قدس آنلاین-بارها از رودخانه عبور میکنیم اما هرگز دو بار از این رودخانه عبور نکردهایم چرا که رودخانه هرگز خود را تکرار نمیکند و دائم در حال نو شدن است.
این تعبیر هراکلیتوسی قابل تسری به احساسات و عواطف بشری نیز هست. ما هرگز احساس و عاطفهای را که در لحظهای خاص از زندگی تجربه کردهایم، دیگر دوباره حس نخواهیم کرد. در همین راستا هیچ انسانی نمیتواند احساس و عاطفه انسانی دیگر را حتی در شبیهترین موقعیتها به طور کامل حس کند.
این نکته میتواند نجات بخش و آرام بخش کل شاعران تاریخ باشد! اما چرا؟
انسانها در طول تاریخ عاشق شدهاند، حسادت کردهاند، دچار فراق شدهاند، اما هرکدام از این عشقها و حسادتها و فراقها با یکدیگر متفاوتند. اگرچه شالوده این احساسات و عواطف مشترک است اما میتوان از دید هر فرد نمودی خاص و ویژه از این حالات را شاهد بود. به تعبیر «صائب»: یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت/ در بند آن مباش که مضمون نمانده است»
حالا ماییم و شعر مهدی علیمرادی و حس عشق و بیم فراق و آتش حسادتی که میان تمام انسانها مشترک است. علیمرادی تلاش کرده است شکلی نو از همین احساسات ارائه دهد و در این کار موفق هم شده است. موفق شده است چرا که از بیان مستقیم احساسات خودداری کرده و تنها به انتقال حس خود بسنده کرده است و به همین دلیل به جای شعری سطحی و حتی سانتی مانتال شعری عمیق و لایه دار خلق کرده است.
راوی این شعر نه تنها به رقیب حسادت میورزد بلکه با لحنی که در شعر جاری است میتوان نگرانی او را هم حس کرد. حتی میتوان ناباوری او را حس کرد. او نمیخواهد واقعیت را بپذیرد پس ناامیدانه میخواهد زندگی را به عقب بکشد و چه حس تلخ یأسی از این شعر به مخاطب منتقل میشود!
این شعر با فضایی مدرن کلکسیونی از احساسات متفاوت انسانی را ماهرانه به نمایش میگذارد و به خواننده منتقل میکند.
سایه باد ـ مهدی علیمرادی ـ آنیما ـ 1396 ـ ص 13
نظر شما