قدس آنلاین- رقیه توسلی: هنوز در گوش صحرا کسی با جگری پُر آه، می خواند: یا عمه سادات... از دریای حُزن و خون اما نمی گوید... از چراغ های خاموش تاسوعا... از ذوالجناح، از پریشان چشم ترین مرکب عالم... از عموی علقمه و فرات...
نمی گوید از گهواره خالی... علی بن الحسین را... خار بیرحم مغیلان و سیلی ها و تازیانه ها را...
این روزها که تلاقی مُحرم است و باران، مردی خرابه ها و شام را زمزمه می کند... اولیاء الله را... تَل را نمی گوید اما... از مسافران شهید عشق... از غُل و زنجیر و خنجر و عمود... قانون بیعت کوفیان را نمی گوید... مشهد و گودال و ثارالله را...
گوش بگذاریم. «یاحسین» ها از دل روضه، بلند است. نوحه ها و مرثیه های تبدار. انگار از مُحرم، آتشِ اشک فوّاره می زند و در خیمه عزای فرزند زهرا، کسی جانگداز بر سینه می کوبد. بر سر. برجان.
دل، راهی بیابان کنیم. این روزها که لبی عطشان در بلای این کرب سرخ، سر می دهد: یا فرزند غریب زهرا! و با شانه هایی پُراندوه و ماتم نجوا می کند: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خِیَرَةَ اللَّهِ و َابْنَ خِیَرَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ و َابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ.
این روزها عریان تر و گریان تر از همیشه دعای فرج سر دهیم... این روزها که تکه ای از جانمان در نینوا و تکه ای دخیل بر نام مقتداست... و بین الحرمین دارالشفای ماست...
این روزها که عمه سادات، رسول زیبایی و غم است... این روزها که صاحب عزا، گداخته ترین قلب را در کالبد دارد و تمام آسمان و زمین و عرش و فرش؛ مجنون اند.
نظر شما