آیا پیشفرضهایی برای تولیدات استاندارد در نظر گرفته نشده که در زمان اتمام این تولیدات شاهد چنین تصمیمهایی هستیم؟ توقف اکران «رستاخیز» پس از چند ساعت، اکران فیلم «پنجاه کیلو آلبالو» و جلوگیری از ادامه اکران در آستانه پایانیافتن زمان پخش، حذف تیتراژ «بارکد»، حذف چندین دقیقه از «دراکولا»، توقیف فیلم «ارادتمند؛ نازنین، بهاره، تینا» تنها چند نمونه از این دست تصمیمهای وزارت ارشاد در هفتههای اخیر است.دکتر عماد افروغ، استاد دانشگاه و رئیس اسبق کمیسیون فرهنگی مجلس و عضو جدید شورای بازبینی فیلمهای سینمایی، با اشاره به سابقه فعالیت خود در صدا و سیما، میگوید: زمانی که مدیر گروه فرهنگ، هنر و تاریخ شبکه اول سیما بودم، بحث بر سر این بود که طرح و برنامه در خود گروه هم فعال باشد و فقط نظارت معطوف به پخش نشود. وقتی طرحی تصویب میشود باید روی آن نظارت صورت گیرد که ضرر و زیانی برای گروه تولیدکننده در کار نباشد. این وضعیت مربوط به صدا و سیماست. در سینما وضع فرق میکند و پیچیدگیهای خاص خودش را دارد.
وی با بیان اینکه به نگاه محتوایی و معنایی معتقدم و در این حیطه باید از رفتارگرایی و صورتگرایی پرهیز کرد، چنین میگوید: بهطور مثال، فیلمی درباره ترویج ایمان ساخته میشود که از ابتدا تا انتها بارها پلانهای نمازخواندن را در آن میبینید اما پیام نهایی فیلم ضدایمان است. برخی از فیلمسازان لایههای زیرین و هستیشناختی را مد نظر قرار میدهند تا توجه صِرف به نمادگرایی نشود و در واقع، نماد برای آنها ابزار انتقال پیام است.
تولستوی، نمونه آرمانی
افروغ ادامه میدهد: بعضی از فیلمسازان بنام هستند که بنده همواره از آنان بهمثابه نمود و مظهر نقد درونگفتمانیِ آرمانی یاد کرده و کارهای آنان را همیشه پسندیده و توصیه کردهام؛ کسانی که از دریچه مؤلفههای هویتی، تاریخی، دینی و با رویکرد ترمیمی به بیان دردها و مشکلات جامعه پرداخته و باعث رشد کیفی و اعتلای سینما شدهاند؛ کسانی که از زاویه ظرفیتها و قابلیتها و ارزشهای این سرزمین به مسایل مینگرند و به نقد رفتارها و سیاستهای مغایر با این ارزشها و نیازهای ضروری مردم میپردازند. اگر آنها روی آسیبی انگشت میگذارند، رسالتشان ارایه راه درست، البته بهصورت معنایی و غیرمستقیم است. آنها اراده، اختیار و مسؤولیت انسان در مواجهه با آسیبها را هدف قرار میدهند و قصدشان اشاعه یک آسیب نیست.
وی لئو تولستوی را نمونه خوبی برای این نگاه دوسویه میداند و میگوید: او مفاهیم را بهدرستی در اختیار مخاطبش قرار میدهد. هوس را نشان میدهد بدون اینکه وارد جزییات آن شود و آخر داستان را شوم به تصویر میکشد و به نتیجه بیتفاوت نیست. از سویی دیگر، عشق در رمانهای وی اثربخش است. به نظرم رمانهای تولستوی الگویی مطلوب برای سینماست.این استاد دانشگاه با بیان اینکه سینماگر ما باید فضایی برای نمود خلاقیتها و شهودهایش در اختیار داشته باشد، میافزاید: در غیر این صورت یا فیلمی سفارشی خواهد ساخت و یا اثری در بند فرمهای بیتوجه به لایههای معانی و یا فیلمی از سر تفنن. قهراً هیچ کدام نمیتواند اثری ماندگار بر مخاطب بگذارد. نباید به سینماگر چیزی را تحمیل کرد. سینماگر باید قدرت مانور داشته باشد اما بایسته نیست هویت، تاریخ و اعتلای فکر و اندیشه را نادیده انگارد. شایسته است که به شعور مخاطب احترام بگذارد و او را دستکم نگیرد. سینما در این زادبوم، در کنار وجه سرگرمی و پر کردن اوقات فراغت روزانه، فرصت مناسبی برای ارتقای آگاهی و تقویت انگیزه در مواجهه با مشکلات فردی و اجتماعی است.
افروغ با بیان اینکه در قرآن کریم خداوند انسان را قطعنظر از امتیازات و اعتبارات اجتماعی خطاب قرار داده است، اضافه میکند: ما میخواهیم انسانِ بالقوه با ظرفیتهای متعالی مورد خطاب قرار گیرد. به عنوان یک نظر و سوگمندانه باید بگویم که هستند فیلمسازانی که دغدغه رشد و اعتلای فکری، عقلانی و اخلاقیات اجتماعی در کارشان مشاهده نمیشود و بعضاً کارهایشان به تقلیل ذایقه مخاطبان نیز میانجامد. چه فرقی بین یک نویسنده، یک روشنفکر و یک سینماگر وجود دارد؟ ممکن است ابزارها و شیوههای انتقال پیامشان فرق کند اما این دلیل نمیشود که محتوای پیام آنان نیز متفاوت باشد. اگر به نقش نویسندگان، روشنفکران و هنرمندان در تغییر ذایقه معترف باشیم، باید بپذیریم که همگی ما در تنزل این ذایقهها سهیم و متهم هستیم.
نگرش فرآیندی در کار سینما
وی تأکید میکند: به نظرم سینماگری موفق است که در لحظه متوقف نباشد و خود را به غایت پیوند دهد و غایتمندی را دنبال کند؛ چه در افکار و ذهنیت خودش و چه نسبت به موضوعی که قرار است سوژه فیلم او باشد. باید به شعور مخاطب احترام گذاشت و در این باره نگرش فرآیندی داشت.من امیدوارم در شورای بازبینی فیلمها دور هم جمع شویم و در نتیجه گفتوگو به وفاق برسیم. اگر بنا را بر گفتوگو بگذاریم و اگر حقیقتی باشد که قطعاً هست، با توجه به درکها و معرفتهای نسبی(که نباید اصطلاحاً با نسبیت داوری خلط شود) تنها با گفتوگوی ضابطهمند است که میتوان به موضع صواب نزدیک شد. اگر به تعبیر یکی از فیلسوفان، در گفتوگو از شر سرکوب و قطعکردن نظر دیگری به دور باشیم، بهتر میتوان به یک اجماع پایدار یا نسبتاً پایدار رسید. از طرف دیگر، ترجیح بنده، همانطور که برای اهل قلم اینگونه است، متعهدبودن اهل هنر به ارزشها و نیازهای واقعی انسانهاست. اساساً هنر بیطرف نیست و با شهود سر و کار دارد.
امان از سیاستزدگی
افروغ در بخش دیگری از سخنان خود میگوید: در این میان نباید فراموش کرد که یک سری ملاحظات سیاسی و سیاستزدگیها و بداخلاقیهای جناحی هم وجود دارد. بهشخصه در این میانه، فقدان گفتوگو را حس کردهام. گفتوگو منطق و آدابی دارد و از ویژگیهای آن این است که باید به پشتوانه فلسفی و ملزومات آن توجه کنیم. آنجایی که گفتوگو شکل میگیرد، قطعاً اثربخشی هم دیده میشود. برای مثال، در شورای بررسی کتاب این اتفاق در حال رخدادن است؛ هرچند هنوز به کمال مطلوب نرسیدهایم. ما اگر موضع مخالف خود را دعوت کنیم و حرفها را بشنویم، با توجه به رعایت قواعد گفتوگو، به نتیجه آن بسیار امیدوارم. هرچند که وفاق، دستوری نیست و باید شرایط گفتوگو برابر باشد اما این نگاه هم قدری ایدهآل است و دو طرف خواهناخواه در یک موضع برابر نیستند ولی حتیالمقدور باید شرایط را برای فرصت برابر فراهم کرد؛ شرایطی که حداقل، طرفین بهراحتی و بدون دغدغه حرفهای خود را مطرح کنند.این جامعهشناس با اشاره به مطرحبودن ملاحظات جناحی در این میانه، اضافه میکند: متأسفانه جناحهای سیاسی ما به فعل طلایی اخلاق پایبند نیستند. فعل طلایی اخلاق چیست؟ آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران هم مپسند و برعکس. اما متأسفانه این اصل طلایی اخلاق خرد شده است. اما معتقدم هرچه به سمت گفتوگو و نگاه فرهنگی برویم و معیارهای واضح و مشخص داشته باشیم، قدرت غلبه نگرشهای جناحی و سیاسی کمتر میشود. متأسفانه کشور ما از جناحزدگی رنج میبرد و همه چیز تحتالشعاع این جناحزدگی است. حتی گاهی کسی که کار فرهنگی میکند نیز، در واقع، در حال کار سیاسی است و پیام انسجام از این جنس کارها به مشام نمیرسد.
افروغ در پایان خاطرنشان میکند: امیدوارم فضای گفت وگو رشد کند و جامعه عقلانی شکل بگیرد. جامعه ما بعد از انقلاب اسلامی و در ادامه روشنفکریای که از قبل انقلاب شکل گرفت و در بطن و متن آن رشد کرد، دچار یک توقف شده و صورتگرایی بر کارها حاکم شده است. در حال حاضر، ما به سینمای رئال احتیاج داریم. البته منظورم درک سطحی از رئالیسم نیست بلکه غرض از رئال، نمایش واقعیتها و دردهایی است که ممکن است پنهان هم بوده باشد اما واقعیتی است که به مرور به فعلیت رسیده و سر باز میکند. بنابراین، ما باید ایده و واقعیت را با هم گره بزنیم تا به نتیجه مطلوب برسیم. به هر حال، قصدم طرح ایدههایی است که امیدوارم در بستری از اقناع و استدلال و در اثر تضارب افکار مؤثر باشد.
نظر شما