مگر نه آنکه هر اثر هنری با هدف تأثیرگذاری بر طیف گسترده مخاطبان ساخته میشود و مگر نه اینکه این مسأله درباره آثاری که با سفارش نهادها و ارگانهای خاصی ساخته میشود، باید نمود بیشتری داشته باشد؟ پس چرا چنین اتفاقی رخ نمیدهد و درباره فیلمیکه 3 ضلع کمال تبریزی، منوچهر محمدی و فرهاد توحیدی در ساخت آن نقش داشتهاند، شاهد اثری کم فروغ هستیم؟
ورود به یک طوفان سهمناک
بخشی از پاسخ به این سؤالها در «تغییرات اجتماعی جامعه ایران در سالهای اخیر» نهفته است؛ موضوعی که افراد حاضر در مواضع «تولید فکر و اندیشه» را دچار چالش کرده است و تنها برخی از آنها توانستهاند از این گردباد سر سلامت به در برده و خود را با تغییرات همگام و همسو کنند. البته بودهاند افرادی که با اعتماد به نفس بالا و شناخت اندک وارد این طوفان سهمناک شدهاند و به جای غلبه بر آن، مثال آن ضربالمثل معروف شدهاند که پرندهای برای یادگیری راهرفتن پرندهای دیگر، درستراهرفتن خود را نیز فراموش کرد!
بخش عمدهای از توفیق در شناخت مخاطب امروز جامعه، درک این مخاطب و آشنایی با پسزمینههای ذهنی اوست و تا هنرمندی از این موضوع شناخت پیدا نکند، راه به جایی نخواهد برد.
فیلمی پر جزییات
نسل جدید سینمای ایران ریتم و سرعت فیلمسازی متفاوتی دارد. سوژههایش پیرنگی از اعتراض دارد و به واسطه دنبالکردن حرفهای سینمای دنیا و حضور در جشنوارههای جهانی، گوشه چشمی هم به اقتباس ساختارهای جدید سینمای روز دنیا دارد و گاه با ذکر منبع و گاه بیذکر منبع! خلاقیتی فنی و ساختاری در آثارش بروز میدهد که برای نسل جدید مخاطبان جذاب و هیجانانگیز است. این رویه دقیقاً نقطه مقابل فیلمسازی چهرههایی پیشکسوت مانند «کمال تبریزی» است که حتی در روایت داستان و قصهای همچون «امکان مینا» که ذاتاً قصهای معمایی و پیچیده است، ساختاری کاملاً خطی و یکسان را در پیش میگیرند و در نهایت هم مهمترین برجستگی و دستانداز داستانی فیلمشان «پنهانکردن اطلاعات مهم از مخاطب تا نیمه فیلم» است. البته این جمله بدان معنی نیست که «امکان مینا» هیچ ظرفیتی برای تبدیلشدن به اثری جذاب را نداشته و ندارد. تبریزی در فیلم «خلوت» و «پُر جزییات» خود قصه زندگی زن و مردی جوان به نام «مینا و مهران» را روایت میکند که در سالهای میانی دهه 60 که همزمان با سالهای دفاع مقدس است، زندگی میکنند. موتور پیشبرنده داستان رفتارهای مینا است که گویی در حال خیانت به همسرش و دنبالکردن رابطهای پنهانی با فردی دیگر است. در ادامه داستان این موضوع برملا میشود که مینا با سازمان منافقین در رفت و آمد است. شک مهران به او، بخش دیگری از داستان را پیش میبرد. از نیمههای فیلم به بعد مشخص میشود که مینا نفوذی دستگاه اطلاعاتی ایران در میان منافقین است اما کنجکاوی بیحد و حصر همسرش، نقشهای که برای طراحی آن زمان زیادی صرف شده را لو میدهد.
یک سریال سینمایی!
کمال تبریزی از جمله فیلمسازانی است که بهواسطه ساخت چند اثر پُرمخاطب مانند: «مارمولک»، «شیدا»، «طبقه حساس» و...، افتخار جلب همراهی مخاطبان در گیشه را داشته است. در زمانهای که ما در آن زندگی میکنیم، بسیاری از فیلمسازان به جای حفظ این افتخار به دنبال راه حلهای ساده و میانبر برای جلب نظر مسؤولان و دریافت بودجههای کلان برای ساخت فیلم هستند تا چند برابر سهم اندکی که از فروش یک فیلم پس از اکران آن کسب میکنند را در همان مرحله تولید و با حداقل ریسک دریافت نمایند. این فرمول هم از سوی تبریزی در امکان مینا مورد عنایت! قرار گرفته است. به همین دلیل است که فیلم بیش از آنکه بهواسطه مدیوم سینما اثری موجز و حاوی غافلگیریهای معمول یک اثر سینمایی باشد، به محصولی تبدیل شده که بهواسطه توجه به جزییات و فضاسازی بسیار قابل قبول، بهشدت یادآور سریالهایی تلویزیونی است که تبریزی در کارنامهاش نمونههای مختلفی از آنها را داشته و در این مسأله مهارت خوبی دارد.
زنگ خطر به صدا درآمده است
البته «امکان مینا» تنها اثر غیرقابل قبول ثبتشده در کارنامه کمال تبریزی در سالهای اخیر نیست. سریال نیمهکاره «ابله»، فیلم کمفروغ «دونده زمین» و فیلم ناموفق «طعم شیرین خیال» هم آثار دیگری هستند که نشان میدهد تبریزی تمرکز ویژهای بر «کمیت» داشته و در لابهلای ساخت سریالی که کمکم یک دهه از آغاز تولید آن میگذرد(«سرزمین کهن»)، هیچ فرصتی را برای فیلمسازی از دست نمیدهد که این مسأله به کیفیتی اینچنینی نیز منجر میشود.
قرارگرفتن در چنین وضعیتی برای فیلمسازان سینمای ایران یعنی به صدا درآمدن «زنگ خطری» که ممکن است در صورت تداوم، باعث تسریع در پایان عمر مؤثر و حرفهای یک فیلمساز شود. نکند تبریزی هم دیگر اصطلاحاً به «پایان خط» رسیده و بیش از اینکه بتوان ساختههای او را به عنوان فیلمسازی جدی دنبال کرد، صرفاً کارکردی نوستالژیک پیدا خواهد کرد که از این پس هر جا قرار بود سمیناری درباره نقش روحانیت در سینما برگزار کنند به سراغ او بیایند و در هفته آخر شهریورماهِ هر سال که با «هفته دفاع مقدس» همزمان است، پای صحبت او بنشینند تا ماجرای ساخت فیلم کمدی جنگی «لیلی با من است» را بیان کند؟ آیا فیلمسازانی مانند تبریزی متوجه جایگاه و اهمیت خود در سینمای بعد از انقلاب هستند و میدانند ساخت 3 فیلم کمفروغ و بیاثر در مدتزمانی کوتاه چه میتواند بر سر کارنامه آنها بیاورد؟
نظر شما