۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۶ - ۱۶:۰۲
کد خبر: 526974

گروه جامعه: یازدهم شعبان ؛ روز میلاد جوان وفادار کربلا؛ علی اکبر ( ع ) را روز جوان نامیده اند تا تمثال حماسه مردانگی جوانانی همچون او همواره در دیوار ذهن نسل ها به یادگار و جاودانه بماند و عطر غیرت شان فضای هر کوی را معطر کند.

این آقایان بی خود می‌گویند!

جواد صبوحی

 روز جوان بهانه ای است تا در عین درک تفاوت اجتناب ناپذیر نسل ها ؛ نگران گسست ژرف نسلی و فرهنگی جوانانمان هم بمانیم.گسستی که پیامد عواملی همچون تغییر و تحول گسترده در شئون زندگی اجتماعی، نارسایی‌های نظام تعلیم و تربیت ، ضعف کارکرد خانواده و تحدید آزادی های فردی از بیم تهدید سرکشی های اوست.

جوان به مقتضای جوانی اش تابع محض نظام "باید ها " نیست ؛ و همین نکته کافی است تا گاه تلاش برای طرح چرایی ها و غلیان روح پرسشگری و بی پروایی او را به خصومت و تقابل با نظام ارزشی جامعه و خانواده تعبیر کنیم. حال آنکه چنین رهیافتی با تعالیم دینی ما نیز همخوانی ندارد. مولای متقیان علی ( ع ) خطاب به پدران تمامی اعصار می فرماید:"لاتقسروا اولادکم علی آدابکم، فانهم تخلقون لزمان غیر زمانکم»؛  فرزندان خود را مجبور نسازید که حتماً آداب و رسوم زمان شما یا پدرانتان را فرا گیرند، بلکه شرایط زمان را باید در نظر گرفت. "

جوان امروز از یکسوی مطالبه گر و از سویی دیگر در مواجهه با انبوه داده های عصر ارتباطات و اطلاعات و جاذبه های آن آسیب پذیر تر از نسل های پیش از خود است.برای مصون ساختن او که هر نگاهی را بر نمی تابد باید تدبیری بیش تر را رقم زد چرا که تنها در این مجال است که می توان به تاثیر رفتار عالمانه بزرگان و پیران قوم امید داشت.در روح پاک جوانی که از تکرار رهنمودهای صحیح اما آمرانه گریزان و بیمناک است باید بذر اعتمادی کاشت که مفتون اندک نسیم مخالفی نشود و سر تعظیم در برابر آن فرو نیاورد.جوان امروز در عین همان تفاوت نسلی خویش و تاثیرپذیری بی واسطه از فناوری های نوظهور متاثر از خرد بزرگان و دانش پیران آگاهی است که کلام نافذ و اندیشه بارز و والای شان در هر دلی نوری از صداقت و اعتماد می آفریند .در خاتمه و برای اثبات این ادعا بخشی از روایتی جذاب از رهبر معظم انقلاب در همین خصوص را که در دیدار مسئولان عقیدتی، سیاسی نیروی انتظامی بیان داشته اند مرور می کنیم:

 ".... به عنوان آخوندی، دست ما گشاده نیست؛ اما ابرویمان که می‌تواند گشاده باشد. بنده خودم سال ها پیشنمازی کرده‌ام؛ می‌دانم انسان چگونه باید با مردم رفتار کند. وقتی نماز تمام می‌شد، برمی‌گشتم رو به مردم می‌نشستم. تسبیحات حضرت زهرا را هم که می‌گفتم، افراد می‌آمدند و می‌دیدند راه باز است. جوان می‌آمد، مزلّف می‌آمد، بازاری می‌آمد، ریش‌دار می‌آمد، بی‌ریش می‌آمد. آن زمان، پوشیدن پوستین‌های وارونه در میان جوان های بیتل مد شده بود. یک روز رفتم نماز، دیدم یکی از همین جوان های آلامد که موهایش را روغن زده، آمده و صف اول کنار متدینین و بازاری‌های خوب و افراد محاسن سفید نشسته. احساس کردم این جوان با من حرفی دارد. نشستم و به او پاسخِ نگاه دادم؛ یعنی اجازه دادم بیاید حرفش را بزند. جلو آمد و گفت آقا! من صف اول بنشینم، اشکال دارد؟ گفتم نه، چه اشکالی دارد؟ شما هم مثل بقیه. گفت: این آقایان می‌گویند اشکال دارد. گفتم: این آقایان بی خود می‌گویند! این جوان، دیگر از این مسجد پا نمی‌کِشد. این جوان، دیگر از این پیشنماز دل نمی‌کند.همین‌طور هم بود؛ از ما دل نمی‌کندند. بنده وقتی مسجد می‌رفتم، در میان صد نفر، اقلاً نود نفرش جوان ها بودند. بنده هیچ چیز خاصی نداشتم؛ نه یک مایه‌ آن‌چنانیِ معنوی، نه یک مایه‌ دنیوی؛ اما با مردم بودم."

 

 

 

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.