عدیله
فاطمهی زهرا (عَلیهاالسَلام) در نهایت پاکی و طهارت بودند و از آنجا که پاکی و طهارت حضرت مریم در قرآن مطرح شده است، گفتهاند: فاطمهی زهرا (عَلیهاالسَلام) در پاکدامنی عدیله و همسان مریم است. ذالنون مصری میگوید: برای سیاحت و سیر و سفر به قصد شهری در عراق (سماوه) از مصر خارج شدم، در مسیر به شهری در سوریه رسیدم، در نزدیکی این شهر خانههایی قدیمی دیدم که عادی بودند، وقتی این خانهها را دور زدم و داخل آنها شدم، همهی منازل از سنگ بود، اطاق ها و سقفها و دیوارها از سنگ بودند به گونهای که آنها را به صورت منزل تراشیده بودند. در میان این اطاق ها میگشتم ناگاه نوشتهای را به دیوار آن دیدم، آن را خواندم، این شعر بود: من فرزند منی و مشعر و زمزم و مکه و خانهی کعبه هستم. جدّ من پیامبر اکرم محمّد مصطفی (صلی اللَّه علیه و آله) است. پدرم آن کسی است که ولایتش بر هر مسلمانی واجب است. مادرم بتول بود هم او که از درخشش صورتش همه جا نورانی میگشت، همان زنی که در پاکی همانند مریم بود. دو فرزند پیامبر (حسن و حسین) عمو و پدرم هستند، همانهایی که نُه فرزندشان ستارههای درخشان آسمان ولایتند. هرگاه کسی به ریسمان ولایت آنان چنگ زند در زمانی که رستگاران نجات یابند آنان نیز از آتش رها گشته و در بهشت متنعم میشوند. اینان پیشوایان دین، پس از رسولاللَّه هستند اگر این مطلب را نمیدانی بدان و آگاه باش، من فرزند علی و فاطمه هستم.
ذوالنون گوید: دانستم که این نوشتهی یکی از فرزندان علی (عَلیهالسَلام) است که به آنجا گریخته و این واقعه در زمان حکومت هارون بوده است. از ساکنین آنجا سؤال نمودم: آیا میدانید چه کسی این مطلب را نوشته است؟ گفتند: نه، ما او را نمیشناسیم، او یک شب آمد ما او را منزل دادیم و فردای آن شب، این نوشته را نوشت و رفت. گفتم: چگونه مردی بود؟ گفتند: مردی با هیبت و جلالت، که از میان دو چشمش نوری درخشان بود، شبی که در اینجا بود، یا در رکوع بود و یا سجود و یا قیام، تا صبح شد، آنگاه این مطالب را نوشت و رفت. (در ذیل روایت، علامهی مجلسی احتمال دادهاند نویسندهی آن شعر، امام کاظم علیهالسلام باشند).
عزیزه
زن ارجمند و گرانقدر و زنی که عزت نفس خویش را حفظ نماید و در پیش نامحرمان سبکسر نباشد، «عزیزه» گویند.
از این رو در باب فضیلت فاطمهی زهرا (عَلیهاالسَلام) در روز قیامت آمدخ است که سلمان عرضه داشت: مولای من! تو را به خدا قسم میدهم، از مقام حضرت زهراء (عَلیهاالسَلام) در روز قیامت، مرا آگاه کن. پیامبر اکرم (صلی اللَّه علیه و آله) خندان جلو آمدند، فرمودند: به خدایی که جانم در دست اوست، فاطمهی زهرا (عَلیهاالسَلام) از عرصهی قیامت عبور میکند، در حالی که بر شتری نشسته است و بر آن شتر هودجی از نور است، داخل آن، بانویی (انسیه، حوراء، عزیزه) نشسته، جبرئیل در طرف راست و میکائیل در طرف چپ، امیرالمؤمنین علی (عَلیهالسَلام) پیشاپیش و حسنین پشت سر حضرت زهراء (عَلیهاالسَلام) در حرکتند. خداوند نیز آن حضرت را محافظت میکند. آنها از عرصهی قیامت عبور مینمایند. ناگهان از طرف خداوند ندایی به گوش میرسد: ای مردم! چشمهایتان را ببندید، سرهایتان را به زیرا اندازید، این، فاطمه، دختر حضرت محمد (صلی اللَّه علیه و آله)، پیامبر شما و همسر علی (علیهالسلام)، امام شماست، مادر حسن و حسین است. پس حضرت فاطمهی زهراء (عَلیهاالسَلام) از پل صراط میگذرد. آنگاه که داخل بهشت میشود وخداوند به او وحی میکند: ای فاطمه! اگر از من درخواستی داری، بگو که بر تو ارزانی خواهم داشت.» فاطمه (عَلیهاالسَلام) عرض میکند: من تو را میخواهم، که بالاترین درخواستم، در حضور تو بودن است و درخواست دارم که دوستانم و دوستان اهلبیتم را عذاب نکنی. خداوند وحی میفرستد: ای فاطمه! به عزت و جلالم، به مقام خداوندی خودم قسم! دو هزار سال پیش از آنکه زمین و آسمان را خلق کنم، بر خود عهد نمودم که عاشقان تو و دوستان فرزندانت را عذاب نکنم.
منابع:
1-علامه مجلسی، بحارالانوار، ج27: 139؛ ج 48: 181.
*زهره منش، ریحانه النبی: 74، 76.
نظر شما