سال 1365 سال موعود برای جوانی است که دلبسته به جبههها، آموزش میبیند تا برای دفاع از کیان و ناموس وطن راهی جبهههای نورعلیه ظلمت شود، اما نورانیترین راهی که پیش پایش باز میشود با توسل به قرآن آغاز میشود تا با عنوان مربی قرآن راهی جبههها شود تا در کورسوی شب، با تلاوت قرآن صفایی دو چندان بیفزاید به حریم نورانی سنگرها.
از ابتدای سال 1366 به عنوان نیروی رزمی به صورت مستقیم و جدی وارد جبهههای جنگ شد و در اردیبهشت سال 66 درعملیات کربلای 10 در منطقه کردستان شرکت کرد؛ در اواخر آن سال هم عملیات والفجر 10 را در منطقه غرب تجربه کرد.
مرداد سال 67 هم بیتالمقدس 7 آخرین عملیات دفاع دوران مقدس است که شکوه رزمآوری همسنگرانش را از یاد نبرده است.
پتویی که سقف سنگر بود
از او درباره خاطرههایش از جبههها میپرسیم، میگوید: به یاد دارم در عملیات کربلای10 چون در منطقه کوهستانی قرار داشتیم، بنا شد حدود یک هفته آنجا مستقر شویم تا تپههایی را که آزاد شده بود از پاتکهای دشمن پاکسازی و منطقه را تثبیت و بعد از آن منطقه به دیگر مناطق عزیمت کنیم. طبیعتاً چون در بالای کوه قرار داشتیم رسیدن امکانات به سختی انجام میشد. ماشینهای حمل و نقل به وضوح مشخص بودند و دشمن آنها را مورد اصابت قرارمیداد تا آذوقه به دست بچهها در بالای تپهها نرسد. بنابراین آب فقط در حد نوشیدن در کیسههای یک لیتری به دستمان میرسید.
با چیدن چند گونی روی هم، سنگرهایی ایجاد کرده بودیم، این سنگرها سقف نداشت و چون بالای کوه بودیم و فاصلهای با دشمن نبود گلولههای 120 پیوسته از روی سر ما رد میشد، به نحوی که هر آن ممکن بود یکی از گلولهها به سنگر اصابت کند. از این رو بچهها به لحاظ روحی- روانی یک پتو روی سنگر کشیده بودند که استراحت کنند و رد شدن گلولههای دشمن را نبینند، گویی آن پتو سقف سنگر ما بود.
شب چله در هورالعظیم مانور آبی داشتیم
اباذری از دیگر خاطرههایش از جبههها میگوید: زمستان سال 66 بنا بود عملیات بزرگ آبی- خاکی انجام شود، لذا از پاییز برای بچههای گردان ما که گردان خط شکن بود، آموزشهای سختی را آغاز کرده بودند.
گردان یا زهرا(س) از لشکر امام حسین(ع) آموزشهای پیوسته و سختی میدید؛ از جمله در شب چله درمنطقه بین اهواز و آبادان، سمت شادگان با آن سرما و سوز عجیب یکی از این آموزشها این بود که منطقه هور را با لباس و تجهیزات نظامی از درون آب حرکت میکردیم و عملیاتی آموزشی را به صورت مانور انجام میدادیم.
حدود یک ساعت بچههای گردان، یا زهرا(س) گویان و با توسل به امام حسین(ع) در چله زمستان حرکت میکردند. من که 16 ساله بودم با جثه ضعیف، وقتی به برخی نقاط که آب عمق بیشتری داشت، میرسیدم، دچار مشکل میشدم. یکی از عزیزان که قد بلند بود، پشت گردن مرا میگرفت و بالا میکشید تا زیر آب نروم.
به یاد دارم تا زمانی که زیر آب حرکت میکردیم، خیلی سردمان نمیشد اما به محض بیرون آمدن از آب، تن خیس و نسیم نیمههای شب، سرما را به تن بچهها میانداخت، به نحوی که عضلات بچهها قفل میشد و حرکت به سختی صورت میگرفت.
اما بچهها با توسل به امام حسین(ع) آن مانور را پشت سر گذاشتند. عجیب این است که انسان اگر کمی عرق کند و در معرض باد قرار بگیرد به سرعت سرما میخورد اما بچهها آن شب هیچ کدام مریض نشدند.
تانک عراقیها کولر داشت، بچههای ما از تشنگی شهید میشدند
در آخرین عملیاتی که در شلمچه صورت گرفت، هوا بسیار گرم بود، اما بچهها لحظهای از تکاپو باز نمیایستادند. شب با انجام عملیات و آزاد شدن برخی از مناطق صبح قرار به پیشروی داشتیم؛ نزدیکهای ظهر سه گردان از لشکر ما در آن منطقه حضور داشتند و در قسمتهای چپ و راست هم لشکرهای دیگر از سایر گردانها بودند.
آنقدر هوا گرم بود که قسمتهای فلزی اسلحه قابل لمس نبود. ته پوتین در حال ذوب شدن بود، به نحوی که از شدت گرما کف پای بچهها تاول زده بود. دائماً بر سر بچهها خمپاره میبارید و بوی باروت همه جا را پر کرده بود و انفجار گلولهها گرما را مضاعف میکرد.
هوا به حدی گرم بود که چندین نفر از رزمندگان از شدت تشنگی به شهادت رسیدند. در همان وضعیت، عراق تانکهای جدیدی را وارد میدان کرده بود که جدا از تمام تجهیزات، کولر گازی هم داشت، در حالی که بچههای ما از شدت گرما از تشنگی شهید میشدند.
در مسیر برگشتن با اینکه بچهها میدانستند درون قمقمههای آبی که روی زمین افتاده آبی نیست، باز به امید یافتن قطره آبی آن را بلند میکردند. با وجود آن سختیها، آرامش واقتدار امروز ایران اسلامی و ملت بزرگ ایران مدیون آنان است.
نظر شما