فیلمهای سینمایی که سالانه در کشورمان تولید میشوند عمدتاً در دو گروه کلی فیلمهای اجتماعی و کمدی تقسیمبندی میشوند که فیلمهای اجتماعی نگاهی ناامیدکننده و یأسآفرین دارند و فیلمهای کمدی هم با شوخیهای دمدستی و مبتذل، مخاطب را به سینما میکشانند. آنچه در این میان اهمیت دارد خلأ نقد جریان سینمایی کشور است، اینکه چقدر سینمای ایران به مسائل مردم میپردازد و آیا همه اقشار خودشان را روی پرده سینما میبینند یا این پرده منحصراً به نمایش یک سبک زندگی خاص میپردازد.
امیررضا مافی، منتقد سینما درباره اینکه در سینمای ایران چقدر به مسائل و دغدغههای مردم پرداخته میشود، میگوید: سینمای ما در دهههای ۷۰، ۸۰ و ۹۰ متأثر از سلایق جامعه پیش رفت یعنی نسبت به آنچه جامعه به آن مشتاق بود واکنش نشان میداد و فیلم ساخته میشد. مثلاً در دهه ۸۰ که سریالهای ماهوارهای با موضوع خیانت باب شد و برای مردم جذابیت داشت، تمسینمای ما به این سلیقه عمومی واکنش نشان داد و فیلمهایی با تم خیانت ساخته شد.
وی ادامه میدهد: از اوایل دهه ۹۰ نوستالژی برای ما بسیار اهمیت پیدا کرد به طوری که بیشتر کمدیهای پرفروش نوستالژیک بودند و کمکم شوخیهای جنسی در لفافه به سینمای کمدی ایران راه پیدا کرد.
به باور وی دو مسئله در سینمای ما وجود دارد، یکی سینمای اجتماعی با دغدغههای اجتماعی است که بیشتر کارگردانها برای ساخت فیلم در این باره سراغ طبقات فرودست جامعه میروند و در قالب ملودرام یا تراژیک آن را بیان میکنند، اما چون برخی از این کارگردانها تجربه زیستهای در آن شرایط ندارند در شکل دادن روایتها خیلی افراط و غلو میکنند. جدای از سینمای اجتماعی ایران که معمولاً بیانگر بدبختیهای جامعه است و نه دغدغههای جامعه، در سوی دیگر سینمای کمدی سطحی است.
* رجوعی به متفکران نداریم
این منتقد سینما با تأکید بر اینکه تولید فیلمهایی در حوزه سینمای فکورانه که دارای منطق فلسفی بوده یا متصل به آبشخور تفکر باشد، بسیار کم است، خاطرنشان میکند: بخشی از سینما هم که بودجه دولتی میگیرد وظیفهاش پروپاگاندا کردن چیزی است که صاحبان ثروت از فیلمساز میخواهند.
مافی درباره اینکه چرا در سینمای کمدی، سینمای اجتماعی و سینمای سفارشی، ردپایی از دغدغههای جامعه نمیبینیم، میگوید: دلیلش این است که هیچ اتاق فکری نداریم تا طراحی استراتژیک برای جریانسازی در سینمای ایران داشته باشد. هیچ رجوعی به متفکران نداریم که درباره سینمای ایران طرح راهبردی داشته باشند. تقریباً هیچ متفکری نداریم که در حوزه سینما و اهمیت رسانه نظریات قابل قبول ارائه کنند و مطالعه آثار جهانی داشته باشند.
به باور او در حوزه فلسفه که مبنای فکری امروز ماست، عقب ماندهایم یعنی در حوزه فلسفه اسلامی در دوران ملاصدرا ماندیم و در فلسفه غرب هم از هایدگر جلوتر نیامدیم به جز تعداد انگشتشماری فیلمساز که به انگارههای اندیشمندان اتصالاتی دارند تقریباً هیچ کارگردانی به اندیشمندی متصل نیست.
این منتقد سینما عنوان میکند: وقتی اتاق فکر جریانساز و استراتژیکی وجود ندارد سلیقه مدیران فرهنگی، استراتژی سینما میشود. فیلمساز هم متأثر از آنچه جامعه میپسندد و تبی که در جامعه وجود دارد شروع میکند به واکنش نشان دادن، بنابراین هیچ جریانسازی در سینمای ایران نداریم.
به گفته وی اگر قرار باشد استراتژی بچینیم باید بدانیم که در زمینه فیلمهای کودک، فیلمهای کمدی یا درام چه باید کنیم و چه موضوعاتی بازنمایی شود.
* جریان سینمایی ایران، باری به هر جهت است
مافی با بیان اینکه فیلمها و سریالهای هالیوودی بر مبنای استراتژی مشخصی ساخته میشوند، خاطرنشان میکند: نگاهی به سریالهای آمریکایی که پس از سال ۲۰۰۰ تولید شده، یک مورد خیانت قهرمان داستان به خانواده را نمیبینید اگر هم قهرمان داستان به خانواده آسیب بزند، بلافاصله جبران میکند. مثلاً در سریال ۲۴ قهرمان داستان وقتی به رئیسجمهور آمریکا خیانت میکند که جان زن و بچهاش در خطر است. در فیلمها و سریالهای تولید شده سال ۲۰۰۰ به بعد، نهاد خانواده به فروپاشی مطلق نمیرسد و آنها متوجه شدند که تأثیر فیلمهای قبلیشان موجب از هم پاشیدن نهاد خانواده در این کشور شده است. ضمن اینکه در این سریالها نمیبینید که پرچم آمریکا مورد تعرض قرار بگیرد.
وی با بیان اینکه سینمای ایران استراتژی فرهنگی ندارد، خاطرنشان میکند: فقط یکسری دستورعمل داریم که به صورت پروژهای صادر میشود و مدیران گزارش عملکرد میدهند، همان هم اجرا نمیشود. مثلاً در سریالسازی تلویزیون از اواسط دهه ۷۰ نقش پدر بسیار کمرنگ شد و در سریالهای این دهه، پدرها و مردها منشأ اتفاقات بد بودند. اینقدر این سریالها ساخته شد که با یک بدبینی عمومی نسبت به مردها مواجه شدیم که این شرایط واکنش تفریط به افراط علیه زنان بود.
مافی با تأکید بر اینکه تلویزیون و سینمای ما هیچ اتاق فکری ندارد که براساس روانشناسی اجتماعی و فلسفه با مسائل روز و آینده کشور برخورد استراتژیک داشته باشد، میگوید: جریان سینمایی ایران، باری به هرجهت است. سینمای ایران به جای اینکه استراتژیک باشد، واکنشی است یعنی مسئلهای اتفاق میافتد و سریع واکنش نشان میدهد.
* در دام واکنشهای سلیقهای
وی با بیان اینکه سینمای هالیوود و غرب دارای استراتژیهای مشخصی است، میگوید: در سریال «لاست» همه علیه هم حرکت میکنند، اما خانوادهها باهم متحد هستند. حتی در سریال ضدایرانی «هوملند» شخصیت اصلی داستان با همه سهلانگاریهایش برای دختر و خواهرش، تمام تلاشش را میکند یعنی یک سریال ضدایرانی که براساس یک رمان اسرائیلی ساخته شده و در طول داستان نشان میدهد غربیها به خانواده اهمیت میدهند و مردان شرقی ضدخانواده هستند، آنها هوشمندانه برخورد میکنند و میدانند اگر نهاد خانواده را از دست بدهند، جهان را از دست دادهاند. مسئلهای که ما نمیدانیم و فیلمها و سریالهای ما مملو از خیانت و خانوادههای از هم پاشیده است.
مافی با اشاره به طرحهایی که برای ساخت سریال به تلویزیون فرستاده میشود، اظهار میکند: ما هفتهای ۱۰ طرح میخوانیم که عمده آنها در مورد توطئههای خانوادگی است، خانواده پنهانکاری میکند و رفتار غیراخلاقی دارد، اصلاً تعلیقهای داستان برهمین اساس شکل میگیرد.
وی با بیان اینکه نه فقط در سریالسازی و فیلمسازی راهبرد نداریم که در برخورد با مسائل هم راهبرد نداریم، توضیح میدهد: در جریاناتی که طی ۱۰ روز اخیر اتفاق افتاد از شهادت سردار سلیمانی و موج حضور میلیونی مردم برای تشییع پیکر ایشان بگیرید تا جان باختن آدمها در کرمان و سقوط هواپیمای مسافربری و ماجراهای پس از آن، واکنشها سلیقهای بوده است. در تلویزیون هیچ اتاق فکری برای مواجهه درست با این اتفاقات و مدیریت روانی جامعه تشکیل داده نشد.
وی میافزاید: نه فقط تلویزیون که هیچکدام از متفکران و کسانی که صاحب تریبون بودند درباره این اتفاقات دید روشنی نداشتند به همین دلیل با جامعهای مواجه شدیم که شنبه هفته پیش در اوج وفاق ملی بود و شنبه هفته بعد در اوج شقاق ملی.
مافی یادآور میشود: این نبود استراتژی در حوزه فرهنگ هم وجود دارد و سلیقه فیلمساز و تهیهکننده، جریان سینمایی کشور را مشخص میکند چون اتاق فکری وجود ندارد. محصول امروز جامعه ما نتیجه عدم مدیریت روانی جامعه و رفتارهای سلیقهای و واکنشی در همه عرصهها همچون عرصه فرهنگی است.
نظر شما