تحولات لبنان و فلسطین

قدس آنلاین: ساعت شش و نيم صبح دومین روز فروردين ماه امسال دختربچه چهار ساله ای به طرز عجيبي در خزانه تهران به کام مرگ فرو رفت. تحقيقات پليسي در نهايت نشان داد كه مادر جوان دختر فوت شده شب حادثه قرص متادوني به دخترش داده و صبح فهميده سارا زنده نیست كه با سر وصدا از برادرانش کمک خواسته است. بازپرس سيدسجاد منافي آذر، در راستاي پيشرفت روند اين پرونده و براي روشن شدن تمامي زواياي پنهان ماجرا، دستور تحقيقات از خانواده پدر سارا كوچولو را نيز صادر كرده است.

این زن مادر نيست، یک هيولاست

دوم فروردين ماه در حاليكه مادر این كودك از خواب بیدار می‌شود با بدحالی وی روبه رو شده و با وجود حضور تکنسین‌های اورژانس در خانه این مادر و کودک معاینات نشان می‌دهد کار از کار گذشته و سارا کوچولو فوت كرده است. با گزارش این مرگ مشكوك به بازپرس كشيك قتل پايتخت، ايشان به همراه تیمی از ماموران اداره دهم آگاهي و ماموران تشخيص هويت در محل حضور يافته و در نخستین مرحله به بازجویی از مادر 30 ساله سارا مي پردازند.

این زن در آن زمان مي گويد كه شب قبل از حادثه سارا سرگرم بازی بود و بعد از شام کنار من خوابید اما صبح وقتی بیدار شدم دیدم سارا نفس نمی‌کشد که با جیغ و فریاد از برادرانم کمک خواستم كه آن‌ها با اورژانس تماس گرفتند و وقتی پزشکان برای کمک آمدند دیدیم دخترم دیگر زنده نیست.

این معمای عجیب با دستور قضایی پیش روی متخصصان پزشکی قانونی قرار گرفت و آنان با کاوش روی جسد دخترک که هیچ آثار کودک آزاری روی بدن سارا نبود در آزمایش‌های سم شناسی علت مرگ سارا کوچولو را خوردن قرص متادون اعلام کردند.

مادر سارا که توانسته بود با داستان‌سرایی دروغين از زیر بار قتل دخترش ماه‌هاي متوالي شانه خالی کند در این مرحله چاره ای جز اقرار به اين موضوع ندید و به افسر بازجوي خود گفت پدر سارا به خاطراعتیاد و سرقت به زندان افتاده بود و من غیابی طلاق گرفتم. بیکار بودم و هیچ درآمدی برای تامین زندگی ام نداشتم و با جدایی در کنار خانواده ام زندگی می‌کردم و این در حالی بود که مادرشوهرم نیز برای کمک به زندگی نوه اش با اصرارهای من ماهانه 50 هزارتومان پرداخت می‌کرد و به دنبال تغییر در زندگی ام بودم. خواستگارهای زیادی داشتم اما همه آن‌ها به خاطر دخترم راضی به زندگی با من نبودند تا اینکه با مردی که به او علاقه داشتم صیغه کردیم هرچه اصرار کردم عقد دایم کنیم سارا را بهانه آورد و حاضر به ازدواج با من نشد به همین خاطر تصمیم گرفتم دخترم را که مانع ازدواج من بود به گونه اي از گردونه روزگار خارج كنم. با اين حال بعدا پشيمان شدم و شب حادثه يك قرص متادون به دخترم دادم چراكه سرش درد مي كرد و با هم خوابیدیم که نیمه‌های شب متوجه بد بودن حالش شدم اما توجهي نكردم تا صبح حالش خوب شود. صبح وقتی فهميدم سارا سرد شده است و چشمانش را باز نمي كند با سر وصدا از برادرانم کمک خواستم.

پس از اين بود كه بازپرس پرونده دستور انجام تحقيقات تكميلي در زمينه اين مرگ مرموز را به افسران اداره دهم آگاهي محول كرد و به زودي افراد مرتبط با اين پرونده را نيز به دادسرا احضار كرد. زمانيكه پدر اين دختر بچه چهار ساله در دادسرا احضار شد اينگونه گفت كه من از همان روز‌هاي نخست ازدواج به اين موضوع پي برده بودم كه او زن زندگي نيست اما چاره اي نداشتم جز اينكه با او بسازم، حالا به دليل بي پولي يا هر چيزي. مدتي گذشت و در چهار ماهگي يك بار به او قرص متادون داد. يكبار در يك سالگي به او متادون داد. اصلا يك چنين زني براي من عجيب مي نمود. با متادون دادن به دخترم نمي دانم چه هدفي را دنبال مي كرد و هر بار به او اعتراض مي كردم مي خنديد. اصلا مشكل داشت. با همه دنيا مشكل داشت و فقط هم مي خنديد تا اينكه اينچنين بلايي را سر سارا در آورد. يك بار كه آنقدر حال سارا خراب شده بود هيچ مركز درماني او را قبول نمي كرد. بيمارستان‌ها مي گفتند او مرده است. آخر سر به بيمارستان مصطفي خميني بردمش كه توانست سلامت خود را پيدا كند. او خيلي با ساراي من بد كرد. مي گويد كه ما به او خرجي نمي داديم. دروغ مي گويد. اين درست است كه او را پيش خودمان نگه نمي داشتيم ولي خودش بود كه موقع طلاق گرفتن از من، آن هم به صورت غيابي و به همراه برادرش، گفت دخترم را به جاي مهريه بر مي دارم و سارا را برد خانه مادرش. نمي خواست او را نگه دارد، قبول اما ديگر چرا اين بلا را سرش در آورد. دل همه ما را به درد آورده است و حتي مادر خودش هم از او شاكي است. سارا كه گناهي نداشت. آنقدر باهوش بود كه حد و مرز نداشت. با آن همه قرص متادون و از اين حرف‌ها يكدفعه به چهار سالگي كه رسيده بود ديديم براي خودش شده يك بلبل زبان به تمام معنا. با همه مردم حرف مي زد و از ديوار راست بالا مي رفت كه اين بلا سرش آمد. او مادر نيست، هيولاست.

پس از او اين مادر بزرگ پدري سارا بود كه صحبت كرد و در اظهاراتي ديگر گفت كه سارا را خيلي دوست داشتم. آخرين تماسي كه با او داشتم روز اول عيد بود. خودش راس ساعت هشت و نيم صبح به من زنگ زده بود. عيد را به من تبريك گفت و من هم گفتم كه حتما بيا خانه مان من برايت لباس عيد خريده ام. خيلي مرا و پدرش را دوست داشت. گاهي مواقع كه پدرش به خانه شان مي رفت تا با او ملاقات كند بيخيالش نمي شد. هميشه به پسرم مي چسبيد و پدرش به زور و با پرت كردن حواسش مي توانست از خانه بيرون بيايد. پدرش مشكلات زياد داشت و دستش هم خالي بود. با اين حال قرار نبود سارا را بكشد و من در هر مرتبه كه سارا به بيمارستان رفته بود شاهد بودم كه مادرش به او متادون خورانده بود، خرج‌هاي بيمارستاني اش را هم خودم داده بودم. اصلا در زمان‌هايي كه به سارا متادون داده بود پسرم در خانه نبوده است. اينها تمام دلايل دروغيني است كه مادر سارا به دادگاه ارایه داده تا تبریه شود.

به دستور بازپرس شعبه سوم دادسراي ناحيه 27، تحقيقات در زمينه مرگ ساراي چهار ساله همچنان در دست بررسي است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.