فیلمی که حدود سه سال پیش از این تولید شد، اما اکران آن به سال جاری و گروه «هنروتجربه» افتاد.
بازیگر اصلی این درام زن محور، گلاره عباسی است؛ هنرمندی که سعی دارد دور از حواشی، مسیر حرفه ای بازیگری را پی بگیرد.
گلاره عباسی، دانش آموخته دانشکده هنر و معماری دانشگاه تهران است و آموزش آکادمیک بازیگری را در کلاسهای امین تارخ، بازیگر مطرح ایرانی پشت سر گذاشته و تارخ همواره یکی از مشوقهای عباسی در انتخاب درست نقش بوده است.
عباسی با اینکه در ابتدای ورودش به دانشگاه، رشته نمایش دانشگاه هنر و معماری را دوست داشته و ترجیح میداده به جای بازیگری، ادبیات نمایشی بخواند، اما وقتی در کلاسهای بازیگری شرکت کرده، گرایش بازیگری را برای تحصیل انتخاب کرده است..
خانواده این بازیگر زن که اخیرا متأهل شده، بسیار اهل کار او و بویژه هنر هستند و به صورت جدی کارهایش را دنبال میکنند و نگاه سختگیرانهای نسبت به او دارند و ترجیح میدهند که دخترشان در کارهای خوب بازی کند.
پیش از همکاری با نرگس آبیار در «اشیا...» در کارنامه سینمایی گلاره عباسی آثاری سینمایی چون «قتلآنلاین»، «مجنون لیلی» و«یک گزارش واقعی» به چشم میخورد، اما همکاری با آبیار از همان اولین فیلم سبب ساز شکل گیری رفاقتی میان آن دو شد که همچنان ادامه دارد، رفاقتی که به بازی عباسی در «شیار143»و «نفس» هم منجر شد.
عباسی بیشتر از سینما در تلویزیون حضور داشته، اما برای ایفای نقش در تئاتر هم به دلیل اینکه رشته نمایش خوانده و صحنه را بسیار دوست دارد، ابراز تمایل میکند.
او تا به حال در مجموعهها و سریالهای تلویزیونی «مدینه»، «در چشم باد»، «نون و ریحون»، «تکیه بر باد»، «کتابفروشی هدهد»، «بچهها نگاه میکنند» و «شیدایی» و تلهفیلمهای «شب سال نو» و «پلکان» با متنی از اکبر رادی بازی کرده است.
اصلیترین پرسش درباره «اشیا...» زمان تولید آن است که سه سال قبل است. به عنوان بازیگر اصلی کار به هنگام حضور در «اشیا در آینه» فکر میکردید که اکران فیلم حدود سه سال بعد از تولید آن انجام شود؟ آن هم در شرایطی که فیلم بعدیتان با نرگس آبیار یعنی «شیار143» بشدت مورد توجه قرار گرفت.
- هیچ گاه قبل از تولید یک اثر هنری نمیتوان وضعیت اکران آن را پیشبینی کرد. من فقط میتوانم بگویم که وقتی فیلمنامه را خواندم، از آن خوشم آمد و متوجه شدم پر از لحظات خوب است. این نشان میداد نویسنده آن که نرگس آبیار است نویسنده خوبی است. دقت وافری که او در نگارش فیلمنامه داشت، نشان میداد سابقه نویسندگی هم داشته است و البته بعد فهمیدم که به اندازه کافی رمان و داستان هم نوشته است. طبیعی است که یکی از اصلی ترین نشانههای جذب مخاطب در سینما توانایی در داستانگویی است و وقتی به کارگردانی برخورد میکنید که داستانگوی خوبی است، بیگمان توجهتان به کار بیشتر جلب میشود.
نرگس آبیار آن قدر سابقه نویسندگی دارد که وقتی فیلمنامه هایش را میخوانی انگار در حال خواندن یک داستان جذابی و این ویژگی این روزها در هر کارگردانی یافت نمیشود.
شما قبل از همکاری با آبیار میدانستید که او سابقه نویسندگی دارد؟ آیا داستانهای کوتاه و بلندش را خوانده بودید؟
- نه، هنگام کار اول بود که با هم آشنا شدیم و بعد از آغاز همکاری بود که فهمیدم آبیار، نویسنده خوبی است و بعد از خواندن فیلمنامه نیز با سوابق نویسندگی ایشان آشنا شدم و بعدتر برخی از نوشته هایش را خواندم. نکته مهم نوشتههای آبیار، قلم شیوا و نثر رئالیستی اوست؛ نثری که سبب میشود خیلی خوب در جریان حال و هوای صحنههای آثارشان قرار گیرید.
«اشیا...» را باید جزو نخستین کارهای شما دانست که در آن نقش اصلی را ایفا میکنید. فارغ از این وجه که برای بسیاری از بازیگران در قبول پیشنهاد بازیگری مهم به نظر میرسد، دیگر چه ویژگیهایی در فیلمنامه دیدید که آن را متفاوت از آثار دیگرتان قلمداد کردید؟
- اول بگویم «اشیا...»، فیلم سالمی است، سالم و در عین حال ظریف که با تمرکز بر جزییات و روابط انسانی و ارتباطاتی که انسانها در مواقع مختلف بروز میدهند، پیش میرود. سلامت بودن فیلم برای بسیاری از خانوادههای ما در انتخاب اثر برای تماشا، نقش اصلی را بازی میکند. «اشیا...» جزو آن دسته از آثاری است که به راحتی یک خانواده و اعضایش میتوانند به تماشای آن نشسته و نگران این نباشند که مبادا دیالوگی خارج از عرف در فیلم وجود داشته باشد که برای فرزندشان نامناسب باشد.
در طرف دوم قضیه هم این را باید درنظر بگیرید که «اشیاء...» داستان زندگی زنی از طبقه پایین را در شرایطی بیان میکند که این زن از یک طرف باید رازدار باشد و از طرف دیگر پیش برنده زندگی. ایجاد همزمان چنین ویژگیهایی در دل درام کار ساده ای نبود، اما آبیار به خوبی از پس آن برآمد.
از این حیث میتوان شباهتهایی میان «اشیا...» و فیلمی مثل «به همین سادگی» متصور شد. در این باره چطور فکر میکنید؟
- بهتر است فیلمها را با یکدیگر مقایسه نکنیم. من «اشیا...» را دارای جهان مستقل خودش میدانم و آدمهایش را تقریباً اصل میپندارم. درباره طبقات پایین جامعه فراوان فیلم و سریال دیده ایم، اما اینکه فیلمی مانند «اشیا...» ساخته شده که با نگاهی کاملاً مستندگرایانه به سراغ تصویرسازی زندگی این بخش از جامعه رفته، ویژگی ارزنده ای است.
در «اشیا...» ایفای نقش یک زن باردار را برعهده داشتید. برای خلق این ویژگی در این نقش چقدر وقت گذاشتید؟ آیا از نمونههای بیرونی الهام گرفتید یا فقط به رفتار تیپیک بانوان باردار بسنده کردید؟
- بارداری، ویژگی عجیب و غریبی نیست. همه ما در خانواده خود این مسأله را دیدهایم و من برای بازی در قالب یک زن باردار سعی کردم تحقیقات لازم را در این باره هم انجام دهم؛ فکر میکنم ایفای نقش یک زن باردار درست مانند یادگیری یک لهجه خاص است که با کمی تحقیق و تمرین به آن میرسید. همان قدر که برای برخی آثار و یادگیری لهجه باید دقت داشت، در یادگیری رفتارهای حرکتی زنان باردار نیز باید دقت کرد.
این را بسیاری از استادان فن بازیگری توصیه کرده اند که بازیگران برای یادگیری رفتارهای یک تیپ خاص لازم است که در اجتماع زندگی کنند و از آدمهای عادی الهام بگیرند. لازم نیست که حتماً به قرنطینه برویم و ساعتها تمرین کنیم. گاهی تمرین کردن عین زندگی در دل اجتماع است و اتفاقاً خروجی چنین تمریناتی است که بسیار بیشتر به کار میآید.
کاراکتر اصلی «اشیا در آینه» یک زن است و داستان از زاویه دید یک زن بیان میشود. آیا این زن محور بودن سبب نمیشود کار را فمینیستی بخوانید؟
- اول باید بگویم، برخلاف آنچه برخی مرتب سعی در گفتن آن دارند، فمینیسم به معنای ضدیت با زن نیست و بیشتر توجه به حقوق مهجور افتاده زنان است. از آن طرف فکر میکنم «اشیا...» نه فیلمی زنانه است و نه مردانه؛ این فیلم با تمرکز بر ویژگیهای انسانی و بشری روایت خود را به سرانجام میرساند.
داستان فیلم داستانی جهان شمول است که بشریت را دربر میگیرد و اتفاقات آن در کوچه و پسکوچه هایی میگذرد که ممکن است در هر نقطه دیگر جهان هم باشد.
فیلم از عواطف انسانی میگوید و عواطف انسانی هم زن و مرد ندارد. مهم این است که انسان باشید تا عواطف انسانی را درک کنید. اگر بار اصلی فیلم روی یک زن است، نیاز درام بوده و شاید ناشی از اینکه کارگردان اثر یک زن است و جهان زنان را بسیار بهتر و بیشتر میشناسد، اما در مجموع مخالف خط کشیهایی نظیر فمینیستی بودن فیلم هستم، آن هم در روزگاری که همه این «ایسم» ها معنای واقعی خود را از دست داده اند و صرفاً به برچسبهایی بدل شده اند برای انگ زنی.
بازی شما در «اشیا...» خیلی دیر پیش روی مخاطبان داخلی قرار گرفت، اما این فیلم در جشنوارههای مختلف فراوان دیده شد و جوایزی هم دریافت کرد. این مطلوب مخاطبان آن ور آب بودن چقدر ناشی از همان جهانشمولی فیلم بوده است؟
- موافقم. بارها در صحبت با کارگردان و تهیه کنندگان فیلم هم به این نتیجه رسیده ایم که یکی از دلایلی که فیلم در جشنوارههای آن طرف آب دیده شده، همین نگاه جهانشمول آن است. فیلم درباره نکاتی سخن میگوید و دست روی چیزهایی میگذارد که اشتراکهای آدمیان در روزگار مختلف بوده اند. «اشیا در آینه» درباره دروغ است؛ چیزی که در تمامی آدمیان مشترک است، دروغی که گفته میشود و اتفاقاتی که پس از آن به وقوع میپیوندد داستان را پیش میبرد.
آیا از منظر پردازش امری مذموم چون دروغ در روزگار پسامدرن نمیتوان «اشیا...» را شبیه به آثار اصغر فرهادی دانست، مثلاً «جدایی...» که در آنجا نیز بخشی از درام برپایه دروغهای مصلحتی پیش میرود؟
- ببینید درباره دروغ و زشتیهایش مدتهاست در سینما سخن گفته میشود و این طور نبوده که بتوان یک نفر را مبدع تصویرسازی سینمایی با محوریت دروغ دانست. از دیرباز و حتی زمان ساخت فیلمفارسیها هم ماجراهایی درباره دروغ و آدمهای دروغگو به فیلمها راه مییافت، اما نکته روش تصویرسازی است که یکی از این آثار را به اثری بدل میکند که مخاطب را نسبت به دروغ زده میکند و دیگری کاری میکند که مخاطب به جای تماشای زشتیهای دروغ، با آن ارتباط سمپاتیک بگیرد.
«اشیا...» اثری است که به نوبه خود میکوشد درباره دروغی که یک زن میگوید و تلاش این زن برای رفع و رجوع کردن مشکلات برآمده از دروغ سخن بگوید. این زن از طبقه پایین اجتماع است و این دروغ به اندازه خود در طبقه ای که او در آن زندگی میکند هم مشکل ساز میشود.
طبیعی است که بخشی از دروغی که گفته میشود هم ناشی از زندگی در همین طبقه است. شاید این زن اگر در طبقه ای مرفه تر زندگی میکرد، اصلاً به خاطر شکسته شدن یک بشقاب دروغ نمیگفت و سعی میکرد به گونه ای بیخیال از کنار قضیه رد شود، اما در خانواده ای که او زندگی کرده و پرورش یافته، این مسأله آن قدر اهمیت دارد که او را وارد بازی عجیب و غریبی میکند.
« اشیا در آینه» بعد از سه سال در گروه «هنر و تجربه» روی پرده رفته است. این نوع اکران از نظر شما که بازیگر اصلی کار هستید، چقدر میتواند مفید باشد؟
- شخصاً جزو مخاطبان این گروه سینمایی تازه تأسیس هستم و سعی میکنم فیلمهای خوب این گروه را از دست ندهم، اما پرسشی برایم پیش آمده و آن هم اینکه چرا این فیلم باید در زمان خود دیده نشود؟ چرا همان موقع که در جشنواره فجر اکران شد و مورد تحسین مخاطبان هم واقع شد، نباید دیده میشد؟ جالب است که همه مخاطبان جشنواره میگفتند، فیلم خیلی خیلی خوبی است، اما اکران فیلم سه سال به تعویق افتاد و آن هم بعد از اینکه بازتابهای جشنوارهای اش در آن سوی آبها را دیدند، تازه به آن فرصت اکران داخلی دادند. حتماً باید فیلمهای این چنینی بروند آن طرف و تحسین شوند تا به فکر اکران آنها بیفتیم؟ از «اشیا...» که گذشت، به فکر کارگردانهای فیلم اولی باشیم که سال قبل در جشنواره فیلم داشتند و هنوز آثارشان اکران نشده است.
البته که این اکران دیرهنگام به اندازه کافی برای بازیگرانی که منتظر هستند تا واکنش مخاطبان نسبت به آثار خود را ببینند، هم ناراحت کننده است. بازیگری که با کلی آرزو و امید یک فیلمنامه نسبتاً خوب پیدا میکند و همه تلاشش را برای ارتقای کیفی نقش انجام میدهد، اصلی ترین خواسته اش این است که اثرش دیده شود و وقتی این اتفاق نمیافتد، نوعی دلسردی برایش به وجود میآید.
- شخصاً سعی کرده ام با رفتن به سراغ کارهای بعدی جلوی این دلسردی را بگیرم، چون همیشه فکر کرده ام که فیلم خوب حتماً یک روز دیده میشود. حرفه ای گری هم معنایی جز این ندارد و باید بکوشیم با اتفاقات پیش رو درست برخورد کنیم؛ نه از اتفاقات خرسندکننده زیاد خوشحال شویم و نه از اتفاقات ناراحت کننده زیاد دلخور شویم. باید ایمان داشت که کار خوب اثر مطلوب خود را در زندگیمان به جای خواهد گذاشت و این اثر مطلوب ممکن است در لحظه به وجود آید و یا چند لحظه بعد.
مهم این است در حیطههای مختلف زندگی و به خصوص کارهای هنری فعالیتی کنیم که به آن ایمان داشته باشیم. ایمان به ایفای یک نقش است که سبب میشود نقش ماندگار شود وگرنه اگر در مسیر ایفای نقش گرفتار تعارف و رودربایستی شویم و کاری را انجام دهیم که به آن اعتقاد نداریم، بیگمان نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد.
درباره همکاری پنج ساله شما و نرگس آبیار حرف و سخن بسیار است و بیشتر نیز از این میگویند که رفاقتی که میان شما بعد از «اشیاء...» شکل گرفت، عاملی شد بر ادامه همکاری تا امروز. خودتان این رابطه را چطور میبینید؟
- برخی اوقات میان دو نفر اتفاقاتی میافتد که به درک مشترک آنها از هم کمک میکند و همین درک مشترک است که سبب میشود همکاری آنها سالیان سال ادامه پیدا کند. من و نرگس آبیار هم خیلی خوب همدیگر را فهمیدیم، چون خیلی هم سلیقه بودیم. آبیار بازی رئال را خیلی دوست داشت و من هم در «اشیاء...» دوست داشتم از گلاره ای که همیشه دیده شده، جدا شوم و این شد که خیلی خوب با هم به تعامل رسیدیم و در فیلمهای دوم و سوم نیز این همکاری ادامه یافت.
فارغ از انتخاب اولیه برای «اشیا...»، چقدر رفاقت بعدی با آبیار سبب امتداد حضورتان در کارهای وی شد؟
- فارغ از رفاقت، او حتماً حس کرده که من میتوانم به او کمک کنم که در کارهای دوم و سومش هم از من دعوت به عمل آورده است. آبیار، کارگردانی نیست که بخواهد کیفیت کار حرفه ای را فدای رفاقت کند و اگر این طور بود، مطمئنا نمیتوانست دو فیلم قابل توجه را روی پرده بفرسند. مسأله اینجاست که در تمامی دنیا مرسوم است که وقتی آدمهای یک حیطه تبدیل به یک گروه میشوند سعی میکنند تواناییهای خود را در خدمت گروه درآورند. شخصاً در «شیار143» نقشم، کمیت زیادی نداشت، اما باز هم چون خودم را یکی از اعضای گروه میدانستم، در خدمت کار بودم.
یک نکته مهم درباره کارنامه بازیگری شما آن است که با وجود اینکه از میانه دهه هشتاد در سینما و تلویزیون حضور دارید، اما هنوز کلیشه نشده اید و تقریباً در هر نقشی، تصویری تازه از خود ارایه میدهید. این مسأله چقدر از انتخابهایتان نشأت گرفته است؟
- من آن قدر فعالیتم در عرصه بازیگری زیاد نبوده که بخواهم کلیشه شوم. البته که بعد از اکران یا روی آنتن رفتن هر کدام از آثارم کلی پیشنهاد مشابه ارایه میشود، ولی از آنجا که هدفم بازیگری است و نه دیده شدن به هر قیمت، بخش عمده این پیشنهادها را رد میکنم. البته به این معتقدم که حتی نقشهای مشابه هم میتواند با یکدیگر متفاوت باشد و همه نقشها شبیه هم نوشته نمیشوند؛ مسأله بر سر فیلمنامههای تکراری و کپی برابر اصل است که سبب میشود نقشها هم تکراری به نظر برسد وگرنه یک سناریست خوب میتواند شخصیتهایی با ویژگیهای رفتاری مشابه را نیز به گونه ای در دل درام جای دهد که تفاوتها به چشم بیاید.
...پس شما هم به مانند بسیاری از بازیگران و کارگردانان سینما مشکل اصلی را ضعف متن میدانید و خلأ فیلمنامههای قوی و متفاوت؟
- نظرم این است که برخی کاملاً هدفمند به کلیشه گرایی روی میآورند؛ این گروه کسانی هستند که معیارهای هنری یک اثر برایشان در درجه دوم اهمیت قرار دارد و بیش از همه این وجه تجاری کار است که اولویت دارد. کلیشه شدن در یک نقش و یا ساخت فیلم با نشانههای کلیشه شده را نمیتوان کار هنری دانست، چون کار هنری توأم است با خلق و جز این باشد نمیتوان نام آفرینش هنری را برای محصول به کار برد. اگر میخواهیم از کلیشه شدن پرهیز کنیم، به همراه تلاش بازیگر، باید در فیلمنامهنویسی، کارگردانی و انتخاب بازیگرانی که برای نقشها انتخاب میشوند، تحولی ایجاد شود تا از کلیشه شدن دور شویم تا بازی بازیگران هم تازگی داشته باشد.
شما از جمله بازیگرانی هستید که همواره درباره ارتباط مؤثر با خانوادهتان در بهبود مسیر هنری صحبت کردهاید. آیا همچنان این رابطه قدرتمند میان شما و پدر و مادرتان که زمانی گفته بودید اولین منتقدان شما هستند، وجود دارد؟
- خداراشکر هنوز هم همین طور است. پدر و مادر نازنینم هر دو هم مشوقان من هستند و هم نظرهایشان را برایم بازگو میکنند، به خصوص پدرم که خیلی سختگیرانه کارهای مرا مرور میکند و میکوشد بی تعارف نظرش را برایم بگوید. خودم هم بیشتر سعی میکنم نظرهای ایشان را جویا شوم، چون فکر میکنم به عنوان یک مخاطب عام خیلی صریح و شفاف نکات ریز بازی مرا میبیند و نظر میدهد.
به زودی با تازه ترین سریال حسن فتحی یعنی «شهرزاد» به شبکه خانگی میآیید. از کار با فتحی بگویید، به خصوص که ایشان چند سالی میشود که کاری در مدیوم تصویر انجام نداده و بسیاری مشتاق تماشای این سریال هستند.
- فقط همین قدر میتوانم بگویم که منتظر یک اتفاق تازه باشید. چه به لحاظ داستانی و پیچهای دراماتیکی که در فیملنامه وجود دارد و چه به لحاظ تیم بازیگران و چه به لحاظ اجرا، «شهرزاد» یکی از استانداردترین آثار سالهای اخیر است. کمترین سهل انگاری در تولید به چشم نمیخورد و همه چیز روی برنامه پیش میرود. امیدوارم که تا پایان فیلمبرداری نیز همین وسواس بالا ادامه داشته باشد تا مخاطبان هم بتوانند از تماشای این فیلم لذت کامل را ببرند. شخصاً خیلی به نتیجه کار امیدوارم، چون حسن فتحی برای این سریال همه جوره مایه گذاشته است و اصلاً نمیتوان کمترین کم کاری را در تولید یا فیلمنامه مشاهده کرد. همه چیز به بهترین شکل انجام شده و ان شاءا... که تلاش شان به ثمر بنشیند و کار دیده شود.
نظر شما