به گزارش قدس انلاین، مراسمی که جهت بزرگداشت شهادت امام جعفر صادق(ع) توسط آیت الله العظمی گلپایگانی در مدرسه فیضیه قم برگزار شده بود، با اخلال و یورش ماموران شاه بهم خورد و در جریان آن بسیاری از طلاب مورد ضرب و شتم قرار گرفته و حجره های آنان تخریب شد و ساحت عموم مراجع و علما و متدینین مورد اهانت قرار گرفت.
سوال بنیادین این گزارش آن است که واقعه مدرسه فیضیه قم در دوم فروردین ۱۳۴۲ چه نقشی در تثبیت رهبری سیاسی و مرجعیت امام خمینی(ره) ایفا کرد؟ برای پاسخ به این سوال ضمن بررسی مختصر چالش حاصله بین روحانیت و نظام حاکم، به بازکاوی واقعه مذکور پرداخته و سلسله تحولات حد فاصل آن واقعه تا چهلم شهدای آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهیم.
عموما نقطه عزیمت چالش بین روحانیت و هیات حاکمه را در رویکرد کارگزاران رژیم پهلوی در آغاز دهه ۴۰ به انجام اصلاحاتی در ساختار جامعه می دانند. نخستین نوع این منازعات، در لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی به وقوع پیوست.
وحدت نسبی مراجع سرشناس و روحانیت سنتی و نوگرا در اعتراض و مخالفت با برخی از مفاد آن لایحه که برخلاف قانون اساسی و شریعت به تصویب هیات دولت رسیده بود، منجر به پیروزی بلامنازع این جنبش نوخاسته شد. هراس کارگزاران نظام شاهنشاهی از نفوذ روزافزون روحانیت در اقشار مختلف جامعه و گسترش دامنه اعتراضات، مردمی آنان را واداشت، برخلاف مقاومت دو ماهه، عقب نشینی کرده و تسلیم خواسته های مراجع شوند. اما چندی بعد، کارگزاران رژیم در ترفندی دیگر از طریق برگزاری رفراندم، سعی کردند اهداف خود را به کرسی بنشانند.
ادعای هیات حاکمه مبنی بر تایید مفاد اصول ششگانه انقلاب سفید از سوی مردم می توانست نهضت را خلع سلاح کند؛ اما سلسله تحریم های رفراندم و عید نوروز از سوی مراجع تقلید، قدرت حاکمه را متوجه ظهور اقلیتی از علمای آگاه و نواندیش کرد که توانسته بودند به تدریج با جلب نظر برخی طیف های سیاسی مخالف نظام، ادعای رهبری سیاسی مذهبی نهضت را بنمایند.
در این بحث از رویکرد اقلیت علمای مذکور به عنوان مرجعیت سیاسی نام برده می شود. امام خمینی در راس این گروه قرار داشت. آموزه های انقلابی و مبارزاتی این گروه در چارچوب بازکاوی واقعه مدرسه فیضیه قم مورد بررسی قرار می گیرد.
به تعبیر دیگر کارگزاران رژیم در آستانه عید نوروز به این نتیجه رسیدند که برای سرکوب عوامل و بنیان اصلی قیام یعنی مرجعیت، به اخلال در برنامه ها، هتک حرمت آنها و ضرب وشتم و کشتار هواداران ایشان برآیند.
در یکی از اسناد ساواک از همخوانی شیوه رفتار و عملکرد ماموران امنیتی در آن واقعه با دستورالعمل ارائه شده می توان چنین نتیجه گرفت که این حادثه، امری از پیش طراحی شده بود.
براساس این دستورالعمل تیمسار حسن پاکروان رئیس ساواک در تاریخ ۲۸ اسفندماه ۱۳۴۱ به مناطق ساواک دستور داده است: «چون احتمال دارد در منطقه آن ساواک بعضی از وعاظ در مساجد هنگام وعظ با توجه به این که روز جمعه دوم فروردین که مصادف با رحلت امام جعفر صادق(ع) است مطالبی برخلاف مصالح کشور ایراد کنند و اذهان عمومی را مشوش سازند. دستور فرمایید از هم اکنون با تشریک مساعی ماموران و مسوولین انتظامی محل همه گونه پیش بینی های لازم معمول شود حتی در صورت وجود احتمال اینگونه عملیات مخالف، مجالس با شکوه تر در مخالفت با این گونه اظهارات تشکیل داده و در مقابل بیانات وعاظ محرک در مساجد نیز دستجاتی وجود داشته باشد که با ذکر صلوات مانع اظهارات نامناسب آنان بشوند...»
در ادامه این دستورالعمل، پاکروان تصریح کرده چنانچه این تدابیر کارساز نباشد، برای دستورات بعدی از مرکز اجازه بگیرند.
از خاطرات معدود به جای مانده از طرف کارگزاران رژیم نیز تمام تصمیم های فوق تایید می شود. از جمله در یادمانده های سپهبد مبصر معاون شهربانی کل کشور در آن زمان آمده است: «... در روزهای آخر سال ۱۳۴۱ به سازمان های اطلاعاتی اطلاع رسید که طلبه های قم با صدور اعلامیه ای از مسلمان ها خواسته اند تا روز دوم فروردین ۱۳۴۲ در مدرسه فیضیه قم گردهم آیند و در تظاهرات با اصلاحات دولت مخالفت کنند... در برابر این تصمیم و برای جلوگیری از آن، کمیسیون هایی تشکیل و مساله را زیر بررسی قرار دادند و سرانجام طرح بسیار نابخردانه و می شود گفت کودکانه ای که اصلا به صلاح مملکت نبود به تصویب رساندند.»
مبصر طراح این پیشنهاد را تیمسار نصیری ریاست ساواک معرفی، و اضافه می کند اسدالله علم نخست وزیر آن را پسندید و شاه نیز آن را مورد تصویب قرار داد.
طرح مذکور این بود که: «عده ای از سربازان گارد با لباس غیرنظامی در روزی که قرار بود در مدرسه فیضیه تظاهرات برپا شود، به آنجا ریخته و با طلبه های تحریک شده درگیر شوند و با آنها کتک کاری کنند.»
از برخی خاطرات چنین برمی آید که مراجع از تصمیم فوق الذکر مطلع شده بودند. مراجع قم بنا بر سنت معمول در چنین روزی سالروز شهادت امام صادق(ع) مجالس سوگواری در منازل خود یا مدارس برگزار می کردند.
در این میان آیت الله گلپایگانی این مجلس را در مدرسه فیضیه قم برپا می داشت. برخی افراد معتقدند که امام خمینی(۵) و دیگر علما (۶) پیشاپیش از ترفند کارگزاران امنیتی اطلاع یافته، و ایشان را از تشکیل آن جلسه منع کردند ولی آیت الله گلپایگانی هیچیک از این توصیه ها را نپذیرفت.
برای تبیین رفتار و عملکرد ماموران امنیتی اعزامی از تهران به قم، جزییات اجرای عملیات آنها در سه مجلس مجزا یعنی به ترتیب منزل امام خمینی، مدرسه حجتیه و مدرسه فیضیه قم مورد بررسی قرار می گیرد.
اخلال گران در مجلس سوگواری منزل امام
با عنایت به مواضع صریح و قاطع امام نسبت به رفتار هیات حاکمه و افشاگری های ایشان، چنین به نظر می رسد که کارگزاران امنیتی، اخلال گری در مجلس سوگواری منزل امام را به عنوان نخستین ماموریت انتخاب کردند تا از این طریق ایشان را به عقب نشینی وادارند. چگونگی اجرای این ماموریت در آن منزل و علت ناکامی اخلال گران در خاطرات برخی از حاضران و شاهدان آن مجلس آمده است.
یکی از بازاریان قم در خاطراتش از ورود سه فرد مشکوک در آن روز به منزل امام سخن گفته و اضافه می کند: «طولی نکشید که در میان صحبت های سخنران، یکی از آنها با صدای بلند گفت: صلوات بفرستید.»
مردم متوجه قضیه شدند و خبر به امام رسید. ایشان پیام دادند که غیر از گوینده هر کس شعار بدهد، کنار دستی اش، دهان او را بگیرد.
در خاطرات دیگر از اتخاذ مواضع تندتری از سوی امام سخن رفته است. در یک مورد امام از طریق شیخ صادق خلخالی هشدار داد: «اگر اخلال گران بخواهند کاری کنند، من به طرف صحن حرکت می کنم و تکلیف خود را با این دستگاه روشن می کنم.»
این تدابیر، اخلال گران را از انجام ماموریت خود در منزل امام ناکام کرد. این ناکامی در یکی از گزارش های ساواک چنین بازتاب یافته است: «اجتماع منزل خمینی بدون هیچ گونه واقعه ای خاتمه یافت.»
چنین به نظر می رسد مواجهه با امری غیرقابل پیش بینی تهدید امام اخلال گران را از اجرای نقشه خود باز داشته است.
اخلال گران در مجلس سوگواری مدرسه حجتیه
مجلس دومی که اخلال گران عازم آن شدند، مجلس سوگواری در مسجد مدرسه حجتیه بود.
حجت الاسلام علی دوانی از معدود حاضران آن مجلس است که در دو منبع خاطرات خود را نقل می کند. به گفته دوانی، او قریب ده بیست نفر از کماندوها را که با «هیکل های ورزیده و با لباس شخصی» در چهار گوشه مجلس نشسته بودند، نظاره می کرد تا این که در ضمن مداحی، آنان به طور همزمان شروع به فرستادن صلوات کردند.
وحشت مجلس را فرا گرفت، به گونه ای که تعدادی از مجتهدان سالخورده را از مجلس به اتاق مقبره آیت الله حجت منتقل کردند.
در این زمان یکی از پهلوانان قم به نام «میری» که در مجلس حاضر بود، به طرف منبر آمد و گفت: «هر حرامزاده ای که بخواهد مجلس را به هم بزند با مشت من مواجه خواهدشد.»
اخلال گران از این تهدید جا خوردند و در ماموریت دوم خود نیز ناکام ماندند.
اجرای ماموریت؛ اخلال گران در مدرسه فیضیه قم
بعد از آن دو ناکامی، اخلال گران عزم خود را برای اجرای ماموریتشان در بعدازظهر همان روز و در مجلس سوگواری مدرسه فیضیه جزم کردند. چنین به نظر می رسد که برای این منظور در کیفیت و کمیت عملیات نیز تغییراتی دادند؛ از جمله «شانزده کامیون سرباز مسلح بیرون از مدرسه فیضیه» در حال آماده باش نگه داشتند.
آیت الله محمد آل طه سخنران مجلس مذکور در خاطراتش نقل می کند: «در هنگام ورود به فیضیه، مشاهده کردم کامیون هایی پر از سرباز در نزدیکی آنجا ایستاده اند، وقتی که نوبت سخنرانی من رسید، به محض ایراد چند جمله، شخصی گفت صلوات و به دنبال آن جمعی صلوات فرستادند.
این واقعه چند بار تکرار شد تا این که مجبور شدم اعلام کنم فرستادن صلوات به عهده من است.
بالاخره منبر را تمام کردم و عازم مجلس دیگری شدم.» بعد از آل طه، واعظ دیگر قم به نام شیخ انصاری به منبر رفت. به نقل از حاضران آن مجلس، از همان ابتدا اخلال گران شروع به صلوات فرستادن کردند. انصاری با ذکر ضرب المثلی، به حاضران مجلس فهماند که اینها برای اخلال گری آمده اند.
با اتمام زودرس سخنرانی ایشان نیز اخلال گران شروع به زد و خورد کردند.یکی از حاضران نقل می کند: «یکی از اخلال گران فریاد زد بر ای سلامتی شاهنشاه آریا مهر صلوات! مردم به جوش آمدند و درگیری شروع شد. به محض شروع درگیری، جمعی از متدینین حاضر آیت الله گلپایگانی را به حجره ای در همان نزدیکی بردند. ولی اخلال گران با ورود به آنجا به ایشان نیز بی حرمتی روا داشتند.»
در خاطرات متعدد، به صحنه هایی از خشونت، بی حرمتی به مقدسات، تخریب حجره ها، ضرب و شتم و پرتاب طلاب از پشت بام فیضیه و مواردی نظیر آن از سوی اخلال گران اشاره شده است. آنان با چوب هایی که به همراه داشتند، طلبه ها را به باد کتک گرفتند؛ به این بهانه که بگویند جاوید شاه!فرماندهی آنها به عهده سرهنگ مولوی رئیس وقت ساواک تهران بود.
ماهیت اخلال گران
درخصوص ماهیت عناصر اخلال گر در خاطرات سپهبد مبصر آمده است که این افراد از سربازان گارد شاهنشاهی (گارد جاویدان) بودند، و برخلاف این که به آنان لباس غیرنظامی پوشانده بودند تا به عنوان مردم عادی تلقی شوند، ولی با سه اقدام غیرمنتظره ماهیت آنها لو رفت. اول، پوشیدن کفش یک شکل سربازی. دوم، شعار دسته جمعی جاوید شاه[ ملعون]. سوم، به صف ایستادن منظم آنها.
یکی از طلابی که مدتی بعد از این واقعه، دستگیر و به خدمت سربازی اعزام شد، به نقل از نظامیانی که در پادگان بودند خاطرنشان می کند، عاملان فاجعه مدرسه فیضیه قم، ترکیبی از گاردی ها، ساواکی ها و ارتشی ها بودند.»
در سایر خاطرات نیز درخصوص وجه ممیز اخلال گران از سایر مردم نکات جالب توجهی آمده است؛ از جمله همه آنها «دستکش به دست» بودند و همچنین «چوب های تراشیده مثل چماق» در دست داشتند. یکی دیگر از طلاب، لوازم همراه هر یک از اخلال گران را شامل: «یک کلت با جلد چرمی، یک پنجه بوکس، زنجیری به اندازه هفتاد سانتی متر و یک چاقوی ضامن دار و یک میله آهنی»ذکر کرده است.
یادمانده های مهدی عراقی
شاید بتوان خاطرات عراقی را جامع ترین گزارش از این واقعه دانست. عراقی که خود با جمعی از بازاریان تهران در ارتباط با نهضت و در هیات مسجد شیخ علی فعالیت می کردند و برای این منظور هیات های موتلفه را سامان دادند، به خاطر ارتباط مستقیم با امام و حتی هدایت بخشی از جریان مبارزه، نکات بدیهی در خاطراتش نقل می کند.
از جمله او می گوید: اخلال گران بعد از قلع و قمع مراسم فیضیه، درصدد برآمدند که به سوی منزل امام حرکت کنند، از این رو عراقی به همراه تعدادی دیگر از بازاریان به سرعت خود را به منزل امام رساندند.
آنان شرح ماوقع را برای امام گزارش دادند و تصریح کردند اخلال گران عازم منزل ایشان هستند، محمدصادق لواسانی پیشنهاد کرد درهای منزل امام را ببندند. امام با شنیدن این سخن عصبانی شد و گفت: «الان می روم حرم، حرفهایی که نزدم، می گویم. اینها با من کار دارند نه با دیگری.» که با این سخنان همه حاضران منقلب شده و گریه کردند.
یکی دیگر از همان بازاریان در تکمیل خاطرات عراقی می افزاید؛ بلافاصله عده ای از جوان ها تعدادی سلاح سرد مثل چوب، کارد و دشنه فراهم کرد. و در اطراف منزل امام مستقر شدند تا به محض رسیدن اخلال گران با آنها مقابله کنند.
در خاطرات دیگر خاطرنشان شده است که در همان لحظات، با صدای اذان، امام به نماز ایستاد و چون بعد از نماز هراس و دلهره را در چهره حاضران دید، تصریح کرد: «هیچ ناراحت نباشید، این ماجرا به ضرر رژیم غاصب است و این مایه رسوایی این دولت خواهد بود.»
امام در صحیفه برای تکمیل این خاطره، در متن کامل سخنرانی شان با یادآوری مصائب ائمه اطهار اضافه می کند: «... ما پیروز شدیم، ما از خدا می خواستیم که این دستگاه ماهیت خود را بروز دهد و خود را رسوا کند...»
در خاطرات یکی دیگر از حاضران در آن مجلس نقل شده است که امام بعد از دلداری به همگان تاکید کرد: «حالا مبارزه جدی شده است.»
به هر حال در منابع موجود از عزیمت اخلال گران به منزل امام سخنی به میان نیامده است. شاید بتوان علت این کار را تاریکی شب، وضعیت کوچه های تنگ و تاریک منزل امام و یا اطلاع اخلال گران از تدابیر اتخاذ شده از سوی یاران امام دانست. اما روز بعد سوم فروردین طیفی از طرفداران ایشان به سوی منزل امام سرازیر شدند.
امام بار دیگر در جمع آنان حضور یافت و حاضران را به دیدار از مدرسه فیضیه و عیادت از مجروحان آن فرا خواند که «جنایات غیرانسانی دستگاه حاکمه را از نزدیک ببینند... تا دریابند که دستگاه حاکمه با روحانیت چه کرده است.» عراقی به حق در خاطراتش نقل می کند که این گونه موضع گیری های امام باعث شد محبوبیت ایشان در بین مردم افزایش یابد و اهالی قم ایشان را ملجا خود بدانند.
پیامدهای فاجعه مدرسه فیضیه قم
پس از این واقعه در قم حکومت نظامی برقرار شد و سرکوب و وحشت همه جا را فرا گرفت، ماموران انتظامی در هر معبری که طلبه ای را می یافتند، به باد کتک می گرفتند.
به نظر می رسد اخلال گران چند روز دیگر نیز در قم حضور داشتند و در ایجاد این فضای رعب و دلهره نقش داشتند. برخی از روحانیان دستگیر و برخی دیگر نیز موفق به فرار شدند.
در جلوی در و اطراف مدرسه فیضیه کماندوها ایستاده بودند و در وسط مدرسه: «... عمامه های خونین...نعلین های خونی و... پخش بود.»
برخی، از مرحله دوم حمله به فیضیه در روز سوم فروردین سخن گفته اند.
در یکی از گزارش های ساواک به تشکیل میتینگی با شرکت ۶ هزار نفر، در این روز سخن رانده شده: «در این روز در شهر طلبه و روحانی دیده نمی شود.»
عراقی در خاطراتش نقل می کند یک واعظ، درباری به نام تاج در آن مراسم سخنرانی کرد. ساواک نیز ضمن تایید این مطلب اضافه نمود: «در جریان میتینگ با استفاده از فرصت های مناسب با ذکر صلوات نسبت به اعلی حضرت همایون ابراز احساسات گردید.»در روزهای بعد منازل مراجع مورد محاصره نسبی قرار گرفت و افرادی که به منزل امام می رفتند، تفتیش بدنی می شدند.
ساواک در گزارش خود علت گماردن چند کماندو در منزل امام را به منظور جلوگیری از رفت و آمد زیاد به منزل ایشان و منع ارسال پول برای امام ذکر کرده است.
اقدام دیگر کارگزاران امنیتی رژیم در این ایام، اخراج زخمی های آن فاجعه از بیمارستان ها بود. در یکی از گزارش های ساواک، از بستری شدن هفتاد نفر از زخمی ها در بیمارستان های قم سخن به میان آمده است.
به نظر می رسد فراخوان امام مبنی بر دیدار از فیضیه و عیادت از مجروحان آن واقعه، برخی از یاران نهضت را بر آن داشت که به بیمارستان ها عزیمت نمایند. از آن جمله خلخالی ضمن عیادت از مجروحان، عکس هایی نیز از آنان گرفت که با اطلاع یافتن مامورین امنیتی مستقر در بیمارستان، فیلم آن عکس ها را از او گرفتند و از بین بردند.
یکی از گزارش های ساواک این مساله را باعث تسریع در ویزیت و ترخیص مجروحان از بیمارستان ها می خواند.متقابلا امام نیز بلافاصله دستور دادند تا مردم مجروحان را پرستاری کنند و برای آنان هدایایی فرستاد.
خلخالی در خاطراتش از تهیه بیست منزل توسط یکی از علمای قم به نام حاج مهدی فیض برای بستری کردن مجروحان یاد کرده است.
مراجع و مدرسان حوزه علمیه قم نیز در قبال این فاجعه ساکت ننشستند. در گام اول به مدت بیست روز کلاس های حوزه را تعطیل کردند.
مراجع نجف نیز در حمایت از علمای قم دست به اقدامی مشابه زدند.
از دیگر اقدامات علما و روحانیان که نسبتا گسترده تر بود، اعتصاب ائمه جماعات مساجد در اعلام حمایت از نهضت بود. آنها به این اعتصاب پیوستند و ضمن صدور اعلامیه ای، بازاریان را نیز به اعتصاب فراخواندند.
برخلاف اشارات برخی از منابع به شکستن اعتصاب توسط بعضی از علما گزارش های دیگر حاکی از تداوم اعتصاب تا روز بیستم فروردین است.
اعلامیه شاه دوستی یعنی غارتگریامام خمینی(ره) در پاسخ خود به علمای تهران و با عنوان آیت الله سیدعلی اصغر خوئی، قاطعیت و صلابت یک رهبر سیاسی و مرجع دینی منحصر به فرد را به نمایش گذاشت که این تلگراف با عنوان «اعلامیه شاه دوستی یعنی غارتگری» شناخته شد که در ذیل مورد بازکاوی قرار می گیرد.
درخصوص اهمیت این اعلامیه، هیچ توصیفی نمی تواند روشن تر از متن خود آن باشد. امام در بخشی از آن خاطرنشان ساخته است: «... اینان با شعار شاه دوستی به مقدسات مذهبی اهانت می کنند، شاه دوستی یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین و تجاوز به مراکز علم و دانش، شاه دوستی یعنی ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانه های اسلام و محو آثار اسلامیت، شاه دوستی یعنی کوبیدن روحانیت و اضمحلال آثار رسالت» در بخش پایانی تلگراف، امام به علمای دین هشدار می دهد: «حضرات آقایان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است، قرآن و مذهب در مخاطره است.
علی دوانی در خاطرات خود در خصوص بازتاب این اعلامیه نقل می کند: «این تلگراف موجب شد که شور و هیجان وصف ناپذیری در میان ملت و کشور ایجاد شود... یعنی اگر ما می خواستیم میلیون ها تومان خرج کنیم و مردم را بیدار سازیم و جنایت های رژیم را به آنها نشان دهیم، خبری از حمله کماندوها، سوزاندن قرآن ها و پاره کردن کتاب ها و خراب کردن صحن فیضیه نبود.» دوانی در ادامه تصریح می کند که «این اعلامیه باعث رویکرد اقشار مختلف جامعه از جمله دانشجویان به نهضت شد و ماهیت رژیم را برای همگان آشکار ساخت.»
اصل سخن این که فاجعه فیضیه و وقایع مربوط به آن تا چهلم شهدا، یک مرحله پرتنش از خشونت و خصومت میان هیات حاکمه و روحانیت را رقم زد.وقایع این مرحله با انجام عملیات هایی نظیر حمله به مدرسه فیضیه، سربازگیری طلاب، منع برگزاری مراسم چهلم و... از منظر کارگزاران رژیم گامی به پیش و کسب موفقیت هایی چند علیه مخالفان نظام تلقی می شد. بدون شک این تلقی از عدم شناخت قاطعیت امام و قدرت بسیج مردمی ایشان ناشی می شد.
هر چند امام و سایر همراهان و همفکران ایشان به تکاپو برای مقابله با هیات حاکمه در این مرحله دست زدند، ولی به نظر می رسد که مبارزه اصلی را برای ماه محرم گذاشتند، ماهی که درآن به راستی هیات حاکمه خلع سلاح می شد و با وجود تشدید مبارزه روحانیان در پوشش مجالس مذهبی، خود را برای مقابله با آن ناتوان می یافت.
نظر شما