آمنه مستقیمی/
بنابر برخی روایات 23 ذیالقعده روز شهادت امامرضا(ع) است، بهمناسبت فرا رسیدن این روز که در تقویم شیعه به روز زیارتخاصه حضرت رضا(ع) شهرت یافته با دکتر محمدحسین رجبی دوانی، استاد و مؤلف برجسته تاریخ اسلام و عضو هیئتعلمی دانشگاه امامحسین(ع) گفتوگویی داشتهایم که مشروح آن تقدیم حضورتان میشود:
چه عواملی سبب شد امامرضا(ع) ولایتعهدی مأمون عباسی را بپذیرند و شروطی که ایشان برای پذیرش مطرح کردند بنابر چه تدبیری بیان شد؟
مأمون، خلیفه عباسی با اصرار و الزام بسیار، امامرضا(ع) را به مرکز حکومت یعنی مرو در خراسان فرا خواند، البته وی ابتدا بر پذیرش خلافت توسط امام(ع) اصرار داشت که حضرت هرگز نپذیرفت و مأمون به اجبار ایشان را وادار به پذیرش ولایتعهدی کرد.
ولایتعهدی از زمانی که خلافت به سلطنت تغییر یافت، یعنی بعد از صلح امام حسن(ع) و عهدشکنی معاویه با انتخاب یزید به ولیعهدی خود که در نهایت به عاشورای حسینی انجامید، مطرح شد. بدین ترتیب بنیامیه خلافت را موروثی کرد تا هر خلیفه فرزند یا فرزندانی از خود را بهعنوان ولیعهد معرفی کند. در ادامه بنیعباس نیز به اسم خلافت رسولخدا(ص)، با این روش سلطنت میکرد.
اتفاق تازه در عصر امام رضا(ع) آن بود که مأمون ولایتعهدی خود را نه فقط از خانوادهاش، بلکه از بنیعباس نیز خارج کرد و به علویان که رقیب سرسخت بنیعباس بودند، سپرد و این بیسابقه بود.
امام رضا(ع) میدانست مأمون با چه انگیزههایی چنین کرده و خواهان رسیدن حکومت به خاندان رسالت نیست، بلکه برای فائق آمدن بر مشکلات است، که چنین راهی را برگزیده، بهعبارتدیگر؛ چون حکومت بنیعباس بر مبنای غصب و ظلم و جور بنا شده بود امامرضا(ع) با بیمیلی و از سر اجبار و برای آنکه به مردم و تاریخ بفهماند تعلقخاطری به این دستگاه و مقام ندارد، شروطی گذاشتند تا هم خواست خلیفه عملی شود و هم خود را از همراهی با این حکومت جائر مبرا کنند.
شروط حضرت رضا(ع) چه بود و چه واقعیتی را بیان میکرد؟
احدی را به عنوان والی در کار دولتی منصوب نکند، هیچ کس را عزل نکند، هیچ رسمی را نقض نکند و در امور دولتی، مشاوری از دور باشد؛ شروطی بود که امامرضا(ع) برای پذیرش ولایتعهدی مطرح کردند، این در حالی بود که ولیعهد پس از خلیفه، قدرت نخست به شمار میرفت و در واقع ولایتعهدی تمرین خلیفگی بود. اما عالم آلمحمد(ع) با این شروط عدم پایبندی به وضع موجود و تأیید نکردن دستگاه خلافت و سیاستهای اعمالی را نشان دادند تا اهلفهم بدانند ایشان برای رفع خطر و آسیبهای بنیعباس این امر را پذیرفتهاند.
مأمون که از خلفای باکیاست عباسی است بنابر چه اغراض و تدابیری مسئله ولایتعهدی امامرضا(ع) را مطرح کرد و چقدر در تحقق اهداف پشتپرده این طرح، توفیق داشت؟
یکی از دلایل تحمیل ولایتعهدی به امام از سوی مأمون، خوف از قیامهای متعدد علویان و متمایل کردن مردم به دستگاه خلافت بود. عصر حضرت زمانهای بود که جامعه مسلمانان بتدریج متوجه عظمت مقام و تأثیر امامت شده بودند، حتی آنها که به این مقام اعتقاد نداشتند، بهسوی این ذوات مقدس روی آورده و احترامشان میکردند؛ بنابراین مأمون درصدد برآمد با این تدبیر (انتخاب امام به عنوان ولیعهد خود) هم جلو قیامهای علویان را بگیرد و هم به واسطه حضور حضرت در دستگاه خلافت، از یک سو مانع ارتباط ایشان با بدنه مردم و جامعه شود و از دیگر سو، موقعیت و جایگاه امامت را تضعیف کند، چراکه حضرت با مردم در تعامل بود و پای درد دلهای آنها مینشست و مشکلاتشان را رفع میکرد. اما اگر حضور جدی در میان مردم نمیداشت، معرفت به امامت از بین میرفت و به مقبولیت و محبوبیت اجتماعی ایشان صدمه وارد میشد؛ بنابراین مأمون، امامرضا(ع) را محترمانه در کاخ زندانی کرد!
در این میان، علاقهمندی مأمون به علم و مناظرات علمی که سبب برگزاری جلسات بحث و مناظره میشد، اگرچه در نگاه خلیفه تهدیدی علیه امامت بود، اما با تدبیر رضوی به فرصتی کمنظیر یا بینظیر برای معرفت به امام و امامت تبدیل شد.
امامرضا(ع) چگونه این تهدید را تبدیل به فرصتی تاریخساز کردند و چقدر تاریخ از این تدبیر رضوی بهرهمند شده است؟
حضرت(ع) در محافل و مناظرات علمی جلوههایی از دریای بیکران علم امامت را گشود و حتی در ارتباط با علم بیکران خود و پدرانشان به تعبیر رهبری از تریبون دستگاه خلافت بهره برد و حقایقی درباره ولایت اهلبیت(ع) را که پیش از آن جز برای اصحاب خاص گفته نمیشد، بیان کرد. بهعبارت بهتر عالم آلمحمد(ع) با دریدن پرده تقیه در میان علاقهمندان به علم معارفی ناب را بیان کردند که سبب تعظیم همگان در مقابل عظمت امامت شد. بدین سبب مأمون ناخواسته موجب تبلیغ و ترویج جایگاه اهلبیت(ع) و پردهبرداری از واقعیت غاصب خود و بنیعباس شد.
از این رو مناظرات در کنار وقایعی همچون حضور امام در نماز باران و حرکت برای برگزاری نماز عید، موجب شد همه برنامهریزیها و نقشههای مأمون برای دور کردن امام از پایگاه مردمی و معرفی ایشان بهعنوان دوستدار قدرت خنثی شود و حتی بیش از زمان حضور حضرت در مدینه، امام و حقیقت امامت آشکار شود. این برکات در طول تاریخ و در سطحی وسیع تداوم یافته است.
برخی پذیرش ولایتعهدی توسط امامرضا(ع) را به مذاکره و یا سازش تعبیر کرده و با شرایط امروز تطبیق میدهند و با آن برخی سیاستها را توجیه میکنند، آیا چنین برداشتی از این واقعه تاریخی بجاست؟
امامرضا(ع) به عنوان رهبر جبهه حق در آن عصر شناخته میشدند و این حقیقت را دشمنان ایشان نیز میدانستند. در مقابل حضرت، جبهه باطل قرار داشت که در ظاهر صاحب قدرت و حکومت و سلطه بود.
وقتی مأمون امام را به ولایتعهدی اجبار میکند (با تهدید به قتل) ایشان در موقعیت برابر نبود که بخواهد مقابله کند، یعنی دست برتر از نظر موقعیت و امکانات با مأمون بود؛ بنابراین اگر امامرضا(ع) میخواست بر مواضع حق خود پافشاری کند، بهدلیل تهدیدهای مأمون، جانشان در خطر میبود و جبهه حق لطمهای جبرانناپذیر میدید و حتی انعکاس صحیحی از چرایی حذف ایشان از صحنه، رخ نمیداد.
بهدلیل موقعیت برتر دشمن، جای عقبنشینی موقت از برخی مواضع وجود داشت تا به اصول امام لطمه وارد نشود، یعنی حضرت اگرچه به برخی خواستههای دشمن تن داد، اما با تدبیر و کیاست مانع از تحقق هدف اصلی او شد.
این تدبیر، نرمش قهرمانانه رضوی بود. نرمش قهرمانانه زمانی به عنوان سیاست مطرح میشود که دشمن از نظر قدرت و امکانات بسیار برتر است و میتواند تهدید خود را نسبت به جبهه حق عملی کند، از اینرو میتوان برای رفع خطر و شر آن برخی امتیازات را داد و به طور موقت از برخی مواضع کوتاه آمد. چنانکه امامرضا(ع) ولایتعهدی سلطان جائر را پذیرفت تا ضمن دفع شر و خطر وی، با اعمال شروط و استفاده از موقعیتهای علمی، مناظرات و بیان حقیقت امامت، پیروز واقعی شود.
یعنی حضرت برای دادن امتیاز به مأمون (پذیرش ولایتعهدی) از برخی مواضع موقت کوتاه آمد، اما فرصتی یافت تا حقیقت خود و پدرانشان را بیان کند و مأمون را که فکر میکرد پیروز این میدان است، به بازنده حقیقی تبدیل کرد.در پی همین پیروزی هوشمندانه بود که مأمون دیگر نتوانست وجود حضرت را تحمل کند و ایشان را به شهادت رساند.
برکات این ولایتعهدی برای تاریخ اسلام، ایران و شیعه چیست و چقدر دامنه و عمق آن در طول تاریخ استمرار داشته است؟
برکات نرمش قهرمانانه امامرضا(ع) جای بحث بسیار دارد. اما بهطور کلی دو برکت بزرگ و ماندگار را شاهد هستیم؛ یکی حضور گسترده خاندان پیامبر(ص) در ایران که در آن زمان به علویان شهرت داشتند، یعنی هجرت گسترده علویان و حضورشان در ایران پهناور آن دوران که سبب اوجگیری گرایشهای شیعی شد، از برکات این حضور است، چراکه بهطور غیررسمی موجب تشرف بیشتر ایرانیان به تشیع شد، هرچند تا پیش از صفویه و جز دوران کوتاه آلبویه، شیعه در قدرت نبود.
شاید اگر آن زمان، نظام سرشماری وجود داشت، میشد این حقیقت یعنی شیعهبودن بیشتر مردم ایران را اثبات کرد، چنانکه در هیچ جای عالم این همه مدفن امامزدگان وجود ندارد.
برکت دوم، ظهور ابعاد مختلف علمی و دانشی امامرضا(ع) است. پیش از ولایتعهدی، ایشان در مدینه فقط به فقه شناخته میشد، اما در مرو و خراسان این فهم پیدا شد که حضرت در همه علوم و فنون عصر سرآمد و بر همه زبانها مسلط هستند و بیش از علمای مذاهب مختلف، نسبت به فقه و کتب آنها تسلط دارند. ایشان راه انتشار علوم عقلی در ایران را باز کردند؛ بنابراین زمانی که با این علوم در عالم اسلام مقابله میشد در ایران در آشکار و نهان علوم عقلی و فلسفی رواج یافت. تا عصر صفویه که با رسمیتیافتن مذهب تشیع، فشار از محافل علوم عقلی برداشته شد.
نظر شما