قدس آنلاین- تصاویر و فیلمهای وحشتناک از صدها هزار مسلمان میانماری رانده شده، آواره، گرسنه و تشنه با داغ از دست دادن عزیزان بر دل و زخم و درد بر جان، سند انکار ناپذیری از رنج غیرقابل تصور این اقلیت در قرن ۲۱ میلادی است. جنایتی که سبب شده تا کنون بیش از ۱۰ هزار خانه سوزانده شده، بیش از ۳۰۰۰ زن و مرد و کودک به قتل رسیده و بازماندگان به اعماق جنگلها و بنگلادش پناه ببرند.
به منظور کمک به آنان کمکهایی بشر دوستانه در چند مرحله از سوی کشورمان و با نظارت هلال احمر بنگلادش در میان مسلمانان روهینگیایی میانمار در اردوگاههای اوخیا، تنکالی، کوتوبالانگو صورت گرفت.
مریم یارقلی، چند سالی در رسانهها خبرنگار و گزارشنویس بوده و حالا در بزرگترین نهاد امدادرسانی کشور در بخش اطلاعرسانی مشغول به فعالیت است. او یکی از افرادی است که برای کمک به این افراد مظلوم پیشقدم شده و با وجود اینکه حدود یک هفته از سفر بازگشته است، اما هنوز آن تصاویر و لحظههای غمبار هر شب مانند کابوسی به سراغش میآید. آنچه در زیر میخوانید دیدهها، شنیدهها و روایتی است از جنایتی که به گفته خودش قلم توان توصیف آن را ندارد.
شنیدن کی بُود مانند دیدن
برایم جالب است بدانم یک خانم با تمام محدودیتهایی که در جامعه ما دارد، چطور پا در این سفر گذاشته است؟ تجربهای از سفرهای مشابه داشته است یا نه؟ او در پاسخ به این پرسشها میگوید: «نه، من تجربه سفری مشابه این سفر نداشتم. حدود دو سال پیش درخواست دادم همراه یک کشتی حامل کمکهای بشر دوستانه هلال احمر که برای مردم یمن بود بروم. اما با توجه به طولانی بودن سفر و ملاحظاتی خاص با این سفر موافقت نشد. با این حال در اتفاقاتی مانند سیل و زلزله، برف و کولاک از نزدیک شاهد کمک و امدادرسانی به مصدومان بودهام. اما هیچکجا و هیچکدام از این شرایط و اوضاع به وخامت حال مردم روهینگیا نبود».
یارقلی از تمهیدات این سفر نیز برایمان میگوید، از تصویر و تصوری که از قبل از ورود به منطقه در ذهن داشت. او توضیح میدهد: «قبل از سفر شنیده بودم آنجا بشدت بارندگی بوده و شرایط آب و هوایی خوب نیست. مانند بقیه سفرهای امدادرسانی، فقط با یک کولهپشتی، بادگیر و کفش و لباسی که بتوانم از آن در هوای بارانی استفاده کنم، عازم شدم. درباره سفر هم باید بگویم که من زیاد سفر میروم چه زمانی که در رسانه بودم و اکنون هم به اقتضای شغلم، بسیار تمایل داشته و دارم که تیم را در سفرها همراهی کنم. سالها در کربلا به عنوان امدادگر-خبرنگار فعالیت داشتهام، اما شرایط آوارگان آنجا بسیار متفاوت بود. داخل کشور نیز استانهایی مانند سیستان بلوچستان، هرمزگان، بوشهر، خراسان جنوبی، آذربایجان، خوزستان مناطق محرومی دارند که شرایط زندگی در آنجا مساعد نیست. استانهایی که مناطق محرومی دارند مانند جنوب کرمان؛ کهنوج، جهرم، جیرفت را از نزدیک لمس کرده بودم و میدانستم زندگی در شرایط دشوار چگونه است. تصورم از میانمار و وضعیت مردمانش نیز برگرفته از عکسهایی بود که از آن کشور دیده بودم. گزارشاتی که سازمان ملل، یونیسف یا فدراسیون بینالمللی صلیب سرخ و هلال احمر به عنوان نهادهای بشر دوستانه از وضعیت آوارهها میدادند را هم خوانده بودم. اما سفر به این کشور مصداق واقعی شنیدن کِی بُود مانند دیدن بود. با تمام تصوراتی که داشتم و میدانستم شرایط سختی آنجا حکمفرماست و با تمام تجاربی که قبل آن، از مردم کشورم داشتم و دردها و زخمها را دیده بودم اما شرایط آنجا بسیار متفاوتتر، سختتر و تلختر بود».
خانههایی با نایلون و بامبو، سرپناه مردمان روهینگیا
خانم یارقلی حالا دیگر آماده بود. آماده که زودتر ساعت پرواز برسد و آنچه که در ذهن داشت را با چشم ببیند. او از آن روز و اولین تصاویر ورود به منطقه میگوید: «ساعت چهار عصر که از خانه بیرون آمدم، چهار عصر فردا بدون هیچ استراحتی در منطقه بودم. در نگاه اول، تنها بُهت زده بودم. خودم را در جمع افرادی دیدم که مات و مبهوت فقط نگاه میکردند، بدون هیچ حرفی. همان ساعت اول حضور در اردوگاه با آقایی که انگلیسی بلد بود صحبت کردم. او توضیح میداد مادر و پدرش، خانمش و فرزندانش همه کشته شدهاند و او تنهای تنها توانسته بود از مرز خارج شده و وارد خاک بنگلادش و اردوگاه شود».
طبق آخرین اخبار بیش از ۴۰۰۰ مسلمان از سرزمین مادری خودشان کوچ اجباری کرده و به کشور هم مرزشان بنگلادش پناه بردهاند. یارقلی از وضعیت اسکان آنها این طور به ما میگوید: «قبل از سفر تصور میکردم منطقه پر از افراد جدید است، اما دیدم که آنجا بیش از چند سال پذیرای آوارگان روهینگیایی است. از سالهای قبل که این نسلکُشیها شروع شده، تعدادی از مرز رد و در بنگلادش اسکان گرفته بودند. شیوه زندگی مردم روهینگیا در بنگلادش به این صورت است که سرپناههایی با نایلون و چوب بامبو درست میکنند. زندگی افرادی که چند سال قبل به بنگلادش پناه آوردهاند سر و شکل مشخص دارد؛ مانند اردوگاه تنخالی، حکیم پارا. در این اردوگاهها داد و ستد اتفاق میافتد. آب شرب و غیرشرب مشخص است. اما هر چه بیشتر به سمت مرز میانمار میرفتیم، افرادی را میدیدیم که تازه از میانمار آمده و مشغول به ساخت خانه با نایلون و بامبو بودند».
بیشتر افراد خانواده آنها با ساطور و داس با بدترین شکل ممکن کشته شدهاند. زنها و دختران بسیاری که مورد تجاوز قرار گرفته و آسیبهای جسمی و روحی بسیار دیدهاند. این طور که گفته میشود کشور بنگلادش به عنوان کشور میزبان با حدود ۱۵۰میلیون نفر جمعیت در فضای جغرافیایی به اندازه استان خراسان جنوبی قرار داشته و مردم فقیری دارد. از خانم یارقلی از نحوه تعامل آنها با مردم میانمار میپرسم که میگوید: «در بسیاری از روستاهای بنگلادش مردم کشور خودشان گرسنه بودند. اما با این شرایط بسیار مهربانانه و سخاوتمندانه پذیرای آوارگان بودند. حتی نخست وزیر هم اعلام کرده بود که ما دستهای خالی، اما دلهای بزرگی داریم. علاوه بر آن ارتش بنگلادش، ارتشی بسیار قوی با مدیریتی قوی است. آنها در اردوگاههایی برای نهادهای بینالمللی و کمکرسانی با شاخص، موضوع و اهداف مشخص تعریف کردهاند و براساس همین شاخصها بر کار آنها نظارت میکنند».
آوارگان روهینگیا برای زنده ماندن تلاش میکنند
مردم روهینگیا زندگی نمیکنند، زندهمانی میکنند. یارقلی که به گفته خودش آنچه از آوارگی و بیچارگی آن مردم مظلوم دیده، محال است از خاطر ببرد؛ برای ما شرح میدهد: «آنها فقط تلاش میکنند زنده بمانند. از صبح که بیدار میشوند حتی با هم حرف هم نمیزنند. تعدادی دنبال غذا رفته و بقیه گوشهای مینشینند. آنها مصداق بارز زانوی غم بغل کردن هستند و بدترین شرایط برای یک جامعه این است که به سمت انزوا میل کند. همه کولهای از خاطرات تلخ با خود آوردهاند و به این خاطرات فکر میکنند. حتی پزشکان سازمان پزشکان بدون مرز نیز میگفتند آنها وقتی دکتر میآیند هم دوست ندارند در مورد بیماریشان حرف بزنند. شاید به همین دلیل باشد که بسیاری از جنایتهای رفته بر آنها مانند رازی سر به مهر میماند. آنها جمعیتی هستند که فرار کردهاند و انگیزه و شوری برای زندگی ندارند. بیشتر افراد خانواده آنها با ساطور و داس با بدترین شکل ممکن کشته شدهاند. زنها و دختران بسیاری که مورد تجاوز قرار گرفته و آسیبهای جسمی و روحی بسیار دیدهاند.
از او میخواهیم آنچه از خوراک و پوشاک آوارگان دیده نیز برایمان شرح دهد. با دقت و وسواس میگوید: «در آن منطقه پوشاک به معنایی که ما داریم، نیست. بخصوص پسر بچهها تنها با پارچهای که به دور کمرشان میپیچند راه میروند. خانمها نیز پیراهن بلند و روسری دارند و بچههای کوچک هم عموماً لخت هستند. البته گرما هم مزید بر علت است. خوراک اصلی آنها هم برنج، دال عدس، شکر و روغن است. سازمانهای بینالمللی مواد خام غذایی را به آنها میرسانند، اما برای پخت، نیاز به انرژی وجود دارد که در دسترس نیست. سوزاندن درخت نیز آنجا ممنوع است. برخی از آنها موکتهای کف سرپناهها را برای پخت غذا آتش میزنند. البته ارتش و گروههای کمکرسان، غذای گرم به آنها میرسانند اما محدود است. آنجا بهداشت بشدت افتضاح است و طبق آمارها و آنچه دیده میشد، بیشتر کودکان تنگی نفس و اسهال خونی دارند. اما شیوع بیماری خاصی در آنجا هنوز تأیید نشده است. دولت بنگلادش در تلاش است در مقابل برخی بیماریها آنها را واکسینه کند. برای هر ۱۰ خانوار یک چشمه دستشویی وجود دارد که بعد از مدتی پُر میشود و کابینهای دستشویی را جابهجا میکنند. بوی فاضلاب و تعفن در همه اردوگاهها پخش شده است».
کودکان روهینگیایی را دریابیم
میدانیم کودکان در حوادث آسیبپذیرترین گروه اجتماعی هستند. از خانم یارقلی میخواهم از حال و روز کودکان میانماری نیز برایمان بگوید. اما جواب فقط سکوت است و سکوت. او که انگار دیگر توان سرپوش گذاشتن بر احساسش را ندارد با صدایی بغضآلود میگوید: «اگر بخواهیم در این زمینه کاری جدی و نه نمایشی! انجام دهیم، باید برای بچهها کاری انجام دهیم. طبق اعلام سازمان ملل در بین آوارگان ۱۴ تا ۱۶ هزار کودک بیسرپرست وجود دارد. آنها بدون آب و غذا برای خودشان راه رفته، در گوشهای غذا خورده و میخوابند. باید برای آنها فکری کنیم. به طور نمونه امیدوارم که بتوانیم سرپرستی آنها را برعهده بگیریم که با توجه به شرایط خاص کشورشان آنها مشکلی ندارند، اما در کشور ما برای این کار موانع قانونی بسیاری وجود دارد. حتی میتوانیم در همان اردوگاههای واقع در کشور بنگلادش مراکزی برای اسکان آنها در نظر بگیریم».
او با صورتی که سرشار از نگرانی است، تأکید میکند: «بهتر است نیازهای خوراکی آنها توسط خرید محلی در همان کشور انجام شود؛ زیرا ذائقه شان متفاوت است. بهداشت زنان بخصوص زنان باردار و بهداشت کودکان در وضع بسیار بدی قرار دارد که اگر به همین صورت پیش برود، بیماریهایی به همراه خواهد داشت. البته با ادامه کمکهای بینالمللی خوراک و پوشاک آنها به صورت حداقلی برطرف میشود. اما آنچه که خیلی پنهان است و توجه نمیشود، بحث حمایتهای روانی است. آنها افرادی بشدت آسیب دیده هستند. جمعی از آدمهای افسرده و منزوی که هیچ امیدی به زندگی ندارند. به نظر من که از نزدیک زندگی آنها را لمس کردم، رسیدگی به این جنبه از زندگی آنها و بهداشت روانی، مهمترین شکل از خدمترسانی در مراحل بعدی است که نیاز به عزم جدی دارد».
آوارگان روهینگیایی آیندهای مشخص نداشته و در محرومیت و مظلومیت مضاعفی به سر میبرند. آیا فریادرسی وجود دارد؟
نظر شما