قدس آنلاین - گروه استانها - رقیه توسلی: همه ساعات گفتگویمان همینطور حول محور دکترتغذیه و کالری و اضافه وزن می چرخد.
با افتخار عجیبی می گوید دیگر نه پایش را می گذارد شیرینی فروشی و نه در فروشگاه، سراغ قفسه ی بیسکوئیت و شکلات را می گیرد.
یک هفته است که اراده کرده آدم دیگری بشود! می خواهد به عزم و پشتکارش نمره بدهد، اگر چه می داند پا به ماراتن طاقت فرسایی گذاشته است!
ساراجان حرف می زند و من، چشم های گرسنه دوستم را دنبال می کنم... حرف می زند و من از یخچال کاسه ای مرکبات بیرون می کشم و دو لیوان شربت کم شیرین آلبالو آماده می کنم...
او پیش دستی ها را از دستم می گیرد و می پرسد هویچ نداری؟ با شیطنت می گویم چرا خرگوش خانوم...
حالش را می دانم... این ساعات چاقی رو به لاغری را کیست آخر که نداند...!!
روزهای یک کلسترولی هم بی شباهت به این دوران نیست! پرهیزهای زجرآور! غذاهای مختصر! غربال خوشمزه ها و متوسط مزه ها! شمردن تک تک روزها و آمارداری هفته ها! و سروکله زدن با ترازوی بدجنسی که انگار سرلجبازی دارد! و بالاخره آزمایش هایی که بلدند فقط مثل آدم های بی ملاحظه، چپ چپ نگاهت کنند!
ساراجان هنوز دارد کلون اش را می کوبد بر دروازه کم غذایی یا به قول خودش «چنگال»... می گوید قاشق تا اطلاع ثانوی از میزم حذف شده تا به وزن ایده آل برسم... و با قهقهه ادامه می دهد بالاخره خدای چاقالوها هم بزرگ است...
می پرسم خُب، برای شام چی بپزم با این همه قوانین و مقرراتی که آوار کردی روی سرم؟ که جدی می گوید: چای کمرنگ و مویز می خورم و اگر زنده باشم بیست دراز و نشست بعلاوه یک عدد لیمو و یک عدد سیب و شیرجه در فضای مجازی.
نمی توانم لبخند دروغین بزنم. به جایش ساده و مختصر می گویم: لطفاً جوری پیش برو که آهن و پروتئین و کلسیم و ویتامین های موردنیاز را حذف نکنی!
این تعقیب و گریز و مبارزه را درک می کنم و به عشق دوست جان در سکوت، ظرفی کوفته می بندم که ببرد.
انگار واقعاً همیشه در روی یک پاشنه نمی چرخد... و گاهی از یک کوفته خور قهار، خط باریکی لبخند می ماند که شاد نیست...
نظر شما