تحولات منطقه

حزب‌الله لبنان به عنوان یکی از عناصر مهم محور مقاومت، همواره همچون سدی در برابر اجرای نقشه‌های امریکا در منطقه غرب آسیا، مسئله فلسطین و عرصه داخلی لبنان نقش‌آفرینی کرده است، شکست‌ها و ناکامی‌های امریکا در این منطقه گویای قدرت روزافزون و کنشگری فعال حزب‌الله لبنان است.

شکست "ذلت‌بار" طرح‌های امریکا توسط حزب‌الله لبنان
زمان مطالعه: ۱۱ دقیقه

به گزارش قدس آنلاین،حزب‌الله لبنان به عنوان یکی از عناصر مهم محور مقاومت، همواره همچون سدی در برابر اجرای نقشه‌های امریکا در منطقه غرب آسیا، مسئله فلسطین و عرصه داخلی لبنان نقش‌آفرینی کرده است. و شکست‌ها و ناکامی‌های امریکا در این منطقه گویای قدرت روزافزون و کنشگری فعال حزب‌الله لبنان است.

مروری بر مواجهه حزب‌الله با توطئه‌های ایالات متحده نشان از شکست سیاست‌ها و دخالت‌های امریکا توسط این بازوی مهم محور مقاومت دارد.

شکست ذلت‌بار آمریکا در لبنان در سال ۱۹۸۳

در سال ۱۹۸۳، زیر چتر حمایت ارتش اشغالگر رژیم صهیونیستی، دولتی فالانژیست قدرت را در لبنان به دست گرفت. این دولت به هیچ وجه مورد قبول و حمایت اکثریت جمعیت لبنان یعنی مسلمان شیعه و سنی و دروزی قرار نداشت و بیم آن می‌رفت که توسط مسلمانان ساقط شده و سکان قدرت در این کشور به دست مسلمانان لبنان بیفتد.

از این رو، آمریکا و متحدان اروپایی‌اش به منظور تامین امنیت این دولت مسیحی و همچنین پشتیبانی از اشغال‌گران صهیونیستی، رسما به خاک لبنان لشکرکشی کردند و حتی در منازعات داخلی لبنان، آشکارا به نفع جبهه مسیحیان فالانژیست وارد جنگ شده و مناطق مسلمان‌نشین لبنان را زیر آتش سنگین و مرگ‌بار ناوگان هوایی و دریایی خود قرار دادند.

 روز ۲۳ اکتبر ۱۹۸۳ میلادی برابر با اول آبان ماه سال ۱۳۶۲ شمسی، دو عملیات استشهادی همزمان علیه مقر تفنگداران اشغال‌گر آمریکایی و چتربازان اشغال‌گر فرانسوی به وقوع پیوست. طی این عملیات حدود ۳۰۰ تفنگ‌دار دریایی (مارینز) آمریکایی که از زبده‌ترین سربازان این کشور به شمار می‌روند به هلاکت رسیدند.

این عملیات برای ارتش ایالات متحده آمریکا بسیار گران تمام شد. این ارتش پس از پایان جنگ ویتنام در سال ۱۹۷۵ تا آن روز چنین حجم سنگینی از تلفات را در یک روز و حتی یک ساعت تجربه نکرده بود.  این عملیات در ادبیات سیاسی و تاریخی ایالات متحده آمریکا به «کابوس اکتبر ۸۳» شهرت پیدا کرد.

جورج بال یکی از سیاستمداران امریکایی ضمن اعتراف به شکست خفت‌بار امریکا در مقابل ملت لبنان، تصمیم ریگان در اعزام تفنگ‌داران امریکایی به لبنان را تصمیم "ابلهانه‌ای"[۱] خواند و نتیجه حمایت امریکا از رژیم صهیونیستی را این‌گونه بیان کرد: «جنگی که امریکا با سفاهت تمام در آن شرکت جست برای ما به این صورت در آمد: حدود ۳۰۰ تفنگ‌دار دریایی‌ خود را از دست‌ دادیم‌؛ ۱۸۰۰ تفنگ‌دار دریایی‌ به‌ مدت‌ ۱۸ ماه‌ در شرایطی‌ زندگی‌ کردند که‌ بی‌دفاع‌، در کنار آتش‌ قرار داشتند؛ بیش‌ از ۲۲ ماه‌ یک‌ ناوگان‌ آمریکایی‌ همراه‌ ۳۰ هزار ملوان‌ و پرسنل‌ دریایی‌ و حدود ۱۰۰ هواپیما در عرشه‌ ناوهای‌ هواپیمابر، دور از ساحل‌ لبنان‌، در حالت‌ آماده‌ باش‌ کامل‌ منتظر بودند که‌ چه‌ موقع‌ هدف‌ حملات‌ انتحاری‌ قرار می‌گیرند...»

سرانجام جورج بال با پذیرش شکست خفت‌بار امریکا در لبنان ادامه می‌دهد: «روزی‌ هم‌ که‌ سرانجام‌ لبنان‌ را ترک‌ کردیم‌، نه‌ تنها هیچ‌ چیز بدست‌ نیاورده‌ بودیم‌، بلکه‌ بهای‌ سنگینی‌ نیز برای‌ این‌ اقدام‌ پرداخته‌، قدر و منزلت‌ خود را از دست‌ دادیم‌ و شهرت‌ آمریکا را به‌ عنوان‌ کشوری‌ که‌ از عقل‌ سلیم‌ پیروی‌ می‌کند، لکه‌دار کرده‌ بودیم. [۲] »

نقش بر آب شدن نقشه‌های امریکا در جنگ ۳۳ روزه

جنگ ۳۳ روزه که در بین لبنانی‌ها به "نبرد تموز" شهرت یافته بر اساس یک «نقشه جامع» که توسط آمریکا، انگلیس، فرانسه، و دیگر هم‌پیمانان رژیم صهیونیستی طراحی شده بود، صورت گرفت.

بر اساس اسناد تاریخی، قبل از حمله رژیم صهیونیستی، بسیاری از افسران عالی‌رتبه این رژیم به منظور تشریح تاکتیک‌های مدیریت عملیاتی به امریکا رفته و زیر نظر مقامات پنتاگون، آموزش و تعلیم دیده بودند.[۳]

بنابراین رژیم صهیونیستی بر اساس "نقشه جامع" قرار بود اواخر سپتامبر ۲۰۰۶ (اوایل مهر ۱۳۸۵) عملیات هوایی، دریایی و زمینی خود را علیه حزب‌الله آغاز کند.

موفقیت‌های روزافزون جبهه مقاومت، غربی‌ها را بر آن داشت تا پیشنهاد جنگ با حزب‌الله را به صهیونیست‌ها بدهند. چنانکه کاندولیزا رایس وزیر وقت امور خارجه امریکا می‌گوید: «جنگ ۳۳ روزه سال ۲۰۰۶ برای ایجاد خاورمیانه جدید با محوریت حذف مقاومت بود.»[۴]

از طرفی ارزیابی طرح حمله به ایران در جنگ احتمالی آینده، هدفی بود که دولت بوش دنبال می‌کرد. در همین رابطه سیمورهرش از قول یک افسر اطلاعاتی در نیویورکر می‌نویسد: ما به اسرائیل گفتیم اگر شما می‌خواهید به جنگ بروید ما پشت شما هستیم. اما به اعتقاد ما این جنگ باید زودتر صورت بگیرد. شما هرچه دیرتر اقدام کنید ما وقت کمتری برای ارزیابی طرح حمله به ایران پیش از اتمام ریاست‌جمهوری بوش خواهیم داشت... این افسر اطلاعاتی می‌گوید نظر دیک‌چنی این بود که اگر اسرائیل موفق شود، معرکه خواهد بود و ما می‌توانیم با ایران همان کاری را بکنیم که اسرائیل در لبنان می‌کند.[۵]

 تصور اولیه رژیم صهیونیستی این بود که با وجود شناسایی نقاط استقراری نیروهای حزب‌الله و رهبری آن، می‌تواند در روز اول تحرک نظامی-سیاسی حزب‌الله را مهار کند اما ناچار شد در پایان روز چهارم-بخصوص پس از آن‌که حزب‌الله ناوچه مدرن ساعر ۵ اسرائیل را در ۱۲ مایلی آب‌های بیروت غرق کرد- اذعان کند که با بمباران هوایی کار پیش نمی‌رود. به گل نشستن هواپیماهای بسیار مدرن برای اسرائیل غیرقابل باور بود و آنان را وادار کرد که اعتراف کنند: «چهارمین قدرت هوایی جهان» در مواجهه با چریک‌های حزب‌الله زانو زده است.

در این میان ژنرال‌های آمریکایی برای آنکه روی شکست فاحش هوایی و دریایی رژیم صهیونیستی سرپوش بگذارند اعلام کردند: «سرنوشت این جنگ در روی زمین تعیین می‌شود.» متعاقب آن حملات زمینی رژیم صهیونیستی با حمایت آمریکا شروع شد ولی این ترفند امریکا نیز مؤثر نشد و آثار شکست در جبهه امریکا و متحدانش آَشکار شد. ارتش رژیم صهیونیستی که توانایی جنگیدن با حزب‌الله را نداشت، مایل بود پایان جنگ اعلام شود ولی آمریکایی‌ها اصرار داشتند که اسرائیل چیزی را به دست آورده و سپس آتش‌بس را اعلام کند. از این رو سه هفته دیگر با اصرار آمریکایی‌ها جنگ ادامه پیدا کرد ولی در نهایت آمریکا نیز تسلیم شد و با تصویب قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت بر پایان آن مهر تأیید کوبید. 

دو ماه پس از این شکست خفت‌بار، نشریه آسیاتایمز مجموعه‌ای شامل سه گزارش از ۱۲ تا ۱۴ اکتبر ۲۰۰۶ منتشر کرد که نام آن "چگونه حزب‌الله اسرائیل را شکست داد" بود.

آلستر کروک کارشناسی که سابقا مشاور عالی خاویر سولانا مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا بوده و مارک پری که مشاور سیاسی کاخ سفید بوده و چندین کتاب در مورد تاریخ آمریکا نگاشته است، در بخش اول این گزارش تاکید می‌کنند که علاوه بر شکست رژیم صهیونیستی، شکست سیاسی مصیبت‌باری نیز برای آمریکا به بوجود آمد که از اسرائیل در این جنگ حمایت کرد و به این ترتیب ضربه سختی به جایگاه آمریکا در منطقه وارد شد.

این شکست‌ها در شرایطی برای رژیم صهیونیستی رقم خورد که همگان اذعان دارند این جنگ، یک درگیری ساده میان رژیم صهیونیستی به عنوان یک دولت متجاوز و حزب‌الله لبنان به عنوان یک حزب مستقل و آزادی‌خواه نبود، بلکه فضایی برای ورود به توطئه جهانی بود که آمریکا و استعمار غرب علیه منطقه طراحی کرده بودند. به همین علت رژیم صهیونیستی در این جنگ از سوی بسیاری از دولت‌های جهان مورد حمایت مادی و معنوی قرار گرفت. نمود این مدعا را می‌توان در حمایت‌های بی‌دریغ آمریکا و اتحادیه اروپا از رژیم صهیونیستی و همچنین اظهارات کاندولیزا رایس وزیر خارجه وقت آمریکا در زمان جنگ ۳۳ روزه دید. وی در سخنانی تاکید کرد که جنگ ۳۳ روزه درد زایمان تولد خاورمیانه جدید است، طرحی که استراتژیست‌های آمریکا در برنامه درازمدت خود آن را کاملا مطابق منافع خود طراحی کرده بودند.

اما روند جنگ سی‌وسه روزه نشان داد قدرت امریکا در منطقه رو به افول نهاده است. جان بولتون در مورد ناکامی امریکا در این زمینه گفت: «فکر نمی‌کنم به آنچه که می‌خواستیم دست یافته باشیم و اوضاع منطقه را به سمت کاملا متفاوتی سوق داده باشیم.» رابرت فیسک هم بیان کرد که آنچه در لبنان شاهدیم، افول روزافزون قدرت امریکا در منطقه است.[۶]

ناکامی کاخ سفید و متحدانش در عرصه داخلی لبنان

ایالات متحده امریکا در راستای اهداف خود در لبنان که اصلی‌ترین آن تضعیف جبهه مقاومت و حزب‌الله است همواره درصدد تقویت گروه‌ها، احزاب سیاسی و سیاستمداران وابسته به خود برآمده است اما در تحقق این اهداف امریکا، تنها یک عامل بازدارنده نقش‌آفرینی می‌کرد و آن حزب‌الله لبنان بود.

در واقع حزب‌الله لبنان پس از پیمان طائف، و در آستانه انتخابات پارلمانی سال ۱۹۹۲ تصمیم غیرقابل باوری گرفت. رهبران و اعضای حزب‌الله در کنگره دوم خود با تصمیم ورود به عرصه سیاست داخلی لبنان برگ جدیدی را در تثبیت مقاومت رقم زدند. هرچند با اعلام نتایج انتخابات، اکثریت مجلس در اختیار حزب‌الله قرار نگرفت اما موفقیت حزب‌الله نشان داد که این گروه حرف‌های مهمی در عرصه سیاست دارد.

همچنین پیروزی‌های حزب‌الله در انتخابات پارلمانی ۱۹۹۶ و انتخابات شوراهای شهر و روستا ۱۹۹۸ نشان از محبوبیت این گروه مقاومت در سراسر لبنان داشت.

با در اختیار داشتن این نهادهای تقنینی و ورود به ساختار اجرایی، حزب‌الله بیش از پیش می‌توانست خطری برای امریکا و متحدان داخلی‌اش محسوب شود که بخشی از آن را در ترور رهبران و شخصیت‌های حزب‌الله توسط ایادی امریکا و رژیم صهیونیستی می‌توان دید.

در ادامه روند قدرت‌گیری حزب‌الله در فضای سیاسی لبنان اولین بار پس از انتخابات پارلمانی ۲۰۰۵ و انتخاب ریاست‌جمهوری و نخست‌وزیری، یکی از اعضای حزب‌الله به عنوان وزیر در کابینه دولت لبنان معرفی شد. پس از بحران سیاسی سال‌های ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ در لبنان، حزب‌الله با انتشار مرام‌نامه جدیدی در سال ۲۰۰۹، آشکارا بر اجرای یک نظام اسلامی بر پایه رأی مستقیم مردم و نه از طریق اجبار و تحمیل، تأکید کرد.

در این سال‌ها قدرت سیاسی حزب‌الله روزافزون می‌شد بطوری که در انتخابات پارلمانی ۲۰۰۹ تعداد ۵۷ کرسی مجلس را در اختیار گرفت. در سال ۲۰۱۱ با استعفای وزیران وابسته به حزب‌الله در کابینه به دلیل ناکامی نخست‌وزیر برای مخالفت کردن با تحقیقات جانبدارانه سازمان ملل درباره ترور رفیق حریری، این کابینه سقوط کرد. یک هفته بعد حزب‌الله توانست از حمایت کافی پارلمان برای تشکیل دولت به تنهایی برخوردار شود و بدین ترتیب دولت نجیب میقاتی بر سر کار آمد و بار دیگر طرح‌های امریکا را با شکست مواجه کند.[۷]

همانطور که آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی می‌فرمایند: «سیاست خاورمیانه‏ای آمریکا مبتنی بود بر تقویت رژیم صهیونیستی، و یکی از بزرگترین اقدام‌ها و تصمیماتشان این بود که در داخل لبنان- که همسایه‏ مشرف بر سرزمین فلسطینِ غصب شده است- آن نیروی محرکه و مؤمن و اثرگذار و نافذ، یعنی حزب‌اللَّه و نیروی مقاومت را از بین ببرند. سال گذشته با آن شکست‏ مفتضحانه، این از دستشان گرفته شد. از پارسال تا حالا هم مرتب دارند دست و پا می‏زنند، برای اینکه شاید بتوانند در لبنان یک کاری بکنند، یک حکومت طرف‏دار آمریکا، یک ارتش طرف‏دار آمریکا به وجود بیاورند؛ که الآن مشکل و معضل لبنان به خاطر این است. آمریکائی‏ها حاضر نیستند به‏آسانی این گوشتِ به خیال خودشان پخته را از زیر دندانشان بیرون بیاورند؛ برای اینکه بتوانند یک فرد دست‏نشانده‏ای به عنوان رئیس- که فرمانده ارتش هم هست- و به تبع آن، یک دولت دست‏نشانده در آنجا به وجود بیاورند تا بتوانند حزب‌اللَّه را زیر فشار قرار دهند؛ اما تا حالا نتوانسته‏اند. برای قدرتی مثل آمریکا، این‏ها ناکامی است. با آن همه ادعا، با آن همه توان، با آن همه پول، با آن دستگاه دیپلماسیِ فوق‏العاده قوی، و با آن ابزارهای گوناگون فنی و انسانی نتوانستند با حزب‌اللَّه مواجه شوند. این‏ها حزب‌اللَّه را هم مرتبط با ایران می‏دانند؛ پیروزی حزب‌اللَّه را، پیروزی جمهوری اسلامی می‏دانند. اینجا هم شکست‏ خوردند.»[۸]

خنثی‌سازی توطئه غربی ـ عبری ـ عربی در سوریه

با توطئه‌چینی امریکا و متحدانش در سوریه و تقویت گروه‌های تکفیری همچون داعش، جنگ کم‌سابقه‌ای در سوریه به راه افتاد. جولیان آسانژ صاحب سایت ویکی‌لیکس درباره بحران سوریه می‌گوید: «بحران سوریه از سال ۲۰۰۶ طراحی شده بود. امریکا با آموزش نیروهای ویژه در خارج از سوریه و در تبانی با برخی کشورهای عربی برای بحران‌سازی و سرنگونی نظام سوریه برنامه‌ریزی کرده است.»

در مقابله با این طرح امریکا و متحدانش، حزب‌الله لبنان با زمینه‌های اعتقادی، سیاسی و نظامی وارد سوریه شد. حفظ جبهه مقاومت، حفظ امنیت لبنان، جلوگیری از نقش‌آفرینی رژیم صهیونیستی و تهدید آن، مبارزه با گروه‌های تکفیری و... کافی بود تا حزب‌الله به عنوان کنشگری فعال در سوریه حضور یابد.

بررسی اجمالی از نقش‌آفرینی حزب‌الله در سوریه نشان می‌دهد که حزب‌الله، تمام ظرفیت نظامی خود را در سوریه به کار گرفت؛ بطوری که مقامات ارشد حزب‌الله بارها با پوشیدن لباس نظامی در مناطق عملیاتی حضور یافتند.

عملکرد حزب‌الله در حوزه نظامی در قالب مبارزه با تروریسم، بازگشایی مناطق استراتژیک همچون قنیطره و قلمون برای ارسال کمک‌ و تسلیحات به سوریه و مقابله و پاسخگویی به تجاوزات رژیم صهیونیستی به لبنان صورت گرفت. نمونه بارز این اقدامات نظامی حزب‌الله را می‌توان در منطقه قلمون و قنیطره، به ویژه در محاصره حلب به عنوان اصلی‌ترین پایگاه تروریست‌ها مشاهده کرد.

نقش حزب‌الله در خنثی‌شدن نقشه دشمنان در سوریه چنان روشن بود که فعالیت‌های بین‌المللی علیه این عنصر مهم مقاومت شدت گرفت. در همین زمینه اتحادیه عرب حزب‌الله لبنان را یک سازمان تروریستی اعلام کرد. علاوه بر این تحریم‌های امریکا علیه حزب‌الله به گونه‌ای بود که حتی بانک‌های لبنان در سال ۲۰۱۶ ، آن‌ها را اجرا کردند.

اما در سوی مقابل،‌نقش حزب‌الله در شکست راهبردهای ایالات متحده در سوریه به گونه‌ای بود که کارشناسان امریکایی به این مهم اعتراف کرده و ضرورت مقابله هر چه سریعتر با این گروه مقاومت را مورد توجه قرار دادند. دانیل بایمن افسر وزارت دفاع امریکا و مدیر مطالعات موسسه بروکینگز در این زمینه می‌گوید: « امریکا باید از طریق عملیات بین‌المللی و افزایش درگیری و تنش مذهبی در داخل لبنان، مانع افزایش قدرت حزب‌الله شود.»

همچنین داگلاس فیلیبونی، افسر امنیتی وزارت دفاع امریکا نیز در قالب یک تحلیل دفاعی و مطالعاتی با عنوان "حزب‌الله: آیا می‌توان شبکه و نظام حمایتی آن را متوقف کرد؟ " می‌نویسد: «اول اینکه امریکایی‌ها، به منظور جلوگیری از گسترش جایگاه مردمی و مشروعیت حزب‌الله، دولت لبنان را تحت حمایت مالی قرار دهند؛ دوم اینکه سازمان ملل متحد و سازمان‌های منطقه‌ای و غیردولتی برای تأمین نیازهای جوانان لبنانی به خدمات اجتماعی، تربیتی و حرفه‌ای وارد عمل شوند تا حزب‌الله نتواند آنان را جذب کند و درواقع، این حزب برایشان جذابیتی نداشته باشد؛ سوم اینکه با گسترش درگیری‌های مذهبی در لبنان، تشکیل ائتلاف بین‌المللی ضد حزب‌الله، تروریستی خواندن این حزب و در نهایت، ترور رهبران و فرماندهان آن جلوی حضور بین‌المللی حزب‌الله گرفته شود.»[۹]

آنچه مشهود است حزب‌الله لبنان از بدو تأسیس تا امروز به طور مستقیم و غیرمستقیم طرح و نقشه‌های امریکا در منطقه غرب آسیا را با شکست مواجه ساخته است.  بدون شک حزب‌الله در دیروز و امروز و فردای این منطقه مانع بزرگی برای تحقق اهداف ایالات متحده محسوب می‌شود بطوری که یکی از مهم‌ترین علل شکست‌های متعدد امریکایی‌ها کنشگری و نقش‌آفرینی حزب‌الله لبنان در این منطقه است.

منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.