فرهنگ/ زهره کهندل: وجود 93 هزار دانشجوی دکترا در کشورمان یعنی میل به تحصیلات تکمیلی زیاد شده است؛ یعنی بسیاری از دانشآموختگان کارشناسی ارشد آینده شغلی و مسیر پیشرفت خود را در ادامه تحصیل میبینند؛ یعنی در ظاهراً کشور از نظر تربیت نیروی متخصص خیالش آسوده است. اما همه این تکاپو و تقلا برای ادامه تحصیل در مقاطع تحصلات تکمیلی برای چیست؟ آیا اثربخشی داشته است؟ آیا باعث تحول و تغییر نگاه در مدیریت سازمانها و بهبود عملکردشان شده است؟ آیا از ظرفیتهای این حجم دانشآموخته و دانشجوی دکترا بهدرستی استفاده میشود؟ دکتر ناصر میرسپاسی، پدر علم مدیریت منابع انسانی ایران، در گفتوگو با خبرنگار ما به پرسشهایی دراین باره پاسخ گفته است. او میگوید: من این شکل از افزایش حجم دانشجوی دکترا را مناسب نمیدانم. دانشجوی دکترا به شرطی خوب است که کیفیت این دوره هم حفظ شود. الان در بسیاری از رشتهها دانشجوی دکترا میگیرند. اگر قرار باشد با همین کیفیت آموزشی دانشجو جذب شود، فایدهای ندارد. یعنی دانشآموخته دکترا را به اسم خانم یا آقای دکتر صدا میزنند اما دانشی که دارد، در حد قابل قبولی نیست و تأثیری در توسعه کشور ندارد. دکتری که از او کاری ساخته نباشد به درد مملکت نمیخورد.
او درباره شیوه پذیرش دانشجوی دکترا معتقد است: اینکه شیوه پذیرش، نیمهمتمرکز باشد اشکالی ندارد اما هدف دانشگاهها از پذیرش دانشجوی دکترا، اقتصادی است و هدف داوطلبان، گرفتن مدرک. هیچ کدام هدف توسعهای ندارند. یکی تأکیدش روی پولگرفتن است و دیگری هم روی مدرکگرفتن. به حدی که اگر در ازای پول، مدرک بدهند مشتریهای زیادی برایش پیدا میشود. مگر میشود بدون کلاسرفتن و درسخواندن مدرک گرفت؟ ولی کسانی هستند که میخواهند مدرک بگیرند تا قاب کنند و بزنند روی دیوار.
او درباره میل مدیران برای تحصیلات تکمیلی با توجه به مشغلههای اجرایی که دارند، میگوید: آنها هم علاقهمند هستند فقط مدرک دکترا بگیرند، نه اینکه دانشی در سطح دکترا کسب کنند. مدرک دکترا میگیرند تا در سوابق و ارتقای شغلیشان مؤثر باشد. متأسفانه بسیاری از مدیران به دنبال این نیستند که با دانش دکترا، سازمان متبوعه خود را متحول کنند.
استادان به دنبال پولدرآوردن هستند
میرسپاسی با اشاره به دلایل گسست صنعت و دانشگاه، اظهار میکند: بخشی از صنعت، «یادگیری» است. وقتی کسی که از دانشگاه دانشآموخته میشود کار اجرایی بلد نیست، صنعت دانش او را کاربردی میکند. بنابراین این 2 مکمل هم هستند و جدا از هم نیستند.
او ادامه میدهد: متأسفانه اکنون این 2 بخش از هم جدا شدهاند و برای پیوند آنها باید بر روی آموزش تأکید کنیم. نظام آموزشی ما نواقصی دارد و باید روی محتوای دروس تجدید نظر شود. اما مهمتر از محتوای درسی، استادان هستند که باید برای آنان انگیزه ایجاد شود. متأسفانه بیشتر استادان به دنبال حجم زیاد کار و پولدرآوردن هستند.
این استاد دانشگاه درباره اینکه همة 90 هزار دانشجوی دکترا میخواهند استاد دانشگاه شوند، آن را اتفاق بدی توصیف کرده و میگوید: باید در شرایط احراز مشاغل بازنگری شود؛ هم در بخش دولتی و هم در بخش خصوصی. واحدهای صنعتی ما نیاز به نیروی متخصص و دانشگاهی دارند. افرادی که PHD مدیریت آموزشی دارند، میتوانند مدیر آموزش یک کارخانه باشند. حتماً لازم نیست که در آموزش و پرورش کار کنند. میتوانند برنامهریزی و نیازسنجی آموزشی داشته باشند؛ بویژه اینکه نیازسنجی آموزشی در صنعت ضعیف است. ولی اگر دانش مدیریت آموزشی در صنعت وجود داشته باشد، در آن واحد صنعتی نیازسنجی آموزشی صورت میگیرد.
به گفته میرسپاسی، یکی از نقاط ضعف مدیریت منابع در سازمانها، آموزش است چون آموزش طبق یک هدف یا برنامه خاصی انجام نمیشود و فقط میخواهند 2 هزار ساعت آموزش بدهند اما اثر این آموزش چه بوده است، معلوم نیست. اینکه چه تغییری در ماهیت کاری کارکنان اتفاق افتاده است، کسی پیگیر نیست. بررسی اثربخشی آموزش در سازمانها، نیاز به نیازسنجی آموزشی دقیق و ارزیابی بعد از آموزش دارد.
وی با بیان اینکه صنعت به آموزش بسیار نیازمند است، خاطرنشان میکند: آموزش و انگیزه 2 عامل مشوق نیروی انسانی در سازمانهاست. آدمهای آموزشدیده بدون انگیزه هم کار نمیکنند. افراد هم باید کاربلد باشند و هم انگیزه داشته باشند. کسی که کاری را بلد نیست و مهارت ندارد، هرچه به او حقوق و مزایا بدهید، بیفایده است چون نمیداند که انگیزه و آموزش مکمل هم هستند.
آموزشهای دانشگاهی کاربردی نیست
او با ابراز نارضایتی از پیشرفتهای مدیریت منابع انسانی و بهرهوری در کشور، میگوید: منشأ توسعة هر جامعه انسانهایی هستند که باید دارای ویژگیهایی باشند تا بتوانند بر روی توسعه تأثیر بگذارند. یکی از این ویژگیها آن است که افراد باید به توسعه و پیشرفت جامعه خود عمیقاً علاقهمند باشند یعنی نسبت به این موضوع تظاهر نکنند.
وی ادامه میدهد: کشوری که به دنبال توسعه است، به انسانهای توسعهیافته و توانمند نیاز دارد. ممکن است یک کشور منابع زیرزمینی بسیاری داشته باشد اما افراد آن جامعه هستند که باید از آن منابع استفاده کنند.
میرسپاسی با بیان اینکه توسعه کشور تنها با تحول منابع انسانی امکانپذیر است، خاطرنشان میکند: حرکتهای استراتژیک توسعه کشور تنها با تحول منابع انسانی امکانپذیر است.
پدر علم مدیریت منابع انسانی ایران با تأکید براینکه در این راستا باید هم به علاقهمند کردن انسانها به توسعه کشور و هم باسوادکردن آنان توجه شود، بهترین ابزار توسعه منابع انسانی را آموزش دانسته و میگوید: البته گاهی ممکن است آموزشهای دانشگاهی آنطور که باید، کاربردی نباشند.
او توضیح میدهد: در حال حاضر علاقهمندی به تحصیل در حوزه دکترا گسترش یافته که این موضوع بسیار خوب است اما به شرطی که به توسعه قابل محسوس در کشور منتهی شود، آن هم از طریق تلاشهایی که برای آموزش و ساختن انسانهای توانمند جامعه میشود.
نظر شما