تحولات لبنان و فلسطین


قلبم قرص است که سرانگشتان کریم شما، گره های سبز را باز می کند و همه رازها و دوستی ها را می داند.

امام گشایش ها و مهربانی ها! دلم از کودکی به پنجره عشق تان متصل شده است و در آسمان پُراز کبوتر و یاکریم تان، پرواز کرده ام. از آن وقت ها که یادم دادند بگویم: یا سلطان دستگیران.

باز تبدار و شوریده سر آمده ام از زمین و زمان با شما خلوت کنم. حاجتم را گره بزنم و از غریبی دربیایم. اصلاً کافیست در سرزمین شما، سلام بدهم و کفش هایم را از پا درآورم تا حالم از پریده رنگی و درد، بیرون بیاید.

ای همه شفا و نور! اگرچه دوست داشتن هایم طعم ساده ای دارند و لحظه هایم پُراز تمنایند اما چقدر شما، گشاده دست و سخاوتمندید! چقدر موهبت تان فراوان است و عطا و لطف می ریزید بر سرِ پریشان گویی هایم. چقدر بی مرز هربار کفش هایم، قلبم را دوان دوان می آورد به سمتِ بهشتِ شلوغِ حرم تان.

باز با گلویی که بغض دارد و با جانی که سعه صدرش اندک است، آمده ام. باز کنار شما تولد دوباره می خواهم و قلبم قرص است که قدِ صبرم را بلند می کنید.

اصلاً نیامده می دانستم شما، هوای زائرانی را دارید که سلام تان می دهند و با چشمانی خیس و کم طاقت، گره های سبز می بندند. حاجت زمزمه می کنند و "امام رضاجان" هایشان از همیشه غلیظ تر و پُرخواهش تر است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.