اختصاصی قدس آنلاین - مادری، از آن فیلم کوتاه های کشیده شده این روزهای سینمای ایران است که سعی کرده با چند پلان زیبا و کارت پستالی از یزد، متفاوت جلوه کند و با پیوند شاخ و برگ های فرعی، سر و ته قصه را هم بیاورد که برخی جاها این قصه های فرعی هیچ کمکی به روند اصلی داستان نمی کند.
خواهر کوچکتر (نازنین بیاتی) که معلم دبستان پسرانه است در طول فیلم به دنبال نامزدی است که هرگز او را نمی بینیم و نمی فهمیم چه شده که او را رها کرده، به خاطر خانواده اش بوده یا به خاطر عشقی دیگر و خواهر بزرگتر این میان با یک بچه در حال فرار از شوهرش است که از قضا باز هم نمی فهمیم که چرا از شوهر خود گریزان است. به خاطر بیماری بوده یا زندگی تکراری، کارگردان هم گویی خود همانند شخصیت هایش سردرگم است.
فیلم البته از نابازیگر ها هم ضربه خورده و کار را در حد یک تله فیلم نازل کرده؛ به خصوص نقش دختربچه فیلم و معلمان و همکاران نازنین بیاتی در مدرسه که اعصاب خوردکن است و تنها بازی خوب این فیلم را نازنین بیاتی و پسر بچه همسایه انجام داده اند.
مادربزرگ یا همان خاله خانم فیلم هم که نقش آن را مریم بابونی بازی می کند آن قدر تکراری است که به تیپ هم نمی رسد، از همان بزرگترهای تکراری است که همواره در حال بافندگی اند و تا مقداری بچه ها دیر می کنند، آن ها نیز نگران می شوند و آماده اند تا برای هر چیز دمنوشی درست کنند و به خورد بچه ها دهند.
مادری، قصه ای تکراری و دم دستی دارد که مخاطب را از میانه به بعد خسته می کند و این فقدان نوآوری و تکراری بودن اتفاقات فیلمنامه را به اثری خسته کننده تبدیل کرده و کارگردان، این ملغمه را در انتها با یک سرطان و یک مرگ جمع و جور می کند و پایانی باز از جنس همین پایان های این روزهای سینمای ایران به خورد مخاطب می دهد.
فیلم با طرح داستانش به دنبال نمایش تنهایی زنان بوده و در نمایی سه نسل از سه زن گذشته، امروز و آینده را به تصویر می کشد که هر کدام در زندگی خود تنها مانده و هر یک را به نوعی شوهرشان رها کرده و رفته است که می توان گفت تا حدودی در خلق این تم تنهایی موفق بوده و تنها نقطه قوت فیلم خلق فضایی سرد متناسب با تم داستان است که فیلم را تاحدودی قابل تحملتر کرده است.
نظر شما