علی محمد مؤدب/
بنا به عادت، وقتی امکان و توان انجام کاری را داریم کمتر به ارزش، معنا و فلسفه آن فکر میکنیم.
مثلاً کســی که اندام ســالمی دارد و میتواند هر نوع تمرین ورزشی را بدون دشواری خاصی انجام دهد، خیلی کم به فلسفه و معنای حرکات ورزشی فکر میکند و زیباترین و جذابترین حرکتها هم برای او بسیار ساده به نظر میآیند.
اگر میتوانیم کیلومترها بدویم، دویدن برای ما لذت و معنای خاصی ندارد و این برنده شدن در یک مسابقه دو است که میتواند به ما لذت و معنا بدهد و برایمان خاص شود.
وقتی ما زیباترین دستخط را داریم یادگاری نوشتن برای معشوق لذت این دستخط را به ما یادآور میشود و از همین جنس تواناییهای مختلف ما هر چه بیشتر میشوند، آســتانه التذاذ و ادراک ما هم بالاتر میرود.
کسی که نمیتواند شعر بگوید اگر یک بیت موزون بسازد تا مدتها با آن بیت صفا میکند، اما یک شاعر برجسته باید شاهکاری خلق کند تا بتواند در گفتوگوهای درونیاش از خودش به عنوان یک شاعر راضی باشد و حتی از این بالاتر فقط در این صورت است که خود را شاعر میداند.
امکانهای سادهای که در دسترس ما هستند در یک بازی مار و پله عجیب مدام از دسترس ما دور میشوند. در این مســیر طبیعی اما ســکتهها هســتند که معنا را به سادهترین حرکات برمیگردانند.
آن دونده مهم اگر پایش بشــکند پس از مدتی یک قدم برداشتن ساده شادش خواهد کرد و به همین شکل هر کدام از مهارتها که به هر دلیلی از دســت بروند یا دور بیفتند پس از مدتی آستانه لذت بردن و برخورداری ما از آنها پایین میآید و دوباره به کودکی خودمان نسبت به آن تواناییها برمیگردیم.
جامعه مصرف زده ایران که در دوران پس از جنگ به خرید و خرید و خرید عادت کرده بود این روزها دچار یک ســکته جدی شده است. بحران مدیریتی و تورم، کاری کرده که روز به روز توان خرید همه ما کمتر میشــود و مجبوریم هنگام خریدن مدام فکر کنیم که کدام گزینه برای ما ناچارتر است؟ این وضعیت، یک بحران جدی است.
اما این ناتوانی مالی جمعی و نخریدن به خریدنهای ما معنا میدهــد. حالا وقتی یک کیلو نخود می خریم ارزش آن را بهتر درک میکنیم.
درست است که سکته قابل توصیه و تجلیل نیست، ولی فرصتی برای بازشناسی و باز اندیشــی است. بیماری و افتادن در بستر برای هیچکس خوشایند نیست، ولی وقتی اتفاق میافتد، به برخاستن و دو قدم دور اتاق راه رفتن معنا میبخشد.
با بحران اقتصادی اخیر، ما فرصتی برای برگشــت به معنا و ارزش چیزها پیدا کردهایم. حالا در هر مغازه، لبنیاتی و ســبزی فروشی، ما فیلسوفهای کوچک با سبدهای خالی مشغول اندیشیدن هستیم، خریدن یا نخریدن، بحث در این است، مسئله این است؟
نظر شما