تحولات منطقه

در آموزش علمی، دانشجوی ما باید همۀ این مکاتب را بداند؛ یعنی ما نباید بگوییم که دانشجوی ما مثلاً روان‌شناسی انسان‌گرا بشناسد و روان‌شناسی رفتارگرا را نشناسد.

 مواجهۀ اسلامی با علوم انسانی غربی
زمان مطالعه: ۴ دقیقه

به گزارش قدس آنلاین، تنها راه اسلامی‌سازی علوم انسانی مدرن این است که ما اسلامی‌سازی حداقلی را در علوم انسانی مدرن بپذیریم. حداقلی یعنی چه؟ یعنی نگاه گزینشی داشته باشیم. مگر روان‌شناسی، نظریه‌ها و مکاتب متعدد ندارد؟ مثلاً در روان‌شناسی مکاتب انسان‌گرا، رفتارگرا، روانکاوی و... وجود دارد. برای مثال مکتب انسان‌گرا که آقای مازلو دارد، با آموزه‌های اسلام در تعارض نیست و سازگاری هم دارد. خب این را بگیریم، چرا نگیریم؟

دانشجو باید همه مکاتب را بشناسد

در آموزش علمی، دانشجوی ما باید همۀ این مکاتب را بداند؛ یعنی ما نباید بگوییم که دانشجوی ما مثلاً روان‌شناسی انسان‌گرا بشناسد و روان‌شناسی رفتارگرا را نشناسد. توجه فرمایید که بحث علوم انسانی دو بحث است؛ یک بحث آموزشی داریم که دانشجو باید همۀ این‌ها را بداند؛ اما این را هم بداند که چه بخشی از روان‌شناسی انسان‌گرا یا رفتارگرا با آموزه‌های اسلام سازگاری یا تعارض دارد تا در مرحلۀ عمل و اجرا آن آموزه‌هایی استفاده بشود که با آموزه‌های اسلامی سازگاری دارد.

بنابراین تولیدی صورت نمی‌گیرد، بلکه گزینش از تولیدات دیگران بر اساس معیار عقلانیت اسلامی است. شبیه این حرف را هم سید ‌محمد ‌نقیب‌العطاس در مالزی زده و یک نگاه گزینشی به اسلامی‌سازی علوم انسانی مطرح کرده است. نگاه گزینشی بدان معنا نیست که ما در آموزش به‌صورت گزینشی عمل کنیم. همان‌طور که ما در حوزۀ فلسفه، هم فلسفۀ اسلامی و هم فلسفۀ غرب را می‌خوانیم، دیگر نمی‌گوییم که فلسفۀ پوزیتیویسم با فلسفۀ اسلامی تعارض دارد پس آن را نمی‌خوانیم، خیر، فلسفۀ اسلامی را می‌خوانیم؛ یعنی حکمت متعالیه و مشاء هم خوانده می‌شود و بعد فلسفۀ پوزیتیویسم هم آموزش داده می‌شود، هیچ منافاتی در بحث آموزش ندارد؛ اما باید بدانیم کدام بخش از فلسفۀ مدرن غرب یا فلسفۀ دورۀ یونان باستان غرب یا هلنیسم یا قرون‌وسطی یا دورۀ جدید با فلسفۀ اسلامی تعارض دارد. اینجا صرفاً بر اساس عقلانیت اسلامی دارید گزینش می‌کنید، می‌گویید ما بر اساس فلسفه‌های اسلامی این گزاره‌های کانت را می‌پذیریم، البته نه صرفاً، چون مطابق فلسفۀ اسلام است، بلکه چون مطابق یک برهان عقلی است. یا می‌گویید در علوم انسانی-اجتماعی این گزاره‌های علوم روان‌شناسی و جامعه‌شناسی و اقتصاد با آموزه‌های اسلام تعارض ندارد. همین نبود تعارض برای ‌اینکه ما بگوییم دست به اسلامی‌سازی علوم انسانی زده‌ایم کافی است؛ در واقع یک اسلامی‌سازی گزینشی است؛ یعنی با این رویکرد گزینشی است، تولید نیست.

تکلیف مبانی را مشخص کنیم

پیچیده‌تر از آن وقتی است که ما می‌خواهیم علوم انسانی اسلامی تولید کنیم. این وقتی اتفاق می‌افتد که همین فرایندی که غرب طی کرده را ما طی کنیم؛ یعنی غرب آمده یک مثلثی را به‌عنوان بنیان مبانی نظری خود پذیرفته است، از آن مبانی به فلسفه‌هایی رسیده است، از آن فلسفه‌ها به علوم تجربی رسیده و از آن علوم تجربی به علوم انسانی رسیده است. علوم انسانی هم بخشی تجربی دارد؛ بنابراین از آن گزاره‌های تجربی علوم پایه هم استفاده می‌کند.

عرض من این است که برای تولید علوم انسانی اسلامی باید نخست تکلیف آن مبانی اصلی را مشخص کنیم؛ یعنی ما اومانیسم را که معنای مدرن قبول نداریم، سکولاریسم و سوبژکتیویسم به همین صورت هستند. اینجا باید تکلیف انسان و خدا و عقل را در مبانی اصلی مشخص کنیم. آیا پیوندی که اکنون انسان با خدا دارد شبیه پیوندی است که انسان با خدا در قرون‌وسطی داشت؟ یعنی اگر ما اومانیسم دورۀ مدرن را نپذیرفتیم حتماً باید اومانیسم قرون ‌وسطی را بپذیریم؟ ابداً. ما برای انسان جایگاهی قایل هستیم که این انسان نه اومانیسم دورۀ مدرن است و نه اومانیسم قرون‌وسطی. باید این را روشن کنیم، البته روشن هم شده است، بعد به سراغ فلسفه برویم. فلسفۀ ما هم باید دو قسم باشد؛ فلسفۀ محض که هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی، انسان‌شناسی، دین‌شناسی و... است که همین اسفار ملاصدرا به این بحث‌ها پرداخته است، الهیات شفا هم به این مباحث پرداخته است.

مغالطۀ اشتراک لفظی

گام بعدی که باید برداریم و هنوز چندان برداشته نشده، فلسفه‌های مضاف است. متأسفانه چندی از این روشنفکرمآب‌ها به تمسخر می‌گیرند که فلسفۀ مضاف دیگر چیست. این‌ها خیال کرده‌اند، این مضاف همان مضاف آب مطلق و آب مضاف است، مغالطۀ اشتراک لفظی را درنمی‌یابند، چون نه از فقه چیزی می‌دانند نه از بحث‌های فلسفۀ اسلامی؛ بنابراین بد برداشت می‌کنند. فلسفۀ مضاف که می‌گوییم یعنی فلسفۀ مضاف به علوم و مضاف به امور. ما باید تکلیف مباحث فلسفی اجتماع را روشن کنیم‌ که بر اصالت جامعه هستیم یا اصالت فرد، تکلیف فلسفه‌های مضاف به علوم مثل علوم انسانی را باید مشخص کنیم؛ یعنی همان‌طور که فلسفۀ اجتماع و فلسفۀ علوم اجتماعی مبتنی بر فلسفه‌های محض در غرب است، ما هم باید فلسفۀ علوم اجتماعی و فلسفۀ اجتماع مبتنی بر دستور اسلامی داشته باشیم. تا ما تکلیف روش‌شناسی علوم اجتماعی-اسلامی را مشخص نکنیم، اصلاً تولید انسانی-اجتماعی مشخص و امکان‌پذیر نیست. به همین خاطر بنده در الگوی حکمی اجتهادی، این‌ها را مفصل در کتاب «در جست‌وجوی علوم انسانی اسلامی» توضیح داده‌ام که مهم‌ترین رکن الگوی حکمی اجتهادی روش‌شناسی حکمی اجتماعی است. این روش به ما می‌گوید که چگونه می‌توانیم علوم اجتماعی را تولید کنیم.

 پس یک زمان مقصود ما از اسلامی‌سازی علوم انسانی یک نگاه حداقلی است که به نظرم با گزینش مبتنی بر عقلانیت اسلامی امکان‌پذیر است. گاهی هم مقصود ما از اسلامی‌سازی علوم اجتماعی، اسلامی‌سازی حداکثری است. این وقتی اتفاق می‌افتد که فرایندی که عرض کردم، طی بشود.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.