تحولات لبنان و فلسطین

قدس آنلاین: ولی کسی است که از همه صفات پست بشری رهایی یافته، آستین به دامان حقّ بسته باشد؛ یعنی ظاهر و باطن خود را متخلّق به اخلاق الهی و متّصف به صفات آن کرده، گفتار و کردارش الهی باشد. در این صورت، او هیچ­گاه خلاف حقّ نگوید و او، حجّت خدا بر خلق است.

ولی، فانی از حال خود و باقی در مشاهده حقّ است

به گزارش قدس آنلاین به نقل از مهر، یادداشت پیش رو اثری از محسن مهریزی، پژوهشگر مؤسسه مطالعات راهبردی اسلام معاصر که در آن به تبیین مفهوم ولی در نزد متفکران اسلامی مختلف پرداخته است.

ولایت از «ولی» به معنای قرب گرفته شده است. از این رو حبیب را ولی می­‌گویند. اصل معنای آن، قرب و نزدیکی و نبود حجاب است. کسی که بیش­ترین قرب به مبدأ هستی و سرچشمه توحید را دارد، بیش­ترین اقتدار و توانایی نیز نصیب او می‌­گردد و به لطف الهی، تصرّف در امور و سرپرستی انسان­ها و موجودات بر دوش ولی و مقرّب نهاده می­‌شود.

«إعلم أنّ الولایة مأخوذة من الولی و هو القرب، لذلک یسمّی الحبیبُ ولیاً، لکونه قریباً من محبّةٍ و فی الاصطلاح هی القرب من الحقّ سبحانه.»

«بدان که ولایت از ولی اخذ شده است و به معنای قرب و نزدیکی است. به همین دلیل به حبیب ولی می‌­گویند چراکه ولی به دلیل محبّت قریب است و در اصطلاح، ولایت قرب و نزدیکی به حقّ تعالی است.»

مرحوم امام خمینی نیز در باب رابطه ولایت و قرب معتقد است: «حقیقت ولایت به وسیله قرب حاصل می­ شود و بلکه می ­توان گفت ولایت همان قرب است و قرب قطع شدنی نیست.»

ایشان همچنین علاوه بر قرب، حقیقت ولایت را شامل محبوبیت و تصرّف و ربوبیت و نیابت می ­داند و تمام مراتب کمالی دیگر را سایه این حقیقت در نظر می­‌گیرد.

«فإنّ الولایة هی القرب‏، أو المحبوبیة، أو التصرّف، أو الربوبیة، أو النیابة. و کلّها حقّ هذه الحقیقة، و سائر المراتب ظلّ و فی‏ء لها»

«ولایت همان قرب یا محبوبیت یا تصرّف یا ربوبیت یا نیابت است و کلّ این معانی حقیقت ولایت است و سایر مراتب سایه و تابع آن است.»

از نظر ایشان ولایت باطن خلافت است و خلافت مبتنی بر ولایت است و نسبت آن­ها همانند نسبت ظاهر به باطن است که خلافت ظاهر ولایت به حساب می ­آید. مرحوم امام در این باره می ­فرماید:

«... الولایة باطن‏ الخلافة؛ و الولایة المطلقة الکلّیة باطن‏ الخلافة الکذائیة؛» «... ولایت باطن خلافت است و ولایت مطلقه­ کلیه، باطن خلافت این چنینی است.»

«ولی» از کمالات حقّ و از اسماء الهی می ­باشد و همیشه مظهر می­ خواهد و انقطاع آن جایز نیست و ازلی و ابدی خواهد بود، از این رو انسان کامل به عنوان مظهر اتمّ و اکمل این اسم الهی، همیشه در عالم باقی خواهد ماند. «ولی» مظهر اسم «والی» بوده و همه ویژگی­هایی که اسم خداوندی «والی» از آن بهره ­مند است، در «ولی» نیز متجلّی و آشکار است.

«ومن اسمائه عزّوجلّ «الوالی»، وهو مالک الأشیاء جمیعها، المتصرّف فیها، و کأنّ الولایة تشعر بالتدبیر و القدرة والفعل، وما لم یجتمع ذلک فیها لم ینطلق علیه إسم الوالی.»

«از اسماء خداوند متعال والی است و (والی) مالک همه­ اشیاء و متصرّف در آن­ها است. ولایت در واقع به تدبیر و قدرت و فعل اشاره دارد و اگر این­ها در والی جمع نباشد، اسم والی بر آن صدق نخواهد کرد.»

«ولی» کسی است که فانی از حال خود و باقی در مشاهده حقّ بوده و خود از نفس خود خبر نداشته و با غیر حقّ، آرام نگرفته و عهد و قراری ندارد.

«ولی» با دریافت تجلّیات افعالی و صفاتی به مراتب فنای افعالی و اسمایی رسیده و در نهایت در تجلّی ذاتی فانی می­ شود و با وصول به بقاء به مقام جمع­ الجمع و قیامت کبرای خویش می ­رسد؛ و آغاز ولایت انتهای سفر اوّل (سفر از خلق به حقّ) است که از راه زایل شدن محبّت و تمایل به مظاهر و اغیار و خلاصی از قیود و حجاب­ها و عبور از منازل و مقامات و درجات حاصل می­ گردد؛ به بیانی دیگر ولایت، کمال اخیر حقیقی انسان است. به تعبیر ابن عربی، ولی شدن یک انسان به معنای فراتر رفتن از مرزهای عبودیت و قرار گرفتن در جایگاه ربوبیت است و این جز با استغراق کامل عارف در حقّ و احصاء تمام اسماء الهی میسّر نیست.

همچنین در تعریف ولایت آمده است: ولایت قیام عبد است به حقّ، در مقام فنا از نفس خود و آن به واسطه قرب و سرپرستی حقّ نسبت به او حاصل می‌­گردد تا به نهایت مقام تقرّب دست یابد. کاشانی همچنین، ولایت را به معنی قرب و نزدیکی و مقصود از ولایت عرفانی را نزدیکی به نقطه اعتدالی کلیات اسماء و حقایق الهی در جریان متحلّی و متجلّی شدن به اسمای الهی دانسته و «عین الولایة» را تحقّق به نقطه اعتدال وحدانیت پنداشته است.

از نظر مرحوم امام خمینی ولایت امری اکتسابی است و با سیر و سلوک، معرفت، خلوص، فنای در خدا و بقای به او حاصل می­شود و در حقیقت، ولایت تجلّی خلقی حقّ است. ایشان در این باره معتقد است وقتی کسی در تجلّی ظهوری استقامت داشته و عالَم نزد او فانی باشد، متخلّق به قرب نوافل گردیده و در این صورت صاحب ولایت می­‌گردد، که این ولایت همان حقّ به صورت خلق است و باطن ربوبیت- که کنه عبودیت است- در او ظهور می‌­کند و این اوّلین مرتبه­ی ولایت است. همچنان­که در شرح گلشن راز آمده است، «ولی» بر اثر مجاهده با نفس و سیر و سلوک عرفانی و پرهیز از لذّات و شهوات، نسبت به اسماء و صفات الهی معرفت پیدا می­‌کند.

« الولیّ هو العارف بالله و صفاته حسب ما یمکن و المواظب علی الطاعات و المجتنب من المعاصی المعرض عن الانهماک فی اللذّات و الشهوات‏»

«ولی همان عارف بالله و به صفات اوست تا حدّ ممکن و کسی است که بر طاعات مواظبت می‌­کند و از معاصی اجتناب می‌­نماید در حالی­که از افتادن در لذّات و شهوات روی گردان است.»

ولی کسی است که از همه صفات پست بشری رهایی یافته، آستین به دامان حقّ بسته باشد؛ یعنی ظاهر و باطن خود را متخلّق به اخلاق الهی و متّصف به صفات آن کرده، گفتار و کردارش الهی باشد. در این صورت، او هیچ­گاه خلاف حقّ نگوید و او، حجّت خدا بر خلق است. گردن نهادن بر اوامر و نواهی او واجب است. هر کس با او دوستی کند با خدا دوستی نموده است و هر که با او دشمنی نماید، با حقّ دشمنی نموده است. معنای این مطلب مضمون کلام قدسی است که می­ فرماید: «وَ مَن رَأه فَقَد رَآنی وَ مَن قَصَدَهُ فَقَد قَصَدَنی» (که اشاره به پیامبر گرامی اسلام دارد که دیدن ایشان دیدن خدا و قصد او قصد خداوند است.) ولی، محرم اسرار گشته، اسرار را کسی درک نمی­‌کند، مگر «مطهّرون» که قرآن کریم می‌­فرماید: «لایمَسُّهُ إلّا المُطَهَّرون».

و بنابر آن­چه گذشت مهم­ترین ویژگی ولی، معرفت به حقیقت غایی هستی و ارتباط میان حقّ و جهان یعنی شهود وحدت وجود و تجلّی حقّ دانستن همه کثرات است؛ که کسب این معرفت، جز از طریق «فناء» از خود و «بقاء» به حقّ میسّر نیست، که این همان حقیقت قرب است. انسان در طی این مسیر در واقع قوس صعود هستی را می‌­پیماید و جهت خَلقی خود را به جهت حقّی مبدّل می‌­سازد و جهات بشری و صفات امکانی را به صفات الهی تغییر می‌­دهد. او برای رسیدن به عالَم فنا باید با گذر از عالَم خلق، مراحل طبیعت، نفس، عقل، قلب و روح را طی نماید و وارد عالَم امر شود که همان عالم فناست.

انسان قبل از رسیدن به مقام ولایت و فنای در احدیت زوال صفات امکانی و خلقی، و بقای به موجود مطلق، مبدأ افعال و صفات خود محسوب می‌­شود، امّا بعد از رهایی از تعینات خلقی و خلع لباس امکانی، حقّ تعالی مبدأ افعال او خواهد شد و پس از رسیدن به نهایت قُربِ ممکن و تجلّی حقّ در وجود او و رفع نقایص فعلی، افعال ولی به حقّ تعالی مستند شده و مفهوم آیات شریفه­ ای همانند: «وَما رَمَیتَ اذْ رَمَیت وَلکنَّ الله رَمی» و «إِنَّ الّذینَ یبایعونَکَ إِنَّما یبایعوُنَ الله» و روایاتی همانند: «کُنْتُ‏ سَمْعَهُ‏ الَّذِی یسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی ینْطِقُ بِهِ وَ یدَهُ الَّتِی یبْطِشُ‏ بِهَا» و «مَنْ رَآنی فَقَدْ رَأَی الْحَقّ» و نیز «والله ما قَلَعْتُ بابَ الخیبرِ بقوّةٍ جَسدانیة بل قلعتُها بقوّةٍ ربّانیة» روشن می­‌گردد.

بنابر مفهوم این آیات و روایات، انسان کامل مظهر تجلّی اراده­ الهی شده و اراده و فعل او به خداوند منتسب و مستند گردیده، به عبارتی دیگر، بعد از فنا، مظهر همه­ی اسما و صفات الهی می‌­شود. همانند قطعه زغالی در مجاورت آتش، به تدریج، جهت خلقی او سوخته و جهت ربّی او غالب می‌­گردد و از زغالی بی فروغ به ناری پرنور و حرارت تبدیل می‌­شود که هم­چون نار، شعله‌­ور ساختن، سوزاندن و نورافشانی در او نیز به وجود می‌­آید. این آثار به سبب مجاورت با نار و استعداد و قابلیت قبول ناریت است.

حقیقت ولایت بر اساس شرایط و اقتضائات زمانی، گاهی در قالب نبوّت تجلّی می­ یابد و گاهی به صورت امامت ظاهر می ­شود و با ولادت نبی مکرّم اسلام و هرکدام از امامان معصومولایت الهی، ظهور تازه ­ای خواهد یافت. البتّه فهم مقام معنوی و جایگاه مقدّس حضرات در عالم تکوین، از حدّ فهم عادّی خارج است. تسلّط بر عوالم و ولایت بر آن­ها نتیجه همان مقام رفیع و ویژه معنوی است. بر این اساس، بالاترین مقامات معنوی و ولایی به پیامبر گرامی اسلام و ائمه تعلّق دارد و دیگر موجودات، حتّی ملائک و انبیاء نیز با آن حضرات مقایسه نمی‌­شوند.

مرحوم امام معتقد است همان­طور که میان حقیقت محمّدی و علوی اتّحاد وجودی برقرار است، میان ولایت و خلافت ایشان نیز این هماهنگی وجود دارد و تفاوت آن­ها تنها در ظاهریت و مظهریت است. به این معنا که ولایت و خلافت علوی، هم در نشئه تکوین و هم در عالم تشریع، جلوه و مظهری از خلافت و ولایت محمّدی است. البتّه پیامبران پیش از خاتم الانبیاء، مقام نبوّتشان ازلی نیست و اولیا و تابعان آن­ها نیز دارای مقام ولایت ازلی نیستند. امّا مقام نبوّت حضرت ختمی مرتبت و ولایت حضرت علی ازلی است. روایاتی همانند: «کنتُ نبیاً و آدم بین الماء و الطّین» و نیز فرموده امیرالمؤمنین «کنت مع الأنبیاء سرّاً و مع محمّد جهراً» و حدیث نبوی «أنا و علی من نور واحد» به همین معنا اشاره دارد.

انتهای خبر/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.