قدس آنلاین-گر به تاریخ معاصر خاورمیانه نگاهی گذرا بیندازیم به این موضوع میرسیم کهحضور رژیم اشغالگر قدس در سرزمینهایاشغالی، علت اصلی شکلگیری و گسترش تنشهای متعدد درمنطقه بوده است. با شکلگیری جنبش سیاسی صهیونیسم درسال ۱۸۹۷ و «بیانیه بالفور» درسال ۱۹۱۷ میلادی، جامعه ملل، درپایان جنگ جهانی اول وپس ازسقوط امپراتوری عثمانی، قیمومیت برفلسطین رابه بریتانیااعطاکرد. این اقدام باهدف اینکه قیمومیت بریتانیا «پیشزمینههای مطلوب سیاسی، اقتصادی وامنیتی برای تأسیسخانه ملی یهودی انرا عهدهدار شودوهمچنین برای حفاظت ازحقوق مدنی وحقوق مذهبی ازهمه ساکنان سرزمین فلسطین، صرفنظرازنژادومذهب» بکوشد، صورت گرفت. اکنون عمر این توطئه خبیثانه بریتانیایی به یک سده رسیده است و نقش روباه مکار، این باردر قامت رئیسجمهور آمریکا مجسم شده است؛ اما اینکه چرا این تصمیم از سوی ترامپ اتخاذ میشوددرصورتیکه همقطاران پیشین او از این اقدام ابا داشتند، جای بحث و تأملاست.
آزادسازی قدس شریف؛ آرمان مشترک امت اسلامی
بهجرئتمیتوان گفت که «آزادسازی قدس شریف» آن چیزی است که مسلمانان سراسر جهان با هر فرقه و مذهبی بر آن اشتراک نظر دارند. این نقطه اشتراک که میتواند فراتر از هر نظریه همگرایی موجب اتحاد امت اسلامیشود همواره هراس رژیم غاصب قدس را به دنبال داشته است. البته قدرتهای امپریالیستی بهخوبیاز این موضوع آگاهندکه آزادسازی قدسمیتواند «نقطه شروع شکلگیریحکومت جهانی مستضعفان» باشد و به همین دلیل از هیچ حمایت و همراهی با رژیم صهیونیستی دریغ نمیکنند. اینکه «خاری» در چشمان امت اسلامی باشد میتواند در جهت منافع قدرتهای استعمارگر تبیین شود.
طرح خاورمیانه جدید طرحی بود که قصد داشت خاورمیانه چندتکه را در جهت حفظ و تقویت رژیم اشغالگر قدس به دنبال داشته باشد. در این میان نقش داعش بسیار حائز اهمیت است و نباید این موضوع مورد اهمال واقع شود که این گروه تروریستی برای منحرف کردن قطب نمای اسلامی از بیتالمقدس به شام شکل گرفته بود. بهعبارتیدیگرکار ویژه اصلی داعش «شکلدهی نزاع درونی در امت اسلامی» به مدت سی سال بوده است. این درگیری درونی در کنار دامن زدن به اختلافات فرقهایمیبایست تصویری هولناکی از اسلام ارائه میداد تا پروژه اسلام هراسی غرب بهخوبیمسیر خودش را در پیش گیرد. بر همین اساس میتوانیم سرگشتگی و تحیر آمریکا، اسرائیل و متحدان منطقهای و غربیاشرا بعد از نابودی این نیروی دستساختهشان تحلیل کنیم.
در کنار نابودی داعش، محوری شکل گرفت که بههیچوجه انتظار آن نمیرفت. به عبارتی نظریههای روابط بینالمللکه بر اساس مادیگرایی شکل یافته بودند، یکبار دیگر ضعف خود را در تحلیل مسائل خاورمیانه به نمایش گذاشتند. نظریهپردازان غربی نتوانسته بودند شکلگیری چنین اتحادی از نیروهای مجاهد را پیشبینی کنند. نیروهایی که اساس شکلگیری آن، نه بنیانهای رئالیستی بود و نه ایدههایایدئالیستی. به عبارتی آمریکا و همپیمانانش در بازی دوسر باختی شرکت کرده بودند که برخلافپیشبینیهایشانبه وقوع پیوسته بود و در کنار نابودی تروریستهایموردحمایتشان، نزاعمنطقه را به محور مقاومت اسلامی به رهبری جمهوری اسلامی ایران باخته بودند.
از طرفی قرار بود درگیری میان امت اسلامی شعلهورتر شود و درنتیجه تمرکز امت اسلام از بیتالمقدس و آزادسازی آن بهسوی دیگری معطوف شود و از سویی دیگر نفوذ آمریکا به عنوان بازیگر اصلی در تحولات منطقه با بهانه مبارزه با تروریسم حفظ و توسعه یابد. علاوه بر این بنابود تا موج بیداری اسلامی که تا مرزهای رژیم خودکامه و مرتجع سعودی رسیده بود بهگونهای کنترل شود و حملات به یمن، فقیرترین کشور منطقه، با پیروزی اعضای متمول ائتلاف عربی به پیروزی ختم شود. ضمن اینکه با روی کار آمدن شاهزاده سعودی قرار بود تا با خریدن زمان، اصلاحات موردنظر آمریکا در این کشور صورت بگیرد. کافی است به سند ۲۰۳۰ نگاهی بیندازیم؛ سندی که از سوییک شرکت آمریکایی به نام «وودمکنزی» برای رژیم سعودی تجویز شده است.
بن سلمان و سیاستهای اصلاحاتی عربستان
روی کار آمدن محمد بن سلمان به عنوان شاهزادهایتجددطلب این فرصت را فراهم کرده است تا عربستان بیشازپیشبه سمت آمریکا حرکت کند. اقدامات بن سلمان در دستگیری شاهزادگان سعودی، اعطای آزادیهای مختلف به زنان و موارد متعدد دیگر از سوی برخی کارشناسان، اقدامات اصلاحاتی بن سلمان برای حرکت جامعه سنتی عربستانبهسوی تجدد است. طبیعی است که هر تغییریمخالفتهایی را به همراه خواهد داشت بهویژه اگر سرعت این تغییرات زیاد باشد. لذا عربستان به دشمن سازی خارجی نیاز داشت تا بتواند جامعه داخلی خود را منسجم پیش ببرد و در سایه این اصلاحات از موج قیامهایدامنگیرحکومتهای استبدادی جان سالم به در ببرد. بر همین اساس عربستان سعودی به حمایت از داعش و گروههای تروریستی پرداخت تا با نفوذ ارزشهای انقلابی ایران مقابله کند.
درهرصورتعمر سیساله کابوسی به نام داعش میتوانست سبب در امان ماندن عربستان و رژیم صهیونیستی از نابودی شود. ضمن اینکه این فرصت را فراهم میکرد تا بن سلمان بتواند بهتدریج برقراری رابطه میان عربستان سعودی و اسرائیل را نهادینه کند؛ اما عمر کوتاه داعش سبب تحیر این دو رژیم شد؛ چراکه آمریکا و متحدان منطقهایاش به حدی به عمر داعش دل بسته بودند که پلان دوم کاربردی را در نظر نگرفته بودند.
شاهزاده جوان راه چاره برای مقابله با نفوذ ایران و البته جلوگیری از فروپاشی را در اصلاحات نخبگانی و یا اصلاحات از بالا به پایین جستجو میکند. او و همراهانش بهخوبی از این موضوع آگاهاند که اصلاحات مردمی بهزودیدامنگیر این رژیم استبدادی خواهد شد و درنتیجه نابودی این خاندان را به همراه خواهد آورد. به همین خاطر است که آمریکا سعی میکندبرنامهای را در سرزمین سعودی به اجرا بگذارد که مانع از نابودی متحد مطیع خود شود و حداقل آن را به تعویق بیندازد. این موضوعی بود که در گفتوگوی رابرت کارتر روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی انگلیسی با بیتالمقدس نیز مورداشاره واقع شد: «در سال ۲۰۱۶ در تهیه مستندی با عنوان «عربستان سعودی؛ رژیمی رو به افول» حضور داشتم. مستندی که تغییر رفتار عربستان سعودی در سالهای اخیر را مطابق با افت قیمت نفت، حمله به یمن و کسری بودجه تجزیهوتحلیل میکند... برای آینده پادشاهی عربستان نگرانیهای متعددی وجود دارد؛ آیندهای که بهشدت به کاهش تدریجی فروش نفت، موفقیت ایران ومحورمقاومت وابسته است.»
شکست داعش؛ نخستین گامهای اتحاد امت اسلام
شکست داعش اولین بخش از پازل شکستهایی بود که بهسرعت اتفاق افتاد. بهعبارتیدیگر بعد از شکست داعش، تمرکز جهان اسلام بار دیگر به آزادسازی سرزمینهای اشغالی معطوف شد. رژیم صهیونیستی و متحدان غربی-عربی تلاش کردند تا تنشهایتازهای خلق کنند تا خلأ داعش را پر کند و توجه مسلمانان را از مسئله حقیقی جهان اسلام منحرف کنند. تلاش برای استقلال اقلیم کردستان عراق به رهبری بارزانی، تلاش برای ایجاد شکاف و جنگ داخلی درلبنان و کودتای علی عبدالله صالح در یمن ازجمله مواردی بودند که دشمنان محور مقاومت تلاش کردند تا آن را جایگزین فتنه داعش کنند؛ اما این تلاشهای مذبوحانه نهتنهامؤثر نبود بلکه سبب فرورفتن اتحاد شوم عربی-عبری-غربی در باتلاقی از شکستها شد. البته نباید مقاومت مردم یمن و شکست در مسئله قطر را نیز به فراموشی سپرده شود.
مجموع این شکستها این پیام را در برداشت که دیگر آمریکا قادر نخواهد بود تا نقش یک بازیگر مهم را در خاورمیانه بازی کند. از طرفی دیگر دشمنان محور مقاومت بهخوبی از این موضوع آگاهند که گذشت زمان به ضرر آنها تمام خواهد شد و تقویت بیشازپیش محور مقاومت را سبب میشود. همچنین آنهابهخوبی از این موضوع مطلعند که در این وضعیت جدید نمیتوانند سنت دیرینهاختلافافکنی خود را در پیش بگیرند، پس مجبورند گزینههای روی میز خود را از میان بد و بدتر انتخاب کنند.
ترامپ در حالی دست به شناسایی قدس به عنوان پایتخت رژیم اشغالگر صهیونیستی زد که امیدوار است این شوک جدید تبعات بلندمدتی را برای این رژیم و آمریکا در بر نداشته باشد و نهایتاً با پذیرش تدریجی مسلمانان همراه شود. البته عربستان سعودی نیز نقش موازی را با این تصمیم در پیش گرفته است و تلاش میکند مانع از شدت گرفتن اعتراضات و درگیریها شود. بیزینساینسایدر در گزارشی اینطور به این مسئله پرداخت که «این عربستان است که بایدهزینه تصمیم جنجالی ترامپ درتغییرپایتخت اسرائیل رابپردازدواین تصمیم ترامپ موضع عربستان رادرمیان کشورهای عربی تضعیف میکند.»
درمجموع چنین به نظر میرسد که ایالاتمتحده آمریکاو متحدان عبری-عربیاشبه طورخاص درسوریه وعراق وبهطورکلی در حوادث اخیرخاورمیانه خطاهای راهبردی زیادی مرتکب شدهاند. خطاهایی که تضعیف بیشازپیش موضع ایالاتمتحده در خاورمیانه را در برداشته، نقشههای شاهزاده جوان را تحت شعاع قرار داده، رژیم اشغالگر قدس را به نابودی نزدیک کرده و محور مقاومت به رهبری جمهوری اسلامی ایران را بیشازپیش محبوب و قدرتمند ساخته است. به نظر میرسد که آخرین قطعه از پازلشکستهای اتحاد عبری-عربی-غربی با تصمیم ترامپ مبنی بر به رسمیت شناختن قدس به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی در حال تکمیل است. پازلی که نهایتاً نابودی رژیم اشغالگر قدس و آغاز حکومت مستضعفان به رهبری اسلام را به تصویر خواهد کشید. وظیفه جهان اسلام در این میان بسیار بااهمیت است. امت اسلامی نباید در قبال اقدام اخیر ترامپ موضعی احساسی و گذرا اتخاذ کند بلکه تداوم اعتراضات در کنار واکنش فعال دستگاههای سیاسی کشورهای اسلامی میتواند سبب آشکار شدن چهره واقعی آمریکا، اسرائیل و متحدان ریاکار منطقهایشان شود.
منتشر شده در ویژه نامه بیت المقدس روزنامه قدس
نظر شما