مجید تربتزاده /
اگر قبول داریم که شناخت هر چیزی با شناخت نقطه مقابل یا متضادش ممکنتر میشود، چرا نپذیریم که برای شناخت برخی انسانها و شخصیتشان بهتر است اول برویم سراغ دشمن و نقطه مقابل آنها؟
شما را نمیدانم اما خودِ من، در حزن و اندوه مُحَرّمانهام، شاید از سر دلسوزی، گاه و بیگاه به این فکر کردهام که مثلاً چرا امام حسین(ع) ماجرای کربلا را جوری تمام نکرد که هم گردن به بیعت با یزید ننهد و هم خود و یارانش زنده بمانند؟ یا چرا به راهی نرفت که چند سال پیش برادر بزرگتر و بزرگوارش رفته بود؟ البته به این هم فکر کردهام که پرسشهایی از این دست، وقتی سراغ آدم میآید که یکی دو جای امامشناسیاش لنگ میزند. شما هم تا امروز گاهی مثل من فکر کردهاید؟
شاید ضعف و اِشکال «حسین شناسی»ِ برخی از ما ریشه در همان مطلبی که بالاتر گفتیم داشته باشد. یعنی «یزیدشناسی»مان هم بیعیب و اشکال نیست، چون «یزید» و یزیدها را خوب نمیشناسیم، گاه و بیگاه در یافتن علت برای رفتار امام هم درمیمانیم.
چطور شاعر شد؟
احتمالاً سال بیست و ششم هجری قمری به دنیا آمد. مادرش- میسون - به هر دلیل، زندگی در دمشق و در کنار معاویه را تاب نیاورده و میگویند در دوران شیرخوارگی یزید (شاید هم بارداری) از همسرش جدا شد تا تحفه اموی در میان قبیله مادری بزرگ شود. مردمان قبیله «حوارین» پیشینه مسیحی داشتند و اغلبشان در فصاحت و بلاغت مشهور بودند و دستی در شعر و شاعری داشتند. این را گفتیم که اگر فرصت شد در ادامه مطلب از شاعری یزید بگوییم، از خودتان نپرسید فرزند معاویه کی و کجا فرصت شاعر شدن پیدا کرده و ادبیات آموخته بود؟ از تاریخنویسان، چه آنهایی که با نفرت و لعنت از او یاد کردهاند و چه آنهایی که به هر دلیل او را به عنوان حاکم و خلیفه وقت ستودهاند، هیچکدام حاضر نشدهاند صفات اخلاقی منفی او، شرابخواری، بوالهوسی، میمون بازی و خیلی چیزهای دیگرش را که لابد تا امروز بارها و بارها شنیده و خواندهاید، کتمان و لاپوشانی کنند. یزید چه در تاریخ و چه در زمان خودش همانقدر که در خلافت کردن، کشتن فرزند پیامبر(ص) و شعر گفتن معروف است، به فساد هم شهرت دارد. بعید هم میرسد حاکمان پیش و پس از او توانسته باشند از این حیث به گرد پای پسر معاویه هم برسند.
راز و رمز جنگ
البته مسئله این نیست که در میان خلفا و حاکمان پس از پیامبر(ص)، یزید از زمین تا آسمان با بقیه فرق میکند. نکته مهمتری که کمک میکند شخصیت دشمن امام را بهتر بشناسیم این است که از حیث نگاه به زمامداری، اعتقاد به مبانی اسلام و رفتار و گفتار، این فرد حتی با حاکم پیش از خود یعنی پدرش هم بسیار متفاوت است. آن قدر متفاوت که حتی اگر دوره حکومت او با حیات امام حسن(ع) همزمان میشد، محال بود تاریخ، رخداد صلح میان امام(ع) و یزید را به خود ببیند. سادهتر اینکه، حسن و حسین (ع) سر سوزنی در رفتار و کردار و زمامداری احتمالی جامعه با هم فرق ندارند بلکه این دشمنانشان هستند که بهشدت با هم متفاوتند.
یزید، خلافت و حکومت را نه از راه رأی شوراها و ریش سفیدها و نه حتی مثل پدرش با زور و دسیسه و سیاست بازی به دست آورده؛ معاویه سرش را زمین گذاشته و گوی سیاست را به عنوان ارث برای پسری که همه عشق شعر و شراب است نه سیاست، به جا گذاشته است. نخستین راز و رمز بیعت نکردن و یا از سرِ صلح درنیامدن حسین(ع) با چنین موجودی نیز همین جاست. فرزند رسول خدا، وجدان، ایمان و امامتش اجازه نمیدهد مقام شامخ خلافت پیامبر(ص)، تبدیل به میراث امویان شود.
نمازش را هم میخواند
معاویه یک عمر در حضور مردم شام و طرفدارانش، نقش خلیفه مؤمنی را بازی کرده بود که مثلاً مستحق نشستن بر منبر رسول خداست. شعر و شرابش، هرزهگریهایش، بیایمانیاش و... را گذاشته بود برای خلوت. برای حلقه دوستان و خویشانی که مَحرم رازش بودند. یزید اما سر سوزنی به پدر شبیه نبود. چه پیش از حکومت و چه پس از آن، شرابش را میخورد، عشق و حالش را میکرد، کفرش را میگفت، بدمستیهایش را میکرد و البته در همان حال نمازش را هم میخواند!
منابع تاریخی درباره اش مینویسند: «برمبنای نقل منابع، یزید خوشگذران و هوسباز بود... در شرابخواری زیادهروی میکرد... زنان خواننده و نوازنده را نزد خود نگه میداشت و...».
پس امام حسین (ع) هر راه و مسیری را جز آنچه انتخاب کرد در پیش میگرفت، شاید زنده میماند، اما انگار پای همه این فسق و فجور آشکار خلیفه و حاکم وقت را مُهر تأیید زده است.
بامداد خمار
دیوان اشعارش و یا ابراز پشیمانیهای پس از ماجرای کربلایش، گولتان نزند که خلیفه شعر و شراب، دلِ کشتن نوه پیامبر(ص) را نداشت و این اطرافیان و امیرانش بودند که کار را به کربلا و روز عاشورا کشاندند.
حتی اندک تاریخنویسانی که سعی کردهاند ردپا و اثر انگشتهای یزید در شهادت امام حسین(ع) را با هزار جور توجیه پاک کنند، شعرخوانی و شادمانی او را در مجلسی که سرهای شهدای کربلا را پیش رویش میگذارند، ثبت کردهاند. از برق انتقامی که در چشمهایش درخشیده بود و بدمستی شاعرانهاش در آن مجلس نوشتهاند.
یزید تنها وقتی ابراز پشیمانی میکند که به بامداد خمار رسیده و توصیههای پدر جلو چشمش رژه میروند که مبادا با آل علی(ع) در بیفتد. واکنشها و پیامدهای پس از واقعه کربلا چشم و دلش را جوری ترسانده که حتی حاضر است التماس کند تا همه باور کنند نقشی در شهادت حسین(ع) نداشته است. این ترس و نگرانی رهایش نمیکند؛ حتی تا سه سال پس واقعه کربلا که شرابخواری، حادثه یا بیماری، طومار زندگیاش را در هم میپیچد.
نظر شما