۱ـ یک قدم تا کجا؟
«طول زندگی» آدمها، مسیری است که برای رسیدن به هدفشان انتخاب کردهاند. گاهی هدفها دور از دسترساند و آدمها با امیدی بیهوده، حرکتی را آغاز میکنند... اما هرگز به هدف نمیرسند... چون هدفی که انتخاب کردهاند؛ تناسبی با امکان و توانی که دارند، ندارد. گاهی هم آدمها به سوی هدفی میروند که دمدستی و رسیدن به آن ساده باشد. بزرگان گفتهاند هدفهایی که بیش از اندازه نزدیکاند؛ ذهن آدمها را «کوتاهاندیش» میکنند.
۲ـ راهی که میخوانَدَت
هدفهای بلند اگر از اندازة طبیعی عمر آدمها بیشتر شوند؛ آدمها را گیج میکنند. حال آدمها مانند کسی میشود که همزمان بخواهد به شهرهایی سفر کند که مسیرشان تناسبی با هم نداشته باشد!... انتخاب هدفی مشخص و بلند؛ هم ذهن انسان را منظم میکند... و هم تعریفش را برای طول زندگی معلوم میکند.
۳ ـ راه سرخوردگی
پیشوایان، معنی «برکت در عمر» را «درسترفتن در طول زندگی» دانستهاند... آدمهایی که با هدفهای پراکنده به راه زندگی میروند، پشت سرشان جادهای زیگزاگ میکشند... جادهای که نشان میدهد رَوَندهاش تجربههای فراوانی به دست آورده اما بخش مهمی از تجربههایش، سرخوردگیهای او بودهاند نه وسیلههای بزرگتر شدنش.
۴ ـ تا آخرین نفس
بزرگان تأکید کردهاند که پُربرکتترین عمر را کسانی دارند که «عرض زندگی» شان سرشار از خیررسانی به دیگران بوده است. از زندگی آدمهای نیکوکار، پیداست که هدف بلند زندگیشان دستیافتنی بوده و در مسیر رسیدن به آن، با خیال راحت و بیدغدغة نرسیدن؛ مشغول دیگران شدهاند. مسیر آدمهای خیررسان، مانند آدمهای حیران، قطعهقطعه است... اما اگر درست نگاه کنیم؛ از خیری تا خیر دیگر، «پیوسته» است.
۵ ـ کلید
بزرگان تأکید کردهاند که بلندترین و دستیافتنیترین هدف زندگی، «رسیدن به خشنودی خداوند» است... که خداوند نزدیکترین رفیق آدمهاست (از این نظر، هدف بلند، نزدیک است)... و چون همة زندگی آفریدة اوست، عرض زندگی هم پربرکت خواهد شد. پیشوایان فرمودهاند کسی که رابطهاش با خدا خوب شود؛ خداوند، رابطة او را با مردم سامان خواهد داد.
۶ ـ نیمههای راه
آدمهای اندیشمندی که رازهای هستی را کشف کرده یا از سخن پیشوایان و بزرگان، فهمیدهاند؛ میدانند که مسیر زندگی را چگونه طی کنند؛ هدفهای بلندی برای زندگی تصور میکنند که هم بلند باشند و هم دستیافتنی. دغدغة آنان، «نرسیدن به هدف» نیست... نگراناند وظیفههایی که بر عهدة آنان است؛ «ناتمام» بمانند... در واقع، بیش از زمان طول زندگی، نگران «کیفیت» عرض آناند.
۷ ـ بومرنگ بیتفاوتی
آدم های بزرگ روزگار، شتابی «معقول» دارند... به وقت و عمرشان اهمیت میدهند... و میدانند که «مرگ»، سرزده خواهد رسید. بزرگان تأکید کردهاند آدمهایی که برای عمر، طول و عرض زندگیشان «برنامه» دارند؛ از موهبت «همراهی هستی» با مسیرشان بهرهمند میشوند. پیشوایان تأکید فرمودهاند کمترین مجازات تقدیر برای کسانی که عمر و روزگارشان را تباه میکنند؛ احساس زیانی است که هنگام مرگ یا پس از آن، دچارش خواهند شد.
۸ ـ رمز و راز
دیدن مزار پیشوایان و بزرگان، به یاد آدمهای فراموشکار میآورد که مرگ، سراغ بزرگ و کوچک... دیر و زود... مشهور و غیرمشهور... مؤمن و غیرمؤمن رفته است... و «زیارت»، یادآوری میکند محترمان ماندگار، با انتخاب «خشنودی خداوند»، به عنوان والاترین هدفِ «طول زندگی»، عرض زندگیشان را با دلسوزی برای دیگران گذراندهاند. زیارت، با یادآوری حضور «سنگین، ناگهانی و حتمی» مرگ، تأکید میکند که هرچه خداییتر باشند، «ماندگارتر» و «محبوبتر» خواهند شد. زیارت، دیدار مزار و سلام به روح بلند پیشوایان و بزرگانی است که هرچند مدام نگران ناتمامی امورشان بودهاند... اما عرض زندگی را چنان مبارک و همراه با خیررسانی کردهاند... که فرشتة مرگ نیز مشتاق دیدار آنان بوده است. زیارت، رمز «نترسیدن از مرگ» و راز «برکت در عرض زندگی» را میآموزد.
دریافت، تلخیص و بازنویسی از کتاب شریف «مَفاتیحالجَنان»، چاپ اول (بیتاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة ۸۶۵. از زیارتنامة «حضرت صاحبالامر(ع)»:
ـ (... اَشهَدُ اَنَّکَ حُجَّهُالله... و اَنَّالمَوْتَ حَقّ... و اَنَّ ناکِراً و نَکیراً حقّ... و اَنَّالنَّشرَ حق وَالبَعْثَ حق...) ای مولای من!... باورم من است که نماد و حجت خدایید... و پذیرفتهام که مرگ... دو فرشتة پرسشگر و قیامت و زندهشدن مردگان برای پاسخگویی به خداوند، حقیقت است.
(ادامه دارد)
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA
نظر شما