تحولات منطقه

مصطفی صافی گلپایگانی، فرزند آیت الله علی صافی گلپایگانی ماجرای شفا یافتن بیماری پدر در حرم امام رضا(علیه‌السلام) را این گونه روایت می‌کند: مکارم اخلاق ایشان درحد بسیار بالایی بود و در تمامی جوانب حتی امور سیاسی و اجتماعی این اخلاقیات را رعایت می‌کردند.

زمان مطالعه: ۲ دقیقه

قدس آنلاین-  مصطفی صافی گلپایگانی، فرزند آیت الله علی صافی گلپایگانی ماجرای شفا یافتن بیماری پدر در حرم امام رضا(علیه‌السلام) را این گونه روایت می‌کند: مکارم اخلاق ایشان درحد بسیار بالایی بود و در تمامی جوانب حتی امور سیاسی و اجتماعی این اخلاقیات را رعایت می‌کردند. به یاد دارم، زمانی که قرار بود مسجد قطب را تجدید بنا کنند، به مدیر کار می‌گفتند روزها دیرتر کار را شروع کنید. دلیلش را که می‌پرسیدیم می‌فرمودند به این سبب که بعضی از کارگرها که دیر وقت سرکار رسیده‌اند، کاری برایشان نمانده است بروید آن‌ها را بیاورید و پول بیشتری هم به آن‌ها بدهید.

پدر نسبت به تشرف به مکان‌های زیارتی بشدت مقید بودند که تمامی اعمال را همان طور که وارد شده است به‌جا آورند، به گونه‌ای که حتی سال‌های اواخر عمرشان که روی ویلچر هم می‌نشستند به حرم می‌آمدند و وقتی به حرم می‌رسیدیم بلند می‌شدند ضریح را می‌بوسیدند و همان طور که وارد شده بود، اعمال را به جا می‌آوردند.

پدر روی اعمال و دعاهای دیگر نیز همین تأکیدات را داشتند و می‌گفتند باید همان طور که وارد شده است دعا را بخوانیم،   چرا در دعای کمیل چند بار یا رب یا رب می‌گویند.

یک بار که به مشهد رفته بودیم، یکی از گوش‌های پدر که چند سال پیش مشکل پیدا کرده بود، دوباره دچار عفونت شده بود، به همین دلیل خون و عفونت زیادی از این گوش خارج می‌شد و پدر بدین سبب که نکند حرم نجس شود به داخل حرم نمی‌رفت و از همان بیرون دعا و زیارت را می‌خواند.

هربار که پدر از حرم بازمی‌گشت، ما باندها را باز و عوض می‌ردیم. یک بار که ایشان از حرم برگشتند و ما طبق معمول خواستیم باندها را باز کنیم دیدیم هیچ اثری از خون و عفونت نیست و پنبه کاملاً تمیز است. به پدر که گفتیم گفتند از امام رضا(علیه‌السلام) عجیب نیست، زیرا من این بار که به حرم رفتم و نتوانستم داخل حرم بروم، دلم شکست، رو به آقا کردم و گفتم آقا جان می‌گویند شما به سگ هم نگاه می‌کنید، آیا ما از سگ نیز کمتریم؟

یک بار که به حرم امام رضا(علیه‌السلام) مشرف شدیم تا حرم تاکسی گرفتیم و راننده پرسید کجا می‌روید، من گفتم مگر غیر از حرم جایی هست؟ همان لحظه پدر این شعر را سرودند که:

 مرا به غیر حرم این دیار کاری نیست/ بجز زیارت مولای خویش یاری نیست*

خدا کند بپذیرد من ضعیف ذلیل/ که جز به لطف و عنایتش امیدواری نیست

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.