قدس آنلاین- گروه استان ها - رقیه توسلی: پدربزرگِ آفرینش و فرید رفت... همین چهارروز پیش.
عروس نازنین خانواده، بی قرارترین آدمِ تشییع است. تَه تغاری که «بابای خوبم» از زبانش نمی افتد.
شده ایم مثل شیشه... مرگ؛ سنگ نیست، زُمخت و یغور نیست... بعید نیست اما آدم را از پای می اندازد... دختر و نوه و دوست و رفیق و آشنا را...
ایستاده ایم به خواندن زیارت عاشورا. قبر را کنده اند. نماز میّت می خوانیم. گورستان روستای «اسماعیل کلا» غُلغله است. پاییز است.
لا اله الا الله می گوییم و صلوات می فرستیم.
آفرینش جان، اشک های بی پایان می ریزد... فرید - بالای قبر - مبهوت و چهارزانو نشسته است... و جمعیت در خشوع و تفکرند که برادرجان، مرحوم را در خاک می گذارد.
اینجا، برگِ آخرِ دفترِ زندگی ست... وقتی دیگر صدای خنده هایت نمی پیچد... و در هیچ روزی قرار نیست برایت روی میز، بشقابی و لیوانی گذاشت...
تشییع کنندگان در سایه و آفتاب ایستاده اند و آیة الکرسی و قدر می خوانند که آقای روحانی، تلقینِ میّت را آغاز می کند: فُلانَ بْنَ فُلانٍ اِذا اَتاکَ الْمَلَکانِ الْمُقَرَّبانِ رَسُولَیْنِ مِنْ عِنْدِاللَّهِ تَبارَکَ وَ تعالی وَ سَئَلاکَ عَنْ رَبِّکَ وَ عَنْ نَبِیِّکَ وَ عَنْ دینِکَ وَ عَنْ کِتابِکَ وَ عَنْ قِبْلَتِکَ وَ عَنْ اَئِمَّتِکَ فَلا تَخَفْ وَ قُلْ فی جَوابِهِما...
اَللَّهُ جَلَّ جَلالُهُ رَبّی وَ مُحَمَّدٌ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ نَبِییّ وَالْاِسْلامُ دینی وَ الْقُرْآنُ کِتابی...
اَفَهِمْتَ یا فُلانُ...
سنگ های لَحَد، کنار قبر آماده اند. عروس جانمان، رنگ به صورت ندارد. باد می وزد. برگ های پاییزی جدا می شوند. اهل قبور چشم انتظار فاتحه اند. و زیرِ درختِ انار، پدری را به خاک می سپارند.
زیردرخت انار، گلاب می پاشند. صورت ها سرخ است. بوی حلوا و خرما می آید. تاج گل می آورند.
سخن آخر: کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُون.
نظر شما