به گزارش قدس آنلاین، بهمنماه سال ٩٤ مرد جوانی با ظاهری آشفته به اداره پلیس مراجعه کرد و گفت: چند ساعت قبل دختر و پسر جوانی که خود را مسافر معرفی کردند، سوار ماشینم شدند. کمی بعد دختر جوان گفت حالت تهوع دارد و حالش خوب نیست. پسر جوانی که همراهش بود، از من خواست ماشین را نگه دارم. از ماشین پیاده شدم تا از صندوق عقب ماشین کمی آب برایشان بیاورم اما زمانی که خواستم سوار ماشین شوم، آنها من را با اسلحه و چاقو تهدید کردند و ماشین را بردند.
مأموران با اطلاع از این خبر تحقیقات خود را در این زمینه آغاز کردند و پس از ٢٥ روز ماشین را در حالی کنار اتوبان کرج پیدا کردند که یک زن جوان با دستوپای بسته درون آن بود. او که حال مساعدی نداشت و گریه میکرد، به مأموران گفت: ساعت ٢:٣٠ شب در اتوبان کرج در حال رانندگی بودم که یک دستگاه پژوی آردی از پشت به ماشین من برخورد کرد، ماشین را نگه داشتم تا ببینم چه اتفاقی افتاده است. هنگامی که از ماشین پیاده شدم، دختر و پسر جوانی به طرف من حمله و با تهدید من را سوار ماشین خودشان کردند و دست و پایم را بستند و خودشان سوار ماشین من شدند و محل را ترک کردند. با توجه به گفتههای زن جوان، مأموران کار خود را برای دستگیری سارقان جوان آغاز کردند و پس از ٤٠ روز مأموران در عملیات پیچیده پلیس یکی از آنها را که لیلا نام داشت، دستگیر کردند.
او که در زمان بازداشت ٢٠ سال داشت، همان ابتدا به جرم خود اعتراف کرد و به مأموران گفت: مدتی پیش با نادر آشنا شدم و قرار بود با یکدیگر ازدواج کنیم. من و نادر دوست مشترکی به نام سحر داشتیم که گاهی به خانه او میرفتیم. او چند سال است که از همسرش جدا شده و تنها زندگی میکند. یک روز که به خانه سحر رفته بودیم، گفت به تازگی با مردی آشنا شده است که میتواند برای خودروهای سرقتی سند درست کند و به ما پیشنهاد داد برای اینکه بتوانیم زودتر با یکدیگر ازدواج کنیم، ماشین بدزدیم. ما هم قبول کردیم و این کار را انجام دادیم. سپس مأموران نادر را شناسایی و دستگیر کردند او نیز به جرم خود اعتراف کرد. بهاینترتیب با توجه به گفته متهمان و شکایت شاکیان و سایر مدارک موجود در پرونده، کیفرخواست علیه آنها صادر و به شعبه هشت دادگاه کیفری ارسال شد. ابتدا نماینده دادستان کیفرخواست را قرائت کرد؛ سپس شاکیان در جایگاه قرار گرفتند و شکایت خود را مطرح کردند.
بعد از آن لیلا در مقابل قضات ایستاد و گفت: قبول دارم که سرقت انجام دادم اما در هیچیک از آنها اسلحه نداشتم. میدانم که اشتباه کردم و از کاری که انجام دادهام پشیمانم اما باید بگویم شرایط بد زندگی باعث شد من دست به چنین کاری بزنم. هنگامی که کودک بودم، پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و هر چند ماه خانه یکی از والدینم بودم. تا اینکه هر دو آنها ازدواج کردند و من نیز به خانه مادربزرگم رفتم. نادر را دوست دارم و فکر میکردم میتوانم با او زندگی جدیدی شروع کنم؛ برای همین هنگامی که به من پیشنهاد سرقت را دادند، قبول کردم. سپس نوبت به نادر رسید؛ او پس از اینکه در جایگاه حاضر شد، گفت: قبول دارم که سرقت انجام دادهام اما از این کار پشیمانم و از شما میخواهم من را ببخشید. با پایان گفتههای متهم، وکیل لیلا در جایگاه حاضر شد؛ او دفاعیات خود را از متهم انجام داد و گفت: با توجه به شرایط بد زندگی موکلم و اینکه او فرزند طلاق بوده و هنگام انجام جرم سن چندانی نداشته است؛ همچنین با توجه به اینکه موکل من به طور کامل با مأموران و دادگاه همکاری کرده است، از شما تقاضا دارم در دادن رأی به او تخفیف دهید. سپس ختم جلسه از سوی رئیس دادگاه اعلام شد. با پایان جلسه رسیدگی، قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.
منبع: روزنامه شرق
نظر شما