام نميگيرد.التماس دعا
  • ناشناس IR ۱۹:۴۹ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۷
    2 0
    مرگ هم زيباست خدا انسان را دوست دارد که مرگ را افريده است مرگ پايان نيست مرگ تازه اول راه است توشه اين راه اعمالمان است .در سفر کوتاه زندگي اسباب سفر ابدي (اعمال)همسفرت خواهد بود . هر چه بکاري همان را درو خواهي کرد.مرگ پايان زندگي نيست مرگ پايان درد و رنجت خواهد بود . مرگ تولدي زيبا خواهد بود که انتظارش را داشتي بشرطي که راهت راه مستقيم درست را انتخاب کرده باشي.خداوند مهربانترين و بخشنده ترين است.
  • هموطن IR ۰۱:۴۰ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۸
    3 0
    خدا قوت والتماس دعا
  • زهرا IR ۰۲:۴۷ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۸
    3 0
    کاش همه مون حقيقتا باورمون بشه که بالاخره ميميريم...(هرچند که باورش واقعا سخته) خوش به حال اين خانم که به بطن و اصل زندگي واقف شده !!
  • تائب IR ۱۵:۱۹ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۸
    2 0
    کاش ما انسانها قبل از انکه بميريم و بيدار شيم ،به فکر مردن باشيم و اينقدر دنيا زده نباشيم و واسه اون دنيامون کاري بکنيم .ميگن به فکر مرگ بودن انسان رو از دنيا زدگي دور ميکنه .خوشا به حال کساني که به فکر آخرتند .التماس دعا براي همه .
  • سعيد IR ۰۰:۳۸ - ۱۳۹۳/۰۱/۰۳
    0 0
    آيه 11سوره طور بود که مي گفت: پا به مکان مقدس نهادي و من تو را به اين رسالت برگزيدم. پس فرمان حق را گوش بده... ولي آيه 11 سوره طور چيز ديگري مي گويد: مي توانيد خودتان نگاه کنيد. فَوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ???? پس واى بر تكذيب‏كنندگان در آن روز (??)
  • محبوبه منصوري IR ۲۱:۲۶ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۵
    0 0
    خوش به سعادتتون منم دعا کنيد
  • حسين IR ۰۱:۲۷ - ۱۳۹۳/۰۴/۲۱
    0 0
    سلام. خدا خيرتان بدهد.با خواندن اين مطالب ميتوان اندکي از تسليم شدن در برابر فريبهاي اين دنياي پر زرق و برق کاست و به اخرت فکر کرد.خدايا عاقبت ما را بخير کن.التماس دعا
  • محسن IR ۰۱:۴۷ - ۱۳۹۳/۰۵/۰۱
    0 0
    خوشا به حالت خوبي که داري اما مراقب باش شيطان در هر جا هست کار کن براي رضاي خدا نسبت به بندگان خدا ممنون