تحولات لبنان و فلسطین

اگر دنبال قدرت و سهم خواهی بود، می‌توانست با صرب‌ها و کروات‌ها کنار بیاید، استقلال کشورش را بدهد و پست و مقامی بگیرد و ساکت بماند. با این روش شاید بزرگ‌ترین جنگ و خونریزی اروپایی پس از جنگ دوم جهانی هم شکل نمی‌گرفت.

گروه سیاسی قدس‌آنلاین/ مجید تربت زاده: شاید در خاطرات مرحوم «هاشمی رفسنجانی» خوانده باشید که: «روز 16 اردیبهشت سال 1370... رئیس‌جمهور بوسنی و هرزگوین آمد... به خاطر مبارزات اسلامی و طرفداری از انقلاب اسلامی ایران، دو بار به زندان رفته...از احتمال برخورد مسلمانان با صرب‌ها و با سایر فرق اظهار نگرانی کرد و از ما تقاضای اسلحه سبک و هلی کوپتر کرد... قول مساعد دادم... به وزیر دفاع گفتم کمک کنند...» حالا 27 سال از این ماجرا می‌گذرد و اگر «علی عزت بگوویچ» را با «ویچ»‌های ریز و درشت جهان فوتبال، اشتباه نگیریم، احتمالاً شناخت ما از او در همین حد است که رئیس جمهور بوسنی بوده،به خاطر طرفداری‌اش ازایران زندانی شده، بعدها هم زیرحمله و فشار نژادپرستان صرب، چشم یاری به ایران دوخته ودستِ کم یک بار هم به کشورمان سفر کرده است. شخصیتی که به نظر می‌رسد، سال‌ها پیش جایگاه علمی و سیاسی‌اش، زیر انبوه خبرهای ناگوار کُشت و کشتاردر منطقه بالکان، مدفون شد و هنوز هم انگار کمتر کسی حال و حوصله این را دارد که آوار وگرد و غبار فرونشسته جنگ را کنار بزند و نیم نگاهی به «ویچ» متفاوت سرزمین بوسنی بیندازد.

 شهر «شاماتس»
نه آن طور که برخی روزنامه‌ها و سایت‌ها نوشتند درشهر «بوسسمک» که در فهرست شهرهای هیچ کشوری نامش پیدا نمی‌شود و نه آنچنان که برخی دیگر می‌گویند در «بوسنیشی» متولد شده است. «علی عزت بگوویچ» زاده 8 اکتبر سال 1925در «شاماتس» است که آن زمان در قلمرو پادشاهی یوگسلاوی واقع شده بود. پدر بزرگش که به مقام شهرداری رسیده بود به خاطر جلوگیری از اعدام دسته جمعی 40 نفر از صرب‌ها به دست سربازان پادشاهی اتریش - مجارستان، شهرت و محبوبیتی یافته بود و پدرش که در ارتش حسابدار بود، پیش از حسابداری برای ارتش اتریش - مجارستان جنگیده و جوری زخمی شده بود که دستِ کم 10 سال را با حالت نیمه فلج این طرف و آن طرف می‌رفت. خانواده «بگوویچ» وقتی که «علی عزت» تازه وارد سه سالگی شده بود به «سارایوو» نقل مکان کردند. او در همین شهر با آموزه‌های دینی آشنا شد. ظاهراً آموزش‌های خانوادگی و مدرسه‌ای آن قدرها تأثیرگذار بود که تا سال‌ها بعد نه تنها در ذهن و اندیشه او باقی ماند، بلکه به ایمانی تبدیل شد تا «علی عزت بگوویچ» در قلب اروپا و کشوری که نظام سیاسی‌اش، اهل بها دادن به دینداری نبود و حتی با مظاهر دینی مبارزه هم می‌کرد، باورهای قلبی‌اش را هیچ وقت رها نکند. 

 سال‌های زندان
در دانشگاه حقوق خواند و پس از دانش‌آموختگی با «جمعیت علمای هدایت» که بتازگی درکشورش فعال شده بود، شروع به همکاری کرد. در زمان جنگ دوم جهانی نیزبا تشکیلات «جوانان مسلمان» همکاری می‌کرد. نخستین دستگیری و زندان را در 19 سالگی تجربه کرد که نیروهای نظامی سلطنتی او را دستگیر کردند و مدتی بعد به خاطر سوابق پدر بزرگش و نجات دادن 40 صرب از اعدام، او را آزاد کردند. وقتی بر سر حمایت از پارتیزان‌های کمونیست کشور یوگسلاوی میان گروه‌های اسلامی بحث و اختلاف نظر به وجود آمد «عزت بگوویچ» از جمله کسانی بود که اعتقاد داشت باید از پارتیزان‌های کمونیست که با آلمان و متحدانش می‌جنگند، حمایت کرد. با این وجود پس از پایان جنگ دوم جهانی و زمانی که کمونیست‌ها در یوگسلاوی به قدرت رسیدند، او را به خاطر عقاید و فعالیت‌های اسلامی‌اش دستگیر و به سه سال زندان محکوم کردند! 
دوره زندان که به پایان رسید، پایه‌های قدرت کمونیست‌ها در یوگسلاوی محکم‌تر شده بود. «بگوویچ» تحصیلات دانشگاهی‌اش را ادامه داد و می‌توانست با شغل وکالت و حقوقدانی‌اش، زندگی بی دردسر و بی حاشیه‌ای را دنبال کند، اما از آن‌هایی نبود که در هجوم افکار و دستور عمل‌های کمونیستی و فشار زندان، عقب بنشیند و بی‌خیال اعتقاداتش بشود. روابطش با جمعیت‌ها و تشکیلات اسلامی محکم‌تر شد و فعالیت‌هایش را برای آگاهی بخشی به جوانان مسلمان، با وجود دشواری‌های زیاد شدت بخشید. سال 1970، دیدگاه‌ها و عقایدش را درباره روابط بین اسلام، دولت و جامعه منتشر کرد. دولت کمونیستی بلافاصله این نوشته‌ها را در حکم ترویج مذهب و شریعت قلمداد کرده و انتشار و مطالعه آن را ممنوع اعلام کرد. 
 
 خصلت غیر اروپایی
«بگوویچ» دست بردار نبود. اگرچه سفت و سخت پای اسلام ایستاده بود، اما می‌دانست در یک کشور اروپایی و آن هم کمونیستی، با وجود خشونتی که مخالفانش به خرج می‌دادند، توسل به روش‌های افراطی راه به جایی نمی‌برد و مبارزه فرهنگی با رویکرد آشتی دادن اندیشه‌های غربی و اسلامی شاید راه بهتری باشد. برای این کارش هزینه هم می‌پرداخت. مثلاً در تمام سال‌های پس از زندان به علت افشای ماهیت کمونیسم در جامعه یوگسلاوی، تحت نظر بود و سرانجام در سال ١٩٨٣ بار دیگر توسط کمونیست‏ها دستگیر و به ١٤ سال زندان محکوم شد! با این همه 6 سال بعد که آزاد شد، حزب اسلامی «اقدام دموکراتیک »را راه انداخت. صبر و تحملش واقعاً مثال زدنی بود. این صبر و حوصله ناشی از این بود که او هم اسلام را خوب می‌شناخت و هم جامعه‌ای را که در آن زندگی می‌کرد. بهتر از همه این‌ها با واقعیت‌های سیاسی و غیر سیاسی حاکم بر کشورهای اروپایی آشنا بود و می‌دانست باید به دنبال چه اهدافی باشد. بخشی از سخنان او را در مصاحبه با یک نشریه آلمانی در سال 1994 که بوسنی هنوز درگیر جنگ و اشغال است را بخوانید: « تحمل‌پذیری من خصلتی اروپایی نیست، بلکه منشأ اسلامی دارد. اگر من تحمل‌پذیر هستم، به این سبب است که نخست مسلمانم و سپس مثل یک اروپایی رفتار می‌کنم. برای مثال، در بوسنی صدها کلیسا و مسجد ویران شده‌اند و همه‌ این اماکن را اروپایی‌ها ویران کرده‌اند، ولی حتی یک کلیسا هم به دست بوشنیاک‌ها خراب نشده‌است. باید بدانیم فاشیسم و کمونیسم منشأ آسیایی ندارند، بلکه محصول کار اروپایی‌ها هستند. اکنون هم اروپا حساسیت خاصی در برابر ظهور فاشیسم در بالکان از خود نشان نمی‌دهد»!

 بَرده نمی‌شویم
اتحاد جماهیر شوروی که از هم پاشید، جمهوری ششگانه « یوگسلاوی» هم با بحران رو به رو شد. مارشال«تیتو» سال‌های سال این جمهوری‌ها را کنار هم در اردوگاه شرق،حفظ کرده بود و وقتی مُرد، زمزمه‌های استقلال جمهوری هایش بالا گرفت. اول اسلوونی، بعد کرواسی و.... نوبت به «بوسنی» هم رسید، اما در این جمهوری اوضاع متفاوت بود. 44 درصد جمعیتش مسلمان بودند و اروپا و آمریکا اجازه نمی‌دادند اوضاع به سمتی پیش برود که در قلب اروپا، جمهوری و حکومتی شکل بگیرد و پسوند اسلامی را هم همراهش داشته باشد. همین شد که به رهبران صربستان و کرواسی اجازه دادند مخفیانه نقشه تجزیه و تقسیم بوسنی را میان خودشان بکشند. رهبرانی که از اسلامگرایی « علی عزت بگوویچ» بشدت شاکی بودند و او را «آیت‌الله پنهانی» می‌نامیدند! ماجرای توافق استالین و هیتلر بر سر تقسیم لهستان داشت تکرار می‌شد. جلسه‌ها، توافق‌ها و مثلاً شور کردن‌ها با همه ظاهر پر رنگ و لعاب و صلح دوستانه‌ای که داشتند، دو راه پیش پای مسلمانان بوسنی گذاشت: بوسنی بمانید اما یا بشوید غده و زائده‌ای اسلامی در خاک صربستان...یا الحاق به خاک کرواسی! در هر حال پیام اصلی به مسلمانان بوسنیایی این بود که: مگر خواب یک کشور مستقل و اسلامی را ببینید! برخورد «علی عزت بگوویچ» که حالا رهبر و جلودار مسلمانان اروپا نشین شده، بسیار جالب است و نشان می‌دهد درک او از شرایط پیش رو و نقشه هایی که طرف‌های اروپایی برای کشورش دارند چقدر روشن بینانه است. او پس از آخرین نشست و جلسه وقتی پیشنهادهای خفت بار را می‌بیند، پاسخ می‌دهد: « نه سرطان خون و نه تومور مغزی... به خدای بزرگ سوگند می‌خوریم که هیچ‌گاه برده نخواهیم شد...». 

 این یک جنگ معمولی نیست
اگر دنبال قدرت و سهم خواهی بود، می‌توانست با صرب‌ها و کروات‌ها کنار بیاید، استقلال کشورش را بدهد و پست و مقامی بگیرد و ساکت بماند. با این روش شاید بزرگ‌ترین جنگ و خونریزی اروپایی پس از جنگ دوم جهانی هم شکل نمی‌گرفت. او اما به سبک خود غربی‌ها از دموکراسی گفت و بر انجام انتخابات و همه پرسی پا فشرد تا در انتخابات سال 1990، حزبش 86 درصد کرسی‌های پارلمانی را به دست بیاورد و «بگوویچ» هم رئیس شورای ریاست جمهوری بشود. مدتی بعد همه پرسی برگزار شد و 63 درصد ساکنان بوسنی به استقلال این جمهوری رأی دادند. اروپایی‌های دموکرات، دموکراسی را تاب نیاوردند. جنگ آغاز و بیشتر از 70 درصد سرزمین‌های مسلمان نشین اشغال شد. مسلمانانی که نه ارتشی آنچنانی داشتند و نه سلاح و تجهیزاتی. تحریم‌های سازمان ملل هم راه را برای هرگونه کمکی بسته بود تا نسل کشی در قلب اروپا به بهترین شکل انجام شود. «علی عزت بگوویچ» در کنفرانس‌های اروپایی فریاد می‌زد: «من از بوسنی می‌آیم...کشوری که جوان‌ترین عضو سازمان ملل است... به سبب کارهایی که باید انجام می‌دادید و ندادید گلایه دارم... آقایان محترم! این یک جنگ معمولی نیست یا حتی یک اشغالگری معمولی توسط صربستان نیز نیست، یک جنگ با هدف نسل‌کشی برای نابودی مردمان غیرنظامی و از بین بردن ارزش‌های دینی، ملی و فرهنگی آن‌هاست». 

 عالِم و جدی و سرسخت
سخنرانی‌ها هیچ نتیجه‌ای نداشت. کشتار ادامه پیدا کرد و «علی عزت بگوویچ» دست به دامن کشورهای اسلامی شد. ترکیه اما چون در اشتیاق پیوستن به اتحادیه اروپا می‌سوخت از انجام هرکاری خودش را معذور می‌دانست! عربستان هم که چشم به کاخ سفید داشت. فقط می‌ماند ایران که از هیچ کمکی برای بقای بوسنی دریغ نکرد. نخستین شرط صلحی که سال‌ها بعد به بوسنی تحمیل شد، خروج ایرانی‌ها از این کشور بود. اروپایی‌ها فقط اکتبر سال 2003 وقتی «علی عزت بگوویچ» در 78 سالگی درگذشت، حاضر شدند کمی زبان به تمجید از او باز کنند. «گاردین» در مقاله‌ای دو پهلو درباره‌اش نوشت: «تاریخ و دست سرنوشت در شوخی بی رحمانه‌ای او را بازیگر نقش اول داستان جنگ وحشیانه و غم انگیز بالکان قرار داد... مسلمانی از نژاد اسلاو، پیش از آنکه در اثر حمله قلبی جان خود را از دست بدهد، از حملات بسیاری جانِ سالم بدر برد. حملات صرب‌ها و پس از آن حملات وارده توسط کروات‌ها... بدگویی‌هایی که علیه رهبران مسلمان صورت می‌گرفت و همچنین اهانت و تحقیر میانجی‌های غربی... همواره به عنوان یک رهبر ملی، فردی مؤمن، معتقد، محترم و دارای شخصیتی آرام بود...دشمنان بگوویچ به او لقب بنیادگرایی را نسبت دادند. این در حالی است که بنیادگرایان واقعی رهبران صرب و کروات بودند که کشور را نابود و تکه تکه کردند... وی فردی سر سخت، عالِم و جدی بود.... بی شک با اینکه تاریخ نشان می‌دهد همه تصمیم‌های او بر حق نبوده، اما بوسنی و هرزگوین آزادی خود را بیش از هر فرد دیگری مدیون او است». 

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.