در سینما رویکرد بسیاری از فیلمسازان به وجه سرگرمکنندگی آن است. سینمایی که در اینجا از آن حرف میزنیم، سینمایی است که سعی میکند با استفاده از تمام تمهیدها و تکنیکها بیننده را 2ساعت پای فیلم بنشاند، با قهرمانان آن همراه کند و کاری کند که تماشاگران از یاد ببرند درحال تماشای یک فیلم سینمایی هستند. اگرچه این شکل از سینما هم با همه ادعاهای خود از تأثیرات ایدئولوژی خالی نیست اما به هرحال هدف اولیه آن چیز دیگری است. در این میان سینمایی هم هست که فیلمساز اگر دست به ساخت فیلمی میزند برای بیان حرفی است که در سر دارد. در این شکل از هنر، هنر وسیله است و هدف اصلی پیام است. سینما تنها مجرایی برای انتقال پیام است و البته وقتی کسی قصد دارد با سینما حرفش را منتقل کند، موظف است از ابزار سینما به عنوان یک شکل هنری به بهترین وجه استفاده کند و بیان پیام، بهانه خوبی برای گریز از هنرورزی در سینما نیست.
دهه شصتی به روز شده
«حیدر» مردی است از دهه شصت، دهه نوستالوژیها، دهه خاطرهانگیز و دوستداشتنی که در آن همه چیز بر مدار ارزشهای مشترک، فداکاری و سادهزیستی میچرخید. او در واحد حفاظت شخصیتها کار میکند و سرتیم حفاظت از یکی از معاونان رئیسجمهور است. اما مشکل اصلی او با دنیای اطرافش این است که او در همان دهه «فریز» شده است. در حالی که زمان 3دهه به جلو آمده است، او از جای خود حرکت نکرده است و به همین دلیل قضاوتها و واکنشهایش برای بسیاری از اطرافیانش قابل درک نیست و او نیز نمیتواند به درستی دیگرانی را که در پیرامونش قرار دارند، درک کند. او حتی از تحلیل درست واکنشهای دخترش عاجز میماند. در این میان تنها کسی که میتواند او را به طور کامل درک کند، همسر اوست که چون عاشقانه دوستش دارد، همه چیز او را همان گونه که هست، میپذیرد.
به همین دلیل تقابل میان دهه شصتی داستان، با دهه نودیهای پیرامونش به مرکز داستان بدل میشود.
وقتی قهرمان تصمیم میگیرد به جای محافظت از شخصیتهای سیاسی، محافظت از یک دانشمند هستهای را بپذیرد، این تقابل شکل جدیدتری به خود میگیرد و بخش عمدهای از انرژی فیلمساز برای باورپذیرکردن این تقابل و نیز شخصیتپردازی آنها صرف میشود. «حیدر» و « مهندس زرین» نمادهایی هستند که قرار است نمونههای آرمانی نسل خود باشند. این 2نماد در بسیاری از زمانهای فیلم با هم تقابل دارند و یکدیگر را نمیپذیرند و از زمانی که وجود هم را به رسمیت میشناسند دیگر تقابلی که در فیلم به شکلی گاه شعاری مطرح میشود، رنگ میبازد و آنان یکدیگر را میپذیرند.
دهه شصتی به روزتر میشود و درک میکند که برای حفاظت از آن گذشته ارزشمند، چارهای جز درک ضرورتهای امروز ندارد و دهه نودی به روز هم میفهمد، این که دهه شصتیها همه جا دنبالشان هستند، برای حفاظت است نه جست و جوی زندگی شخصی. از اینجا به بعد است که زندگی شیرین میشود.
پایانی که قابل تصور بود
از همان نیم ساعت ابتدایی فیلم که شخصیت ویژه «حاج حیدر» در حال شکل گرفتن است، میشود حدس زد این مرد بی نظیر عاقبتی جز شهادت ندارد. منتها اینکه حاتمیکیا قهرمان دوستداشتنیاش را کجا قربانی کند به چالش اصلی فیلم بدل میشود. قهرمان فیلم که آدمیاست لجوج، تا مغز استخوان معتقد و البته مظلوم. مردی که خودش از حق خودش میگذرد و بر طعنهها و بلاها صبر میکند و سرانجام خود را قربانی میکند تا قهرمان دهه نود زنده بماند.
گذشته به شکلی حماسی خود را به آغوش مرگ میاندازد تا آینده به راه خود ادامه دهد. تقابل میان نسلها و درک نکردن حرف یکدیگر چندسالی است که به یک دغدغه جدی برای فیلمسازانی نظیر حاتمیکیا تبدیل شده است.
آنان نگران این هستند که آدمهایی با ریشههای مشترک و حتی اعتقادات نزدیک به هم در جامعه ما چنان حرف یکدیگر را نفهمند که این مسأله بابی برای نفوذ دشمن شود. حاتمیکیا در «چ» هم همین دغدغه را مطرح کرده است و این بار در «بادیگارد» این مسأله را روشنتر مطرح کرده است. اینجاست که میگویم فیلمسازانی نظیر حاتمیکیا اگر فیلمیمیسازند، برای بیان حرفهایی است که در سر دارند.
همه این حرفها به این معنا نیست که «بادیگارد» از ضعفهای سینمایی خالی نیست.
مسأله اصلی در فیلمهایی که براساس یک اندیشه شکل گرفتهاند، همین است که سینماگر حرفهایش را در دهان شخصیتهایش بگذارد و فیلم بهجای پیشبرد داستانش براساس کنش و واکنشهای داستانی، به بیان مستقیم و شعاری حرفهایش بپردازد یا شخصیتهایش را به درستی پردازش نکند. این فیلم حاتمیکیا نیز از برخی از این آسیبها تهی نیست.
نظر شما