تحولات لبنان و فلسطین

قدس آنلاین-آمنه مستقیمی: اصحاب عاشورا از عشقی راستین به خدا برخوردار بودند و از این رو، عشق آن‎ها با عقلشان که بر سلامت فطری خود باقی بود کاملاً هماهنگ بود و هرگز عشق و عقل‎شان در تعارض با هم قرار نگرفتند.

کدام عقل، عشق یاران سیدالشهداء (ع) به مرگ را توجیه می کند؟!

به گزارش قدس آنلاین، وقتی سخن از عاشورای حسینی و دلاوری های امام حسین (ع) و اصحاب باوفایشان به میان می آید در بسیاری از موارد عقل و ذهن بشر نمی تواند بزرگی و خرق عادت بودن این جانبازی ها یا به تعبیر بهتر عشقبازی ها را درک کند و اینها همه نیست مگر به دلیل عشق؛ از این رو و در بررسی همراهی عقل و عشق در میدان کربلا با حجت الاسلام والمسلمین محمد مبینی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به گفت و گو پرداخته ایم که مشروح آن از نظرتان می گذرد:

 

در عاشورا حماسۀ بسیار بزرگی اتفاق افتاد و امام حسین (ع) و اصحاب با وفایش در سختترین شرایط بزرگترین کارها را انجام دادند. این سؤال پیش میآید که چگونه آنها در اوج دشواریها و محرومیتها توانستند حماسهای را بیافرینند که انسانهای دیگر در شرایط عادی با داشتن امکانات مناسب قادر به انجام آن نیستند؟

انگیزههای مختلفی وجود دارند که میتوانند انسان را به سوی عمل سوق دهند، ولی نیرو و قدرتی که هرکدام از این انگیزهها ایجاد میکنند، متفاوت است.

ترس، علاقه به مزد و پاداش، و عشق و محبت هر کدام میتوانند انسان را وادار به کار کنند، اما نیروی انگیزشیای که هر کدام از اینها ایجاد میکنند با یکدیگر تفاوت دارد و هنگامی که کار ناشی از عشق و محبت باشد نیروی انگیزشی بسیار قویتری نسبت به دو مورد اول ایجاد میکند، به گونهای که انجام کار را بسیار راحتتر و آسانتر میسازد.

دلیل آن، این است که هنگامی که انسان از روی ترس یا از روی شوق به دستمزد کاری انجام میدهد، خود را مجبور به انجام آن کار میبیند و از این رو، خود آن کار برایش لذتی ندارد و از انجام آن احساس خستگی به او دست میدهد. اما هنگامی که کار ناشی از عشق و محبت باشد، نه تنها انسان خود را مجبور به انجام آن کار نمیبیند، بلکه از انجام آن کار لذت فراوانی میبرد و از این رو، احساس خستگی به او دست نمیدهد. هر چه عشق و محبت شدیدتر باشد، احساس خستگی کمتر سراغش میآید و توانش برای انجام کار بیشتر میشود.

چنانکه امام صادق (ع) می فرمایند: «عبادت ها عبارتند از: عبادت خوفی، عبادت مزدی، و عبادت حبّی.» ایشان عبادت بودن آن دو قسم اول را انکار نکرده‌اند، ولی عبادت ناشی از حبّ به خدا را برترین عبادت شمرده‌اند.

بنابراین، محبّت و عشق، قویترین انگیزهها را برای انجام عمل فراهم میسازند و آن چیزی که انسان را به کارهای دشوار سوق میدهد و سختیها را بر انسان آسان میسازد و حتی موجب میشود که انسان از انجام کارهای هر چند سخت و دشوار لذت ببرد، عشق و محبت است.

همان چیزی که در کربلا و در امام حسین (ع) و یارانشان در اوج بود.

 

این عشق و محبت به خدا چطور شکل می گیرد و افزون می شود؟

وقتی گفته میشود ما باید عشق و محبتمان به خدا را تقویت کنیم، مراد آن نیست که عشق زوری و محبت تحمیلی به خدا پیدا کنیم، بلکه باید توجه داشته باشیم که خدا با صفات زیبا و ارزشمندی که دارد به بهترین نحو شایستۀ عشقورزی است و هر کس بتواند زیباییهای خدا را تصور کند خود به خود عاشق او میشود. تنها کافی است که از یک طرف خوبیها و مهربانیهای خدا را به ذهن آوریم و از طرف دیگر ضعفها و بدیهای خود را در نظر بگیریم و آنگاه تقابل شدیدی را که میان خوبیها و زیباییهای خدا و بدیها و قصورهای ما وجود دارد مشاهده کنیم و با این حال رفتار رحیمانۀ خدا را نسبت به خود دریابیم.

از این رو، سراسر دعای عرفه راز و نجوای عاشقانۀ امام حسین (ع) با خدا است و در پیشگاه خدا چه زیبا عرض میکند که: «چه دارد آنکس که تو را از دست داده و چه ندارد آن کس که تو را به دست آورده است؟ حقا که محروم است آن کس که به جای تو به دیگری راضی شود و حقا که زیان کرده است کسی که از تو به دیگری روی کند. چگونه به غیر تو امید بسته شود و حال آن که تو احسانت را قطع نکردهای و چگونه از غیر تو طلب شود با اینکه تو تغییر ندادهای شیوۀ عطابخشیت را.»

نتیجه آنکه اگر انسان دائماً به فکر خوبیهای خدا و بدیهای خود باشد راهی جز عشق و محبت به خدا برایش باقی نمیماند، چرا که امکان ندارد انسان این همه زیبایی و خوبی را ببیند و همچنان بیتفاوت بماند.

 

این عشق چگونه در میدان کربلا و در روز عاشورا تبلور یافت؟

اصحاب عاشورا از عشقی راستین به خدا برخوردار بودند و از این رو، عشق آنها با عقلشان که بر سلامت فطری خود باقی بود کاملاً هماهنگ بود و هرگز عشق و عقلشان در تعارض با هم قرار نگرفتند. آنها سختترین راهها را انتخاب کردند، چرا که عقل الهی آنها ارزشمندی آن راه را درک بود و چون آن را راهی پرارزش تشخیص دادند آن را انتخاب کردند. پس این راه کاملاً مورد تأیید عقل الهی آنها بود. سپس از آنجا که ارزش بزرگی را در این راه دیدند، با تمام وجودشان به آن عشق ورزیدند و با قدرت تمام آن راه را پیمودند. پس هیچ تقابلی در اصحاب عاشورا میان عشق راستین و عقل الهیشان وجود نداشت. چرا که عشق آنها ارزشمحور و حقمدار بود.

یکی از شواهد این ادعا هنگامی است که حضرت سید الشهداء (ع) در مسیر کربلا خبر از شهادت خود را دادند. فرزند برومندش، حضرت علی اکبر (ع) ابتدا سوال از حق بودن راهشان کردند (اَ وَ لَسنا علی الحق؟). یعنی قبل از هر چیز حق بودن و ارزشمند بودن این راه برایشان مهم بود. و هنگامی که حضرت (ع) در پاسخ فرمودند: «ما برحقیم»، آنگاه علی اکبر (ع) علاقه خود را به شهادت در این راه نشان دادند و بیان کردند که هیچ ابائی از کشته شدن ندارند. این یعنی عشق علی اکبر (ع) به مرگ مبتنی بر حق بودن آن بود و چون راه راهی عقلانی و بر حق بود، محبت علی اکبر (ع) به آن تعلق گرفته بود. پس هرگز عشق او عشق حقسوز و عقل برانداز نبود.

 

اما یکی از مواردی که در حادثۀ عاشورا به آن اشاره میشود و تعابیری آورده میشود که گویا عشق و عقل در برابر یکدیگر قرار گرفته است، داستان به شریعه رفتن حضرت ابالفضل العباس (ع) است. در این باره پاسخ چیست؟

معمولاً گفته میشود که عشق ابالفضل (ع) به برادرش و اهل حرم باعث شد که با وجود تشنگی تمام، از آب ننوشد و لب تشنه از فرات برگردد و حال آنکه به حکم عقل باید آب مینوشید.

اول باید این سؤال را مطرح کنیم که آیا عقل فطری و خدادادی انسان این کار حضرت ابالفضل (ع) را تحسین میکند و با ارزش میشمارد یا آن را تقبیح میکند و ضد ارزش میداند؟

مسلم است که هر عقل سالمی که بر فطرت خدادادیش باقی است برای اینگونه وفاداری ابالفضل (ع) ارزش فوق العادهای قائل است و آن را بینهایت تحسین میکند. پس چگونه میتوان گفت کار حضرت (ع) مورد تأیید و تحسین چنین عقلی نمیباشد؟!

آری اگر از منظر عقلهای دنیازدۀ منفعتگرا نگاه شود، آن کار عاشقانۀ حضرت (ع) تأیید نمیشود. چرا که چنین عقلهایی تنها به دنبال منفعتهای دنیایی زودگذر هستند. این گونه عقلهای دنیامدار نه تنها آنگونه وفاداری ابالفضل (ع) را تأیید نمیکنند، بلکه اساساً با قیام امام حسین (ع) مخالف هستند و آن را بر خلاف عقل و منطق دنیامحور میدانند. این گونه عقلهای دنیامدار عقلهای بنیامیهای هستند که نگاهشان فقط به دنیا بود و برای ارزشها هیچ احترامی قائل نبودند. مطابق با چنین عقلی بود که عمر سعد (لعنه الله علیه) به هوای حکومت ری بالاترین ارزشها را زیر پا گذاشت و به جنگ با امام حسین (ع) مبادرت کرد. در روز تاسوعا نیز هنگامی که شمر اماننامهای را به ابالفضل العباس (ع) نشان داد و حضرت (ع) آن را نپذیرفتند، مسلماً از منظر عقل دنیازدۀ امثال شمر و عمر سعد این کار ابالفضل (ع) غیرعاقلانه بود.

اما آیا کسی که دارای عقل سالم الهی باشد ارزش این وفاداری ابالفضل (ع) را درک نمیکند؟ مسلم است که هر عقل سالمی این گونه وفاداری حضرت ابالفضل (ع) و اصحاب عاشورا و استقبالشان از مرگ را بسیار ارزشمند میداند. پس در نتیجه، وفاداری حضرت ابالفضل (ع) چه در تاسوعا و چه در روز عاشورا کنار شریعۀ فرات مورد تأیید و تحسین عقل سالم فطری است و هرگز تقابلی میان عشق و عقل ابالفضل (ع) وجود نداشت.

ممکن است گفته شود که اگر حضرت (ع) آب مینوشیدند قدرت بیشتری برای مبارزه و دفاع از حرم اهل بیت پیدا میکردند و لذا عقل حکم میکرد که آب بنوشند. اما نه تنها حضرت ابالفضل (ع) با اظهار وفاداریش و ننوشیدن آب قدرتش را از دست نداد، بلکه از آنجا که احساس میکرد شرط عشق و محبتش را به جا آورده است نیروی دوچندانی پیدا کرد. این نیروی عشق و محبت در ابالفضل (ع) آنقدر شدید بود که حتی با جدا شدن دستهایش از بدن از مبارزه دست برنداشت و همچنان با دستهای بریده و مشک بر دندان به پیش میرفت. تنها زمانی ابالفضل (ع) از حرکت ایستاد که مشک آبش دریده شد و شرمندۀ اطفال تشنه لب امام حسین (ع) گشت و عمودی آهنین بر فرق مبارکش وارد شد. اما از آنجا که آن حضرت (ع) شرط عشق و معرفتش را به جا آورده بود و نمرۀ قبولی گرفته بود، به خود اجازه داد که در آخرین لحظات زندگیش امام حسین (ع) را به عنوان برادر خطاب کند و از او بخواهد که بر سر بالینش حضور پیدا کند و چشمانش به جمال دیدار یار روشن شود. 

انتهای خبر/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.