تحولات منطقه

۹ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۰:۰۵
کد خبر: ۵۹۰۸۲۸

داشتن نام « مستعار» چیز بدی نیست اما « سرشار» معتقد است که جوانی و خامی سبب شد تصور کند با نام مستعار اگر چیزی بنویسد که دردسر ساز شود ، می تواند از تعقیب و پیگرد ساواک در امان باشد و همه چیز را بیندازد گردن « رضا رهگذر»!

 نویسنده گلخانه ای ایران کیست؟
زمان مطالعه: ۵ دقیقه

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA قدس آنلاین-خودش را نمی شود گفت، صدایش را اما می شود نوستالوژی رادیویی سالهای دهه ۶۰ تا ۸۰ نامید. «محمد رضا سرشار» که حتی هنوز هم صدایش سرشار از قصه و داستان است برای بسیاری از ما آقای «قصه ظهر جمعه» محسوب می شود. یعنی صدایی که سالهای سال ما را هرکجا که بودیم و با هر سن و سالی، پای رادیو می نشاند و با خودش می برد به دنیای شیرین قصه ها. میان مخاطبان و طرفداران انبوه  برنامه «قصه ظهر جمعه» و مجری اش، بسیارند آنهایی که «سرشار» را فارغ از گویندگی اش می شناسند و آثارش را هم خوانده اند. بدون شک اما کم نیستند کسانی که آقای «قصه ظهر جمعه» را با صدا ی قصه گویش، تنها یک مجری بازنشسته رادیو می دانند که مدتهاست از او خبری در دست نیست!

«سرشار» اما همین دو شب پیش، میهمان یکی از برنامه های تلویزیونی بود. البته نه برای گفتن قصه دوشنبه شب، بلکه برای حرف زدن در باره وضعیت رمان و رمان نویسی سالهای پیش و پس از انقلاب ...

به خاطر پدر

سال ۱۳۳۸، شش سال بیشتر نداشت که به اقتضای شغل پدر مجبور شد زادگاهش «کازرون» را ترک کند. پس از آن، قسمتش شد سفر و تحصیل در شهرهای  شیراز، تبریز، بوشهر، ارومیه، اصفهان و جهرم. در  زندگینامه اش هم اگر ننوشته باشد، خودتان می توانید حدس بزنید که «محمد رضا» کودکی و نوجوانی اش  هم مثل بزرگسالی اش پُر بود از کتاب و شوق به خواندن. خودش در این باره گفته است : «آن روزها نه مجله خاص مذهبی برای نوجوانان وجود داشت و نه کتابهای مذهبی قوی. بیشتر چیزهایی که می خواندم کتابهای معمولی و عمومی بود. کتابهایی که بیشتر مال بزرگسالان بود تا بچه ها. چون ادبیات کودک آن سالها آن قدر عمومیت نداشت که کتابها در دسترس همه باشد...».

آن روحانی جوان

شانسش زد و شاید از سر اتفاق یکی از همسن و سالها او را به مسجد محله شان برد. روحانی جوانی که بتازگی از قم آمده بود، جلسات دوشنبه شب های مسجد را گذاشته بود برای نوجوانهای شهر. نه فقط برای سخنرانی های مهم و به روزی که داشت بلکه برای جذب بیشتر بچه ها مسابقه کتاب خوانی راه می انداخت، گروه نمایش تشکیل می داد، تیم فوتبال و بسکتبال مسجد را جمع و جور می کرد و با مساجد دیگر مسابقه می گذاشت و خلاصه تبدیل شده بود به روحانی همه فن حریفی که نوجوانهای شهراز جمله «سرشار» شیفته اش شده بودند. دوستی بیشتر او با کتاب درکتابخانه این مسجد و کتابهای انتشارات نسل جوان و آثار سید قطب شکل گرفت. پیش از آن هم مشتری کتابهای صادق هدایت، کافکا و حتی کتابهای سطحی بازاری شده بود. تا یادمان نرفته این را هم اضافه کنیم که آن روحانی جوان، بعدها آیت الله «سیدعلی اصغر دستغیب» شد و عضو مجلس خبرگان رهبری.

مهندس ناتمام

اینکه به جز استعداد خدادادی، خواندن و سرک کشیدن لابلای کتابهای مختلف، چه عاملی به نویسنده شدنش کمک کرد را باید بگردید لابلای حوادث و شرح سالهای نوجوانی و جوانی اش پیدا کنید. از گرفتن دو دیپلم فنی و ریاضی و خدمت سربازی در سپاهی دانش که نخستین قصه اش را در آن دوران نوشت تا قبولی در رشته مهندسی صنایع دانشگاه علم و صنعت، رها کردن مهندسی در سال ۶۱،   تحصیل در رشتة نمایشنامه‌نویسی دانشکده هنرهای زیبا و ترک تحصیل در ترم چهارم، بازهم تحصیل در رشته نمایش دانشکده هنر و معماری و بازهم نیمه تمام رها کردن آن، سالها معلمی کردن در مدارس مختلف و ... البته  آنچه سبب شد «سرشار» در سال ۱۳۸۵، از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نشان درجه یک ادبی (معادل دکتری) بگیرد هیچکدام از این تحصیلات نیمه تمام نیست بلکه مجموعه فعالیت های فرهنگی و هنری ۳۰ ساله ای چون، نگارش بیش از ۱۵۰ اثر، تدریس در دانشگاه، سردبیری برنامه های فرهنگی رادیو، سردبیری مجلات و نشریات مختلف ادبیات کودک و نوجوان و بزرگسالان، داوری جشنواره های مختلف، کسب ۳۶ جایزه کشوری و ... است.

رد گم کردن

ماجرای «رهگذر» شدنش را که بر می گردد به دوران جوانی اش شاید در «خندوانه» از زبان خودش شنیده باشید. البته داشتن نام «مستعار» چیز بدی نیست اما «سرشار» معتقد است که جوانی و خامی سبب شد تصور کند با نام مستعار اگر چیزی بنویسد که دردسر ساز شود، می تواند از تعقیب و پیگرد ساواک در امان باشد و همه چیز را بیندازد گردن «رضا رهگذر»! این ترفند به قول خودش-  بیمزه، البته مؤثر نیفتاد و در زمان نخست وزیر «ازهاری» دستگیر شد و به زندان رفت تا چند ماه بعد با دیگر زندانیان سیاسی آزاد شود. با این وجود پس از آن هم مدتها «رهگذر» ماند تا حتی در دوران ۲۴ ساله اجرای «قصه ظهرجمعه» بسیاری از ما با همین نام مستعار از او یاد کنیم.

صادق هدایت

«سرشار» به جز گویندگی و نویسندگی، پژوهشگر و منتقد هم هست. البته شمردن نقد و نظرهایی که بر داستانها و نوشته های مختلف نوشته است در این مطلب، ممکن نیست همانطور که امکان ندارد ما بتوانیم از یاد آوری نقد او بر «صادق هدایت» و همچنین رفتار «شجریان» در این مطلب صرف نظر کنیم : «  آثار هدایت تقلیدی کاملاً ناقص و دست و پا شکسته از داستان غربی است... او با ادبیات داستانی گذشته ایران آشنایی نداشت... یعنی نسبت به ادبیات داستانی کهن ایران، بی‌سواد بود... شاید بتوان برای او تعبیر «نویسنده گلخانه‌ای» را به کار برد یعنی عناصر غیرادبی مختلفی جمع شدند تا هدایت را هدایت کنند ...که اولین آن‌ها رادیو بی بی سی و دوستان او مینوی و فرزاد در این رادیو بودند». در باره «شجریان» نیز نوشت: «پس از انقلاب به جز اجرای یکی دو سرود انقلابی، راهش را از انقلاب جدا کرد...ترجیح داد با فعال تر کردن شرکت خصوصی هنری اش و کنسرتهایش و همچنین راه افتادن به دور دنیا و اجرای کنسرت به فعالیتهای هنری خود ادامه دهد... در برخی بزنگاههای سیاسی هم که نظام تحت فشار یا هجوم تبلیغاتی سیاسی دشمنان بود، شاهد انتشار نامه سرگشاده یا مخالفت با پخش صدایش از صدا و سیا بودیم».

نویسنده ها کم حوصله شده اند

«سرشار» که آخرین اثرش، رمان «آنک آن یتیم نظر کرده » را به زندگی پیامبراسلام (ص) اختصاص داده است، به عنوان رئیس «انجمن قلم ایران» در باره وضعیت رمان نویسی و خوانندگان امروز نظری متفاوت با برخی نویسندگان امروزی دارد: «اکنون که در دوره پسامدرنیسم هستیم می گویند رمان مرده است. در حالی که رمان انعطاف پذیر است و با شرایط خودش را وفق می دهد. رمان هنوز هم مشتری خودش را دارد ... این روشنفکران و شبه روشنفکران هستند که طبق مد روز کتاب می خوانند... الان مثل آن زمان کسی ۱۵ سال وقت نمی گذارد تا یک رمان بنویسد، در عرض ۶ ماه به بهانه کم حوصلگی مردم اثری دویست صفحه ای می نویسند... ».  

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.