به گزارش قدس آنلاین به نقل از تسنیم ، در متن پیشرو، نخست مهمترین مقاطع بیانات مقام معظم رهبری که به مسئله آموزش فلسفه برای کودکان و پرورش تفکر و اندیشهورزی در میان کودکان مرتبط است، بر اساس سیر تاریخی ارائه شده است و سپس در پایان، مهمترین مطالبات، سیاستها و نکات طرح شده در این دیدگاهها، استخراج و تلخیص شدهاند.
بخش نخست: متن بیانات امام خامنهای
1)آموزش فکر کردن و استقلال رأی به کودک : 15/2/1378
توسعه سیاسی و توسعه فرهنگی یعنی چه؟ توسعه فرهنگی و سیاسی این است که انسانها در جامعه احساس کنند که میتوانند درست بیندیشند، درست بفهمند و درست فرا بگیرند. اگر کشوری بتواند خود را به اینجا برساند، توطئهها و گمراهگریها در آن اثر نمیکند. این چیز خوبی است، اما این با جنجال و غوغا و های و هوی و روزنامه بازی و امثال اینها درست نمیشود؛ بهدست معلّم درست میشود. توسعه سیاسی و توسعه فرهنگی را معلّم پایهگذاری میکند. شما هستید که در داخل مدارس خودتان، این کودک را از هفت سالگی تحویل میگیرید و در هجده، نوزده سالگی تحویل دانشگاه میدهید. اساسیترین و مهمترین دوران عمر این کودک، با شما معلّمان است. باید کشور و جامعه روی این مسأله حساب کنند. معلّم، یعنی آن کسیکه میتواند خصوصیّات اخلاقی خوب را در بچه پرورش دهد؛ معلومات خوب را به کودک بیاموزد؛ فکر کردن را به کودک بیاموزد؛ استقلال رأی را به کودک بیاموزد.
2) فلسفه برای کودکان: 29/10/1382
یکی از رشتههای تألیف و کار فلسفی، نوشتن فلسفه برای کودکان است. کتابهای فلسفیِ متعدّدی برای کودکان نوشتهاند و ذهن آنان را از اوّل با مبانی فلسفیای که امروز مورد پسند لیبرال دمکراسی است، آشنا میکنند. یقیناً در نظام شوروی سابق و دیگر نظامهای مارکسیستی اگر دستگاه فلسفه برای کودکان و جوانان بود، چیزی بود که مثلاً به فلسفهی علمی «مارکس» منتهی شود. ما از این کار غفلت داریم. من به دوستانی که در بنیاد ملاّصدرا مشغول کار هستند، سفارش کردم، گفتم بنشینید برای جوانان و کودکان کتاب بنویسید. این کاری است که قم میتواند بر آن همّت بگمارد. بنابراین از جمله کارهای بسیار لازم، بسط فلسفه است؛ البته با مبانی مستحکم و ادبیات خوب و جذّاب.
3) فلسفه برای کودکان :12/2/1385
اگر آموزش و پرورش در یک کشور ارتقاء پیدا بکند و اصلاح شود، در اقتصاد، سلامت و بهداشت، محیط زیست، مرگ و میر، باروری، زیبایی و هنر، رفتارهای گوناگون مردم در سطح جامعه با یکدیگر، و فراتر از همهی اینها، در دین، فلسفه و اخلاق تأثیر خواهد گذاشت. امروز در دنیا به زبان کودکی به کودکان فلسفه میآموزند؛ یعنی چیزی که از نظر بعضی از طراحان کشور ما بیمعنی است؛ فکر میکنند فلسفه مخصوص آدمهای ریش و سبیلدار و کسانی است که یک سنی از آنها گذشته باشد. نگاه مدرن به مسائل حیات، امروز پیشروان علمی دنیا را به اینجا رسانده که باید فلسفه را از دورهی دبستان به کودکان تعلیم داد؛ البته با زبان کودکی.
4) فکر محوری :12/2/1387
[غربیها] شیوههای آموزش پرورشیِ خوبی داشتند و ما هم از آنها یاد گرفتیم. اینکه دبستانها از مکتبخانههای قدیم بهتر بود؛ دبستان، دبیرستان، تقسیمبندیها، خوب بود، اینها را که ما رد نمیکنیم؛ اینها مفید است؛ اما بالاخره چقدرش، چهجورش، با کدام رویکردش، ما دیگر به این توجه نکردیم و یکپارچه گرفتیم. آنها گفتند شش کلاس اینجور باشد، شش کلاس آنجوری باشد، ما همان را آوردیم. بعد، آنها روششان را تغییر دادند، پنج کلاس و سه کلاس و فلان، ما هم این را یاد گرفتیم، آوردیم. خوب، اینکه نمیشود. آنها کتاب درسی با درسهای مختلف داشتند، گفتند اینها را تعلیم بدهید، ما هم همینطور این تراکم تعلیمات را فرا گرفتیم. شیوهی سازماندهی آموزش پرورش هم از لحاظ قالب، هم از لحاظ محتوا یک شیوهی تقلیدی محض است. این درست نیست. ما باید نگاه کنیم ببینیم چه لازم داریم، این شیوهای که هست، کجایش معیوب است. این شیوه عیوبی دارد که یکی از عیبهایش همین حافظهمحوری است به جای فکرمحوری. آموزش و پرورش ما حافظهمحور است. بچهها باید همینطور دائم محفوظات درست کنند.
5) نقش معلم در پرورش دانشآموز فکور :15/2/1389
در روزگار ما، وسائل تبلیغ، رسانهها و امثال اینها همه نقش دارند؛ اما نقش معلم در این میان، یک نقش بارز و برجستهای است. معلم میتواند این مادهی خام را حتّی از اسارت عوامل وراثتی هم نجات دهد؛ این را علم ثابت کرده است. همچنان که عوامل وراثتىِ بیماریهای جسمانی و عوارض جسمانی میتواند با تدابیر گوناگون، با پیشگیریها و فعالیتهای گوناگون خنثی شود، عوامل وراثتىِ اخلاقی و روحی و معنوی هم همین جور است. معلم میتواند این نوجوان را یا این کودک را به یک انسان عالم، فکور، دارای روح تحقیق، علاقهمند به تحقیق و پژوهش تربیت کند، یا یک انسان سطحی و بیعلاقهی به تعمق و بیعلاقهی به معلومات؛ میتواند او را یک انسان شریف، نجیب، خیرخواه، خوشدل و پاکنفس تربیت کند و به عرصه بیاورد، میتواند در نقطهی مقابل، او را تبدیل کند به یک انسان شریر، بددل و بدخواه؛ میتواند او را یک انسان خوشبین، دارای اعتماد به نفس، امیدوار و علاقهمند به کار و فعالیت به بار بیاورد، میتواند در نقطهی مقابل، او را یک انسان ناامید، مأیوس و منزوی به جامعه تحویل دهد؛ میتواند از او یک انسان متدین، پارسا و پاکدامن بسازد، یا نقطهی مقابل، یک انسان لاابالی، بیاعتنای به ارزشهای اخلاقی، بیاعتنای به تعالیم دینی تربیت کند؛ میتواند حتّی بر عوامل خارجی تربیت - مثل این رسانهها و امثال اینها - غلبه کند؛ حتّی با تعلیم مستمری که در طول سالهای متمادی با این مادهی خام، با این نوجوان، با این دل آمادهی پذیرش ایفاء میکند، میتواند بر نقش تربیتی والدین غلبه کند؛ این نقش معلم است. ... خوب، یک جامعه احتیاج دارد به انسانهای مؤمن، پرانگیزه، صبور، امیدوار، خوشبین، علاقهمند به منافع عمومی، علاقهمند به رسیدن به قلههای کمال شخصی و جمعی، انسانهای با ابتکار، متفکر، اهل تحقیق، اهل پیشروی. این را کی به وجود خواهد آورد؟ اینجاست که نقش معلم روشن میشود. دستگاه تعلیم و تربیت، یک چنین دستگاه حساس و مهمی است.
6) تمرکز بر عادت دادن کودک به فکر کردن در عین توجه به محتوا در فلسفه برای کودکان: 20/7/1391
امروز در کشورهای پیشرفتهی مادی دنیا، یکی از کارهای اساسی و یک رشتهی مهم، تدریس فلسفه برای کودکان است. خیلیها در جامعهی ما اصلاً تصور نمیکنند که برای کودک هم فلسفه لازم است. برخی تصور میکنند فلسفه به معنای یک چیزِ قلمبه سلمبهای است که یک عدهای در سنین بالا به آن توجه میکنند؛ این نیست. فلسفه شکل دادن فکر است، یاد دادنِ فهم کردن است، ذهن را به فهمیدن و تفکر کردن عادت دادن است؛ این از اول باید به وجود بیاید. قالب مهم است. اگرچه محتوا هم در همین فلسفهی کودکان حائز اهمیت است، اما عمده شیوه است؛ یعنی کودک از اول کودکی عادت کند به فکر کردن، عادت کند به خردورزی؛ این خیلی مهم است.
7) نگارش کتاب فلسفه برای کودکان/ روحیه سؤال کردن: 32/11/1391
یک مسئله، مسئلهی نوشتن کتاب فلسفی برای کودکان است، که غربیها دارند این کار را میکنند. دو سه سال قبل از این، یک کتابی برای من آوردند، من مبالغی نگاه کردم. خب، از همان اوّلی که شروع میکند، واقعاً فلسفه است؛ لیکن باب کودکان است. این کتاب، یک کتاب خیلی قشنگی است در باب فلسفه - حالا اسمش یادم نیست؛ توی کتابهایم هست - به نظرم یک آمریکائی این را نوشته. ما به اینجور کتابی احتیاج داریم. بچههای ما ذهنشان دارد فلسفی میشود. خوشبختانه حرکت جامعه و نظام موجب شده که ذهنها عقلانیت پیدا کند. جوانهای ما واقعاً سؤال میکنند. این سؤالهائی که زیاد شده، این را باید مبارک دانست؛ منتها ما باید جوابگوئی داشته باشیم. حس سؤال کنندگی دارد زیاد میشود، و این همینطور دارد به نسلهای پائینتر منتقل میشود.
ما یک نوهی کوچکی داریم، دو سال و نیمش است و هنوز درست حرف هم نمیزند. چند روز پیش یک میزی اینجا بود، داشت میانداخت. به او گفتم این میز را نینداز. گفت: چرا؟ خوشم آمد از این که گفت چرا. چرا نیندازم؟ دنبال علت میگردد. بعد پنجه میزد به یک بچهی دیگری، گفتم آقاجان نکن. گفت: چرا؟ این سؤال کردن از علت، خیلی چیز مهمی است. این حالت دارد به وجود میآید. حالا وقتی او ده ساله بشود، سؤالات زیادی برایش مطرح است: چرا؟ چرا؟ چرا؟ وقتی همین بچه، یک جوان هجده نوزده سالهای باشد، سؤالات قویتری در ذهنش ایجاد میشود. ما باید برای این سؤالات جواب داشته باشیم. این کار، کار شماهاست. شما واقعاً میتوانید این کار را انجام دهید.
8) یاددادن تفکّر: 17/2/1393
آنچه مربوط به معلمان است، این است که معلم عزیز بداند شغل او فقط تعلیم نیست؛ یا به تعبیرى فقط تعلیمِ مطالب کتاب و دانشِ در دست اجرا نیست. معلم، هم باید علم بدهد، هم باید روش تفکّر و کار تفکّر را بیاموزد، هم رفتار و اخلاقآموزى در کار او باشد. اگر تعلیم را یک معناى وسیعى بگیریم، این سه عرصه را شامل میشود:
یاد دادن دانش؛ محتواى کتابها و محتواى علوم و مانند اینها که باید بچّههاى ما - مردان و زنان آیندهى کشور ما - اینها را یاد بگیرند. این، یک کار است. کار دوّم که از این مهمتر است، یاد دادن تفکّر است. کودک ما فرابگیرد که فکر کند - فکر صحیح، فکر منطقى - و براى فکر کردن درست راهنمایى بشود؛ سطحىنگرى، سطحىآموزى در مسائل زندگى یک جامعه را زمینگیر میکند، در بلندمدّت بدبخت میکند؛ باید فکر کردن را در جامعه نهادینه کرد. لذا شما ببینید که ما مثلاً از شهید مطهّرى که نام مىآوریم، فقط به علم شهید مطهّرى اهمّیّت نمیدهیم، به تفکّر شهید مطهّرى اهمّیّت میدهیم. اگر کسى داراى تفکّر بود، این روحیّه موجب میشود که او بتواند مسائل مهمّ علم را هم کشف کند. اگر جوان ما، عالم ما، دانشمند ما متفکّر بار آمده باشد، از آن ذخیرهى دانشى که در اختیار او است، دهها و صدها مسئلهى جدید مطرح میکند و پاسخ میگیرد. پس استفادهى از علم با تفکّر ممکن است. سوّم، رفتار و اخلاق؛ آموزش رفتارى، آموزش اخلاقى و ... سبک زندگی، نوع رفتار. ما ملّتى هستیم با آرمانهاى بلند، با حرفهاى بزرگ، با قلّههاى ترسیمشدهاى که میخواهیم خودمان را به این قلّهها برسانیم. این احتیاج دارد به انسانهاى صبور، عاقل، متدیّن، اهل ابتکار، اهل اقدام، دور از تنبلى، مهربان، عطوف، داراى حلم، داراى شجاعت، با رفتارهاى مؤدبّانه، پرهیزگار و انسانهایى که درد دیگران، درد آنها محسوب بشود.
بخش دوم: مهمترین مطالبات، سیاستها و نکات طرح شده در بیانات امام خامنهای
- ضرورت آموزش درست فکر کردن به کودک به عنوان زمینه لازم برای استقلال رأی و تأثیرناپذیری او از انحرافات فکری و عقیدتی و جنجالهای رسانهای و اجتماعی گمراه کننده (بندهای 1 و 2 و 8)
- بسط فلسفه در لایههای گوناگون اجتماعی (و از جمله کودکان) با مبانی مستحکم، به هدف تقویت مبانی فکری و فلسفی مورد پذیرش جامعه اسلامی (بند 2)
- استفاده از ادبیات جذاب و زبان کودکانه مناسب برای آموزش مفاهیم فلسفی (بند 2 و 3)
- توجه به فکرپروری در نظام تعلیم و تربیت در برابر حافظه محوری و آماده کردن کودکان برای این منظور (بندهای 1 و 4)
- ضرورت پرداخت به آموزش برخی مفاهیم و مباحث محتوایی فلسفی (و نه فقط روشها و مهارتهای تفکر و اندیشهورزی) (بندهای 2 و 3 و 6)
- ضرورت پرداخت به پرورش روحیه و منش تفکّر و پژوهشگری و عادت دادن کودکان به اندیشهورزی (و نه صرفاً آموزش روشها و مهارتهای تفکّر، یا برخی مباحث محتوایی فلسفی) (بندهای 5 و 6 و 8)
- توجه به آموزش روشها و شیوههای تفکر در جهت دستیابی به روحیه و منش اندیشهورزی و عادت به تفکر (بندهای 6 و 8)
- توجه به روحیه پرسشگری نسل کودک و نوجوان و مغتنم دانستن آن و هدایت و پاسخگویی صحیح آن (بند 7)
نظر شما