تا امروز واژه «قهرمان تراشی» به گوشتان خورده است؟ خوب دقت کنید! منظورم «قهرمان پروری» نیست بلکه دارم در باره جعل قهرمانان ، مشاهیر، دانشمندان و نابغه تراشی و ... حرف می زنم. تا جایی که من و شما می دانیم ملت ما اگرچه «قهرمان پرور و دانشمند پرور» بوده و هست اما تا ده یابیست سال پیش از این، قهرمان تراش ، نابغه جعل کن و دانشمند ساز نبوده است. فهرست بلند بالای مشاهیر معاصر و غیر معاصر ایرانی نشان می دهد کشور ما به چنین پدیده ای نیاز ندارد و گواهش هم «مشاهیر دزدی» چند سال اخیر برخی کشورهای عربی و غیر عربی است که تلاش کرده اند با به سرقت بردن «بوعلی سینا ، رازی و...» برای خودشان پیشینه علمی و فرهنگی دست و پا کنند. اگر تا اینجای بحث با من هم عقیده اید حالا بگویید توی این ده یا بیست سال اخیر چه شده است که برخی ها به جان دانشمندان و شخصیت های بنام معاصر ایران افتاده اند و دارند به روش دوستی «خاله خرسه» ،شخصیت و سوابق علمی آنها را تخریب می کنند؟ نمونه اش رفتاری است که از چند سال پیش با «دکتر محمود حسابی» کردیم طوری که نسل امروزی های ما اگر بخواهند با اطلاعات رسانه ها ،کتابهای درسی و فضای مجازی ،این فیزیکدان برجسته ایرانی را بشناسند چیزی جز سرگردانی نصیب شان نمی شود و آخر کار علامت سؤال بزرگی که بالای سرشان چشمک می زند ، نشان می دهد نمی دانند «دکتر محمود حسابی» یک اعجوبه و نابغه علمی و همطراز انیشتین ، یک دانشمند صاحب نظریه خاص در علم فیزیک، قرآن شناس، ادیب و همه چیز دان است یا تنها یک فیزیکدان برجسته ایرانی است که منشا خدمات بزرگ علمی به کشورش شد؟ خدا کند شما پس از خواندن «گزارش از شخص» امروز، این علامت سؤال بالای سرتان چشمک نزند!
نابغه بود یا نبود؟
فرزند «سید عباس معزالسلطنه» و «گوهرشاد حسابی» بود که سال 1281در تهران به دنیا آمد اما 4 سال بعد همراه خانواده اش به لبنان رفت. تحصیلات ابتدایی را در حالیکه خانواده با تنگدستی زندگی را می گذراند در مدرسه کشیش های بیروت گذراند و همزمان قرآن و ادبیات فارسی را نزد مادرش آموخت. دوران متوسطه را که آغاز کرد جنگ جهانی اول هم آغاز شد و با تعطیلی مدارس فرانسوی زبان مجبور شد پس از دو سال در کالج آمریکایی بیروت درسش را ادامه بدهد. 17 ساله بود که لیسانس ادبیات گرفت و در 19 سالگی لیسانس بیولوژی و تا سال 1305 که نوشته اند دکترای فیزیکش را از دانشگاه سوربن گرفت سه چهارتا لیسانس دیگر مانند ریاضیات ، مهندسی راه و ساختمان ، مهندسی معدن و ستاره شناسی را هم به مدارک تحصیلی اش اضافه کرده بود. اضافه بر اینکه کمی پزشکی در دانشگاه آمریکایی بیروت خوانده بود و بسیاری از قرآن ، شاهنامه ، بوستان و گلستان و غزلیات حافظ را حفظ بود. دستی هم در موسیقی ایرانی و غربی داشت و چند زبان زنده و غیر زنده دنیا را بخوبی بلد بود...حالا نمی دانم گرفتن این همه مدرک تحصیلی آن هم در فاصله 7 سال و تسلط او بر قرآن ، ادبیات فارسی موسیقی و چند زبان مختلف، اگر واقعیت داشته باشد که دارد از آدمی که نبوغ و استعداد تحصیلی بالایی ندارد و نابغه نیست ، بر می آید؟
دعوا سر چیست؟
اصلاً بگذارید ببینیم اصل ماجرا چیست؟ دعوای مخالفان و موافقان «حسابی» حدود 10 سالی می شود که بالا گرفته است و برخی معتقدند او یک « دانشمند و فیزیکدان برجسته جهانی» نیست و ما نباید با بزرگ کردن بیش از حد او کاری کنیم که عوام برایش افسانه سازی کنند و هر روز شاهد باشیم که افتخاری جعلی به فهرست افتخارات ، خدمات و تلاشهای علمی او افزوده می شود. موافقان «پرفسور حسابی» او را چهره ای جهانی و هم سطح انیشتین ، همدوره و تنها شاگرد ایرانی او تلقی کرده و معتقدند مقالات و نظریه های علمی «حسابی» که او فرصت اثباتشان را پیدا نکرد مورد استناد بسیاری از مجامع علمی جهان است و... حالا متوجه شدید چرا در مقدمه گزارش از «قهرمان تراشی» و «دانشمند سازی» حرف زدیم؟
راستش را بخواهید
راستش را بخواهید تا سال 66 که «دکتر رضا منصوری» رئیس انجمن فیزیک ایران تصمیم گرفت در کنفرانس فیزیک ایران در شهر شیراز از خدمات و پیشینه علمی «دکتر حسابی» تجلیل کند شاید هیچکدام از ما ایرانی ها این استاد فیزیک را نمی شناختیم و حتی از مفاخر علمی به حساب نمی آوردیم. این بزرگداشت برای برگزار کنندگانش دو دردسر بزرگ درست کرد. دردسر اول مربوط به پیش از بزرگداشت بود که عده ای تهدید می کردند حتی نامی از «دکتر حسابی» نباید برده شود چون از افراد سرشناس رژیم سابق است! دردسر دوم از یکی دو سال بعد آغاز شد. در جریان مراسم بزرگداشت « حداد عادل» حاضر شده بود در تجلیل از خدمات علمی «دکتر حسابی» سخن بگوید و انگار همین قدر شناسی ساده بهانه دست برخی ها داد تا در سالهای آینده پروژه بُت سازی و اسطوره تراشی از «حسابی» را آغاز کنند. متاسفانه رسانه ها هم به کمک آمدند و در میان امواج پر خروش داستان سازی و قهرمان تراشی ، راست و دروغ به هم آمیخت و «دکتر حسابی» تبدیل به اسطوره فیزیک ایران و جهان شد و کار تا جایی پیش رفت که برای عموم افراد جامعه ، دکتر حسابی با تئوری هایش از انیشتین هم جلو افتاد! بزرگنمایی ها حتی به کتابهای درسی مدارس راه یافت و به محیط علمی برخی دانشگاهها نیز کشیده شد.
عکس یادگاری با انیشتین
تلویزیون و سایر رسانه ها سالهای پی در پی در بزرگداشت «دکتر حسابی» سنگ تمام گذاشتند و برای این سنگ تمام گذاشتن متاسفانه تن به اغراق و بزرگنمایی هایی دادند که معلوم نبود از کجا سرچشمه می گرفت. برخی «ایرج حسابی» فرزند دکتر را مقصر می دانستند که با بزرگنمایی شخصیت و سوابق علمی پدرش زمینه را برای داستانسرایی های عجیب و غریب فراهم کرده است و فرزند دکتر حسابی نیز گناه را به گردن آنهایی می انداخت که چشم دیدن عظمت پدرش را ندارند. عکس دکتر حسابی در کنار انیشتین که بعدها معلوم شد دروغ است و داستان حضور انیشتین و خواهرش پای سفره هفت سین در خانه دکتر حسابی و دیگر داستانهای جعلی در بحبوحه همین اختلاف نظرها و زیاده روی های رسانه ای ، سرو کله شان پیدا شد.
ظلم به دکتر حسابی
ظلم کردیم. بیشتر از همه خودمان به دانشمند و نابغه علمی کشورمان ظلم کردیم وقتی که با بزرگنمایی و بزرگداشت گرفتن های افراطی ، تصویری غیر واقعی از او به مردم ارایه کردیم. فیزیکدانی که تحصیلکرده خارج کشور بود و می توانست در غرب بماند و در بهترین آزمایشگاه ها و دانشگاههای جهان تحقیق و تدریس کند اما به کشورش برگشت تا علم فیزیک نوین را به ایرانی ها بشناساند و پایه گذار و یا مجری نزدیک به 40 طرح علمی (از مؤسسه ژئو فیزیک ، شورای عالی معارف، مرکز تحقیقات اتمی و راهسازی مدرن بگیرید تا راه اندازی نخستین بیمارستان خصوصی ، تأسیس دانشسرای عالی و...) بود در تمام سالهای پیش از انقلاب فقط یک بار نشان استاد برجسته را دریافت کرد و سالهای نخست پس از انقلاب نیز چون سابقه حضور در مجلس سنا را داشت ، کنار گذاشته شد و حتی انگ «فراماسونر» بودن به پیشانی اش خورد. از دهه 60 به بعد هم انگار همه ما از آن طرف پشت بام افتادیم و «دکتر حسابی» را به افسانه ای تبدیل کردیم که بعدها حتی خودمان به داستانسرایی های پیرامون زندگی او بخندیم. بی آنکه به مردم بگوییم میزان پشتکار «حسابی» در این سالها چقدر بود. بی آنکه از همدوره ای هایش بخواهیم از سادگی، تواضع ، طرحهای علمی و دلسوزی های او برای کشورش حرف بزنند.
مردم، مشاهیر و قهرمانانشان را دوست دارند اما «قهرمان سازی» و « نابغه تراشی» را نه. این «ما» هستیم که با تفریط های دیروز و افراط های امروز مان به افسانه سازها فرصت می دهیم از مفاخری چون «حسابی» ها ،پهلوان پنبه ها علمی و قهرمانهای پوشالی بسازند... مدیونید اگر فکر کنید منظورم از «ما» تنها رسانه ها هستند!
نظر شما