قدس آنلاین - گروه استانها - رقیه توسلی: روزگاری، مدافعان وطن بودند و حالا کهنه سربازانی که روی ویلچر، مویی سپید کرده اند.... دستی، پایی، چشمی و نفسی را به یادگار در جبهه ها جا گذاشته اند...
مردانی که نَه درصد خواسته اند، نَه پی پرونده و حمایت و دستمریزادی دویده اند و نه اشک هایشان را به رُخ کشیده اند...
همان ها که از زیر اکسیژن ماندن، سال هاست که گلایه ندارند... از مجروحیت و جانبازی... از مورفین ها و مُسکن هایی که وعده به وعده، میهمان شان شده اند... از قرص و کپسولی که هرروز سلام شان را علیک می گیرند... از خانه های استیجاری... از معیشت دشوار و فرزندان بیکارشان...
کم نیستند رزمندگانی که هنوز می جنگند!! در تخت هایشان... با دردهای بیشمار راکد... در تنهایی... بی گردان و لشکر... بی همرزم و فرمانده...
معرفت مان کجاست!؟ چرا دچار نگاه عاشق شان نمی شویم! از ما چند نفر پاشنه کفش اش را وَر کشیده، تا گلزار شهدا با فاتحه ای و عرض ارادتی... به نشانه احترام، درب منزل جانبازی را کوبیده با زبانی سپاسگزار... با حمایت... با جملاتی که بر آتش دردها، مَرهمی باشند...! قدم رنجه کرده تا منزل شهیدان زنده ای که بی نهایت خاموش و فداکارند... بی نهایت صابرند...
از ما، چند نفر تا به امروز سنگ صبور شده است... همپای زخم و تاول و آبله ی جنگ... همنشینِ اَبرقهرمانان زنده ی دیرین...
از ما تابه حال چند نفر به میهن پرستی عمیق این بزرگان پیوند خورده است... رمان و فیلم و روایت دست چندم را کنار گذاشته و تا جزر و مد یک جانباز رفته و گذشته اش را دق الباب کرده است... دلدادگی شورانگیزش را... پلاک و چفیه و سربند مقدس اش را...
یادمان نرود کاش بهای آزادی مان... شیمیایی و اسارت و مامِ به خون نشسته ی وطن... دشمن غاصب و مردان بااخلاص کاش یادمان نرود... عملیات رمضان، بیت المقدس، فتح المبین، خیبر، بدر و مرصاد را...
مدافعان میهن کاش یادمان نرود... مردانی که هرگز با آنان بی حساب نخواهیم شد...
نظر شما