اول سلام و احوالپرسی کردم و گفتم: آمدم! کمی وسایل برای مغازهام بخرم. گفت: مغازهات کجاست؟ گفتم: مغازه کلوپ سر چهارراه. بعد شروع کردیم به حرف زدن از همه چیز و من بحث را به مسأله سرماخوردگی کشاندم و نمیدانستم چگونه خواستهام را مطرح کنم دل به دریا زدم و گفتم یکی از بچهها گفته اگه 2 تا دود بزنی خوب میشوی، اما من که کسی را نمیشناسم مرد مغازهدار سریع گفت: راست میگن اگه دوست داری بکشی برو جنس بگیر بیا همین جا با هم بنشینیم نشئه کنیم، گفتم: چطوری و از کجا بگیرم من کسی را نمیشناسم اما همسایه گفت: پول بده، هر چقدر میخواهی من میرم میگیرم. جنس خوب و مشتی که با چند تا دود توپ بشی. (البته بعدها وقتی خودم معتاد بودم دلیل مهربانی او را فهمیدم) به او پول دادم و رفت 20 دقیقه بعد برگشت وسایل مغازهاش را جمع و جور و در را قفل کرد در پستوی مغازهاش بساطش پهن بود چند تا دود زدم ،از بازار، زمین و برج، اقتصاد و سیاست و زمین و زمان با هم حرف زدیم.
میگفت: چند هکتار زمین دارم بابام سرمایهدار بوده و میخوام مغازه را ببرم بالای شهر. لابه لای قصههاش متوجه شدم چند دود خودش میگیرد و یک دود نصفه به من میدهد خلاصه 2 یا سه ساعت پای بساط تریاک گذشت و متوجه گذر زمان نشدم چند بار بالا آوردم و حالم حسابی بد شد چشمهایم قرمز شده بود بدنم خارش شدید داشت سوختهها را جمع کرد علتش را پرسیدم گفت: برای روز مبادا یا زیاد که بشه میجوشانم شیره درست میکنم گفتم: شیره چیه؟ گفت: خیلی بهتر از تریاکه، حالش بیشتر از تریاکه.
من هم که کنجکاو بودم تا همه چیز را تجربه کنم، گفتم: سری بعد که خواستیم بنشینیم شیره بخر.
رفتم مغازه، خوش برخورد شده بودم با همه شوخی میکردم، اگر مشتری پول نداشت میگفتم بازی کن و حالشو ببرد.
روزهای تکراری و قصههای تکراری مصرف تریاک و شیره پشت سرهم میآمد و من تصور میکردم با چند بار کشیدن که معتاد نمیشوم. اصلاً من که معتاد نمیشوم من تفننی میکشم.
چند همبازی دیگر هم برای مصرف موادمخدر پیدا کرده بودم و یک روز که در زیرزمین خانه دوستم در حال مصرف تریاک بودیم ماده سیاه رنگی از جیبش درآورد و گفت: این سلطان نشئه جاته، بعد تریاک که بکشی میری فضا و پرواز میکنی. حالش چند برابر میشه.
من هم که نمیخواستم کم بیاورم قبول کردم و بعد از کشیدن تریاک، دوستم پودر سبزرنگی را از جیبش درآورد و کمی از آن را روی دستمال کاغذی ریخت و گذاشت گوشه لبش، گفتم: این چیه گفت: ناس مزه نشئه بازی، بیا امتحان کن، برای من هم مقداری ناس درون دستمال ریخت و گفت که چگونه داخل دهانم و میان لب و لثههایم بگذارم.
چند لحظه بعد لثهام شروع به سوزش کرد بوی بدی میداد دستمال را برداشتم، اما پاره شد و تمام محتویات آن داخل دهانم ریخت تهوع آور بود و حالم به هم خورد، خلاصه بعد از شستن صورتم دوستم یک نخ سیگار برداشت و محتویات آن را خالی کرد گفتم چرا میریزی دور گفت: میخوام بار بزنم... (ادامه دارد)
خوانندگان گرامی! نظرات خود را به شماره 300072305 پیامک کنید
نظر شما