تحولات لبنان و فلسطین

۲۴ بهمن ۱۳۹۶ - ۰۹:۱۳
کد خبر: 588614

پس از وارد کردن میلیاردها تومان بیل و دسته بیل و کج میل از کشورهای خارجی... پس از صدور مجوز واردات سیر و بادام درختی پوست‌دار از چین... پس از وارد کردن تمام اقلامی که نظایر آن در ایران تولید می‌شده و اشباع بازار از آن‌ها... پس از وارد کردن سنگ قبر از مصر و قبرس و.....

قدس آنلاین-پس از وارد کردن میلیاردها تومان بیل و دسته بیل و کج میل از کشورهای خارجی...

پس از صدور مجوز واردات سیر و بادام درختی پوست‌دار از چین...

پس از وارد کردن تمام اقلامی که نظایر آن در ایران تولید می‌شده و اشباع بازار از آن‌ها...

پس از وارد کردن سنگ قبر از مصر و قبرس

پس از وارد کردن انگور و انواع میوه‌ها از برزیل و آفریقا

پس از وارد کردن برنج و چای از خارج...

پس از وارد کردن میلیون‌ها دلار چوب بستنی از خارج...

پس از وارد کردن انواع مبل و پوشاک و کفش از ترکیه...

پس از وارد کردن بیست هزار تن تخم مرغ باز هم از خارج

پس از وارد کردن هر چه باید بخوریم، نپوشیم، بپوشیم از خارج

پس از سپردن بازار به واردات خارجی که حتی تسبیح و سجاده و مُهر نماز و چادر مشکی را از چین و ماچین وارد می‌کنند. پس از تبدیل کارخانه‌های خودروسازی داخلی به مونتاژ که در اخبار آورده‌اند، قطعات خودروها را وارد کرده در اینجا سر هم کرده رنگ روی آن می‌زنند.

 پس از این که کارخانه‌ها و کارگاه‌ها تعطیل و یا به خصولتی تبدیل شدند تا خریداران به ثمن بخس ماشین آلات و زمین کارخانه‌ها را می‌فروشند، کارگران را بازخرید می‌کنند و فاتحه صنعت ۱۵۰ ساله ایران خوانده شد، بسیار خشنود سرفراز و مباهی شدم که شانه و گیره مو هم به مبلغ ۶ میلیون دلار طی ۹ ماه از ۲۰ کشور جهان وارد کرده‌اند!

 بسیار سربلندم که کشور ما قادر نیست کاغذ زیراکس تولید کند و از اندونزی و بسیاری از کشورهای آسیایی وارد می‌شود.

خشنودم که کلیپس را از انگلستان وارد می‌کنند، خشنودم که سوزن دوخت و سوزن فرفره جزو واردات است. خشنودم که واردات دارو هر روز بیشتر می‌شود. خوشحالم که میلیاردها تومان را به دلار ۴۸۰۰ تومان تبدیل می‌کنیم و سفارش می‌دهیم برای ما سیر چینی بیاورند، تخمه کدو بیاورند، بادام پوست دار چینی بیاورند.

انگار یک ستون پنجم اقتصادی در کشور ما وجود دارد که متبحرانه و زیرکانه این کارها را انجام می‌دهد.

این ستون پنجم در وزارتخانه‌های مربوط به تجارت خارجی و صنایع فعالیت می‌کند و از هیچ فرد و مقامی ملاحظه ندارد.

من نمی‌دانم هدف و طرح و برنامه این مجوز دهندگان چیست؛ اما حس می‌کنم منافع کلانی دارند. دیدید که شخصی که ۳۰ سال در وزارت نفت از پست‌های پایین ترقی کرده و به مقام‌های بالا رسیده بود صد میلیارد تومان به جیب زد و سه ساعت پس از آنکه دوستان به او رساندند لو رفته است با هواپیما راهی ترکیه و سپس کانادا شد، من و شما به این آسانی نمی‌توانیم در تهران به قم و در مشهد به طرقبه برویم!

دیدید وزیر نفت چقدر با مهربانی و لطف و ادا درباره مختلس ۱۰۰ میلیارد تومانی که بعضی می‌گویند ۲۰۰ میلیارد تومان به جیب زده صحبت می‌کرد. چقدر پدرانه که او آدم ظاهرالصلاحی بود، از رفقایش پول قرض می‌کرد، مظلوم بود، طفلکی ۳۰ سال خدمت کرده بود، داشت بازنشسته می‌شد. بعد جمله جالبتری گفت: فکر نمی‌کنم کانادا رفته باشد، همین حول و حوش‌هاست، چو انداخته کانادا رفته که کسی در تعقیبش نباشد [و کم‌کم فراموش شود].

در سایتی خواندم مدیر یک روزنامه که خیلی به قانون دانی تظاهر می‌کند جزو بدهکاران بزرگ بانک سرمایه و صندوق بازنشستگی فرهنگیان است و ۸۰ میلیارد تومان بدهی دارد و در گفت‌وگو با یکی از مسئولان که گفته چرا بدهی‌ات را نمی‌دهی گفته است ۴ میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان بذل و بخشش کردم که آن وام را گرفتم. حاضری آن ۴ میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان را به من بازگردانی؟ (سایت تازه‌ای بود که آنجا شرح ماوقع را دیدم).

 آن مسئول می‌گفت: وقتی به او گفتم چرا بدهی‌ات را نمی‌پردازی؛ پاسخ داد «تو فرهنگ امروز کشور را نمی‌دانی؟» تو جوان هستی و تجربه کار در جامعه امروز را نداری؟»

باز شنیدم فردی که شب‌ها با کت و شلوار نو و پیراهن سفید در رسانه بصری می‌آید و از مملکت انتقاد می‌کند، میلیاردها تومان بدهی دارد و در حال حاضر خبری از بازپرداخت بدهی‌های او نیست.

در هر صورت مملکت عجیبی است، من سر در نمی‌آورم و متوجه نمی‌شوم؛ چرا داریم دستی دستی خودمان را نابود می‌کنیم. دو نفر موتور دزد را گرفته‌اند، دو تا برادر بوده‌اند در آگاهی از این دو جوان پرسیده‌اند، چرا قصد دزدیدن موتورسیکلت مردمی را داشتند که با کمک مردم و عابرین جلویتان را گرفت. هر دو پاسخ می‌دهند «دستفروش دوره گرد بودیم». برادر بزرگ‌تر می‌گوید ماهی ۲ میلیون تومان عایدی داشتم، یک روز مأموران شهرداری آمدند بساطمان را جمع کردند، حتی اموالمان را با خود بردند». هر دو ازدواج کرده‌اند و همسر یکی از آنان فرزندی در شکم دارد که چهار ماه دیگر به دنیا خواهد آمد وقتی کتک خوردند و بساط دستفروشی‌شان را جمع کردند، تصمیم گرفتند از راه دزدی وارد شوند هر چه اندوخته داشتند روی هم گذاشتند؛ یکی از آن‌ها به کرمانشاه رفت و یک قبضه کلت کمری به مبلغ یک میلیون تومان خریده آمد تهران قرار شد با تهدید کلت موتوری را بدزدند که موفق نشدند و دستگیر شدند و قرار است محاکمه و زندانی شوند. حالا ستون پنجم اقتصادی باز هم مجوز واردات صادر کند و به ریش مردم بخندد.

در خبرها خواندم دو ملیتی‌ها در تمام شئون و ادارات همچنان سررشته امور را به دست دارند. باز خواندم تمام معاونان جناب وزیر نفت از بازنشستگان‌اند که حقوق کلان دریافت می‌کنند، ایشان علاقه زیادی به دوستان عصر جوانی خود دارند و دست همه را در وزارتخانه بند کرده‌اند فقط دو معاون ایشان جزو بازنشستگان نیستند.

به هر ترتیب صدور مجوز واردات ادامه دارد، آمدند و بهای آب را هم گران کردند. دستی در کار است که مردم را عصبانی و ناراضی کند، دستی در کار است که کارگران را بیکار کند، دستی در کار است که تولید و گردش امور اقتصادی را متوقف کند.

اینها عمدی است، تصادفی نیست. با شوخی و خنده و متلک و لبخندهای لوس و بی‌مزه نمی‌توان حقایق تلخ را پنهان کنند.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.