به گزارش قدس آنلاین، این روزها نمایش «این قصه را آهسته بخوان» به نویسندگی و کارگردانی مهدی نصیری در تماشاخانه مهر حوزه هنری روی صحنه است. نمایشنامه این اثر یکی از کارهایی است که با اقتباس از یکی از داستانهای مجموعه «کتاب ویران» به قلم ابوتراب خسروی به رشته تحریر درآمده است و به همین بهانه با این کارگردان درباره شرایط اقتباس از آثار نمایشی در تئاتر و دلایل اقبال کم این گونه از تئاتر به ویژه اقتباس از ادبیات داستانی ایرانی میان کارگردانان و اهالی تئاتر گفت وگو کردیم.
اقتباس از ادبیات داستانی در تئاتر با هدف بازآفرینی یک اثر هنری در عرصه نمایش و تئاتر ما بیشتر محدود به اقتباس از آثار کلاسیک و خارجی شده است. اساساً فضای تئاتر چقدر ظرفیت بهره برداری از ادبیات را در صحنه دارد و این که چرا اولویت اغلب کارگردانان در اقتباس بیشتر نمایشنامه های خارجی است تا ایرانی؟
زمانی که هنرمند از یک اثر ادبی ایده یا ایده هایی بگیرد و این مؤلفهها را در یک فضای داستانی تازه روایت کند، اقتباس کرده است. از ادبیات داستانی عموماً برای درام و فیلمنامه استفاده می شود. از قرن بیستم به بعد از تئاتر و سینما هم اقتباس میشده است و اینگونه نبوده که اقتباس تنها از ادبیات داستانی صورت بگیرد. به طور مثال میتوان به آثار جیم جویس اشاره کرد. یا رومن پولانسکی آثار خود را با محوریت داستان های معروفی میساخت که میتوان به «مرگ و دختر جوان» اشاره کرد که کاملاً نمایشنامهای است. در سینما و تئاتر خودمان البته من مثالهای زیادی ندارم و شاید بتوان بیشترین شکل این گونه آثار را در فیلم ها و سینمای داریوش مهرجویی دید.
البته در سینما و تئاتر ما خیلی این شیوه متداول نیست. در تئاتر اغلب گرایش به سمت کارهای ترجمه است و حقیقتاً دلیلش را نمیدانم که چرا اینقدر گرایش به سمت آثار ترجمه رفته و میتوان این میل را به صورت مشهود در دانشجویان و جوانان دید که پیوسته دنبال ترجمههای جدید هستند و از نمایشنامههای تألیفی استقبال چندانی نمیکنند.
ما داستان نویسان خوبی داریم و ادبیات کهن ما قابلیت های بسیاری در عرصه اقتباس دارند. اما شاید یکی از دلایلی که استفاده از آثار ایرانی کم است به دلیل استقبال از آثار ترجمه است. نکته دیگر اینکه ما کارهای زیادی داریم که هم نویسنده و هم کارگردان دارند و در خیلی از بروشورها میبینیم که نوشته شده «برداشتی آزاد از ...». من فکر میکنم این برداشتی آزاد از فلان نمایشنامه یا داستان در واقع به دلیل ترسی است که خود کارگردان یا نویسنده از این مسأله دارند که متهم شوند به تقلید از اثر در حالی که بسیاری معتقدند اقتباس یک آفرینش دوباره است و وابسته به اثر اولیه است. به همین دلیل که نمی خواهند به چنین نگاه و نظریهای گره بخورند سراغ کارهای اقتباسی نمیروند. به نظر من برداشت آزاد تنها یک راه گریز است و یک واژه من درآوردی است که وقتی فرد می ترسد اثرش دست دوم خطاب شود از آن استفاده میکند.
با توجه به چیزی که گفتید آیا علت این که هنرمندان به خصوص جوانترها و دانشجویان دنبال ادبیات ترجمه هستند به این خاطر نیست که داستانهای تألیفی خوبی در فضای داستانی خودمان پیدا نمیکنند؟ اصلاً جایگاه درام در ادبیات ما و به ویژه ادبیات معاصر کجاست؟
زبان ما زبان شعر است و ادبیات ما با شعر آمیخته است. هیچ وقت هم درام و فلسفه در آن نداشتیم و همیشه هم بحثی که وجود داشته این بوده که نمایشنامه و تئاتر با یکدیگر متفاوتند. تا اواخر دهه هشتاد هم در سینمارهای مختلف این بحث مطرح بوده که ما نمایش داریم و این چیزی که روی صحنه میرود، تئاتر نیست. در درام راوی، رابط بین شخصیت هاست و وقتی رابط را حذف کنیم در واقع درام از بین میرود. وقتی دو نفر با هم رابطه دارند بین آنها کنش و واکنش برقرار است و این رابطه آنهاست که درام را شکل میدهد و روایت می کند.
ما در تئاتر خودمان و نقالی و تعزیه ابزار روایتگری داریم و یک راوی این داستان را برای ما روایت میکند. در تاریخ تئاتر خودمان هیچ گاه روایت دراماتیک نبوده است بلکه آن چیزی که وجود داشته روایت ادبی بوده است. ما در واقع ادبیات داستانی را نمایشی کردهایم اما تئاتر به معنای دراماتیک نداریم. یکی از آسیب های اقتباس هم شیوه انتقال درام است. ما باید ابزار درام را به ادبیات داستانی مسلط کنیم و شاید یکی از دشواری هایی که درام زیاد نمی شود در تبدیل کردن روایت داستانی به درام است.
نمایش «این قصه را آهسته بخوان» هم اقتباسی از یک داستان است؛ شما این داستان را چگونه اقتباس کردید و چه مؤلفههای تازهای به داستان نمایش اضافه شده است؟
نمایش «این قصه را آهسته بخوان» سومین اقتباس من از یکی از داستانهای مجموعه «کتاب ویران» به قلم «ابوتراب خسروی» است. این داستان یک مجموعه کوتاه است و خیلی ساده یک داستان را در 7 _ 8 صفحه روایت میکند. ما در آن یک راوی اول شخص داریم که در تنهایی خودش یک دنیایی را می سازد که در آن دنیا از همسرش جدا شده و یک سری حوادثی پیش میآید که با همسرش مرور میکند.
خسروی به شدت متکی بر ادبیات داستانی است. در واقع خسروی در داستان از همان ابتدا پایان داستان را میگوید و مدام به آن رجوع میکند اما کار من ساختار ارسطویی است و یک شروع، میانه و پایان دارد. در واقع من فضا را از آن داستان گرفتم اما در آن فضا طرح توطئه و تعلیق وجود نداشت و من خودم آن را به داستان اضافه کردم. یک داستان فرعی پیدا کردم و به آن شکل دادم. بر همین اساس در فرایند اقتباس دو شخصیت اضافه شد و یک شخصیت هم که در داستان خسروی وجود داشت و بسیار کمرنگ و ذهنی بود؛ در داستان من رنگ و بعد پیدا کرد. دو شخصیت دیگری که به کار اضافه کردم کارشان ایجاد طرح و توطئه دراماتیک و تعلیق داستانی است. مؤلفههایی که به ساختار اضافه شده در مدیوم داستانی وجود نداشته است.
استقبال از نمایش برایتان راضی کننده بوده است؟
استقبال از نمایش تا اینجا بد نبوده است اما توقع من چیز دیگری بود. متأسفانه حوزه هنری خیلی تماشاگر ندارد. این مسأله را از خیلیها شنیده بودم اما باور نمی کردم که تا این حد تماشاگر با این فضا قهر کرده باشد. اینکه در حوزه هنری طی این چند سال چه اتفاقی افتاده که اینقدر تماشاگر کم شده جای سؤال است. البته من فکر میکنم این مسأله ربطی به گروه ها نداشته باشد و آنها مقصر نباشند. ما چند ماه پیش یک نمایش روی صحنه بردیم که استقبال خوبی از آن شد و حتی تبلیغاتش هم به نسبت این نمایش کمتر بود. ضمن این که فضای داستانی هم بی شباهت به نمایش فعلی نبود، گروه بازیگران هم همان بودند اما استقبال از آن نمایش قابل مقایسه با این کار نیست و در آن نمایش حتی صندلی خالی پیدا نمیشد و خیلی از مخاطبان روی زمین مینشستند. اما این اتفاق اینجا به شکل دیگری است. البته خود من نمیدانستم که این کار چقدر در سالنهای خصوصی جواب میدهد چون در سالن های خصوصی تماشاگر بیشتر به دنبال بازیگرهای تلویزیون و فضای کمدی است. شاید به دلیل اینکه حوزه هنری سالهاست کارهای بی کیفیت با مضمون و محتوای دینی را روی صحنه می برد تماشاگر را دلزده کرده است و به نظر می رسد استقبال از نمایش هم متأثر از همین موضوع است.
انتهای پیام/
نظر شما