قدس آنلاین- امیر نادری فیلمسازیاش را با نویسندگی و کارگردانی «خداحافظ رفیق» در سال ۱۳۵۰ آغاز کرد و فیلمهای خوبی چون «دونده» و «آب، خاک، آتش» را در کارنامه فیلمسازی خود دارد. نادری از کارگردانان تأثیرگذار سینمای «موج نو» ایران بهشمار میرود که از سال ۱۳۶۹ تصمیم گرفت در خارج از ایران به ادامه فعالیت فیلمسازی و نویسندگی خود بپردازد. «کوه» آخرین فیلم این کارگردان که در کوهستانهای آلپ ایتالیا فیلمبرداری شده است و در هفتادوسومین جشنواره فیلم ونیز در بخش خارج از مسابقه اولین نمایش جهانیاش را تجربه کرده است، در دهکدهای نیمهمتروک در دامنههای کوهستانی رشتهکوههای آلپ میگذرد و درامی است درباره مردی که میکوشد نور آفتاب را به دهکده بازگرداند؛ دهکدهای که بهدلیل تاریکی، تقریباً متروکه شده و خانواده مرد بهسختی در آن دوام آوردهاند.
در این فیلم بیشتر بار داستانی بهجای دیالوگ، بر دوش تصاویر است. در سینمای دیالوگمحور این روزهای کشورمان، «کوه» جزو معدود آثاری است که در آن روایت با زبان تصویر پیش میرود؛ تصاویری ساده که به کمک مهارت فیلمساز، بهخوبی پرداخت شدهاند.
کوه اثری باورپذیر
در ابتدای جلسه صلحجو از نوع نگاه نادری در فیلمسازی صحبت کرد و گفت:در تحلیل سینمایی من، امیر نادری تنها فیلمسازی است که دارای سینمای شخصی است؛ یعنی سینمایی که مستقیماً با سازنده اثر عجینشده و یکی است. این فیلم بیمعنا و توخالی جلوه میکرد، اگر امیر نادری آن را نساخته بود. رابطه هنرمند با اثر هنری از آنجا ریشه میگیرد که چگونه یک هنرمند میتواند تصویری را که نمیتواند واقعی باشد، به ما واقعی بنمایاند. تعریف هنر یعنی باوراندن چیزیکه واقعی نیست، ولی ما آن را بهعنوان واقعیت قبول میکنیم. برخی آثار را ما در ارتباط با خالق اثر باور میکنیم، و آثار امیر نادری از این دست آثارند.
صلحجو سپس به نقد فیلم از جنبههای فنی و فیلمنامه آن پرداخت و در اینباره اظهار داشت: چند نکته خیلی مهم در فیلم وجود دارد؛ یکی مسئله رنگ است که بهصورت دراماتیکی استفاده شده است، و یکی دیگر درباره پایانبندی فیلم و فیلمنامهای است که شاید بهنظر بعضی افراد کسالتبار پیش میرود. در کل من با این فیلم خیلی ارتباط درونی قوی برقرار نکردم. بهنظر من فیلم بیشتر فضای کسلکنندهای دارد و بیش از حد موضوع خود را کش میدهد. هیجان و تنشی که باید تماشاگر را لحظهبهلحظه درگیر داستان کند، در این فیلم احساس نمیشود. فیلم دچار نوعی رکود میشود و نمیتواند مرحله به مرحله تماشاگر را بیشتر درگیر ماجرا کند. هرجا که ارتباط تماشاگر با فیلم قطع میشود، بهمعنی این است که فیلم دچار یکنواختی شده است. بنابراین این فیلم بهنظر من جزو فیلمهای شاخص نادری محسوب نمیشود.
درباره فیلمنامه و مسیری که تا پایانبندی طی میشود هم، این فیلم درواقع سه مرحله را طی میکند. در مرحله اول مقدمهچینی درباره فضای زندگی شخصیتهای فیلم انجام میشود. مرحله دوم، جایی است که شخصیت اصلی داستان بهدلیل مشکلات پیشآمده، تلاشهایی برای تغییر زندگی میکند که بهخاطر فضای اجتماعی موجود، در این زمینه ناتوان میماند و مرحله سوم جایی است که تصمیم میگیرد به جنگ کوه برود. فیلم از یک فضای واقعگرایانه، به مرحلهای از منطق ذهنی میرسد. تمام ما میدانیم که با پتک نمیتوان یک کوه را از بین برد، ولی امید و اراده انسان میتواند کوه را جابهجا کند. فیلم در مرحله منطق ذهنی به این سمت میرود. این فیلم میخواهد به ما امید بدهد، هرچند بهنظر من در انتقال این مفهوم زیاد موفق نیست.
نظر شما