مردم باز هم آمدند. با تمام دلخوریها، گرانیهای کمرشکن، دعواهای مهوع سیاسیون بر سر لیستهای بیپایان، کرونا، بیکاری، اخبار فساد این آقازاده و آن مسئول سابق و هزار و یک مشکل دیگر که هر کدام میتوانست سبب شود آنها که در شعبههای رأیگیری صف کشیدند، پا از خانه بیرون نگذارند. اما آمدند. مردم کارشان را کردند تا شاید برخیها خجالت بکشند و در این روزها بیشتر به فکر آنها باشند. فاصلههایشان را با ملت کمتر کنند. خانههای مشجر بالای شهر تهران و زندگیهای اشرافی سبب نشود بار دیگر به خوی سابق بازگردند. از امروز نوبت آنهاست که در هفته گذشته، هر یک، خروار خروار شعارهای دلنشین دادند تا از موکلین دلبری کنند. کردید. حالا وقت عمل است. آنها که خلاصه خودشان را به آن صندلی سبز رنگ رساندهاند، بدانند از امروز به مقام شامخ نوکری ملت نایل شدهاند. مبادا این پیروزی گنده دماغترشان کند و از فردا به جای آنکه یار این رأیدهندگان باشند، باری بر دوششان شوند.
روی سخنم با آنهاست که رأی مردم را گرفتهاند و اکنون ملقب به نماینده ایشانند. آنچه به چنگ آوردهاید، غنیمتی نیست که با آن خود و اطرافیان آن را بسازید. امانتی است که مردم بر دوش شما گذاشته و خود و خداوندشان بابت لحظه لحظه آن از شما بازخواست خواهند کرد. پس از همین الان با وجدان خویش خلوت کنید. ببینید با خودتان چند چند هستید؟ برنامههایتان را مدون کنید. مردمی که پای شعارهای شما ایستادند را تنها نگذارید. از گذشته و گذشتگان عبرت بگیرید تا مایه عبرت تاریخ نشوید.
برخلاف آنچه در عکسهای خبری دیدید، صندلیای که مردم به شما هدیده دادهاند سبز رنگ نیست. اگر خوب نگاه کنید، وقتی وارد آن سالن بزرگ شوید، میبینید همه چیز قرمز است. صدها برابر تعداد آرای شما، جان جوانمردانی فدا شده و خونشان را بر این خاک ریخته تا امروز امثال شما آنجا بنشینند و به درد مردم برسند. مبادا پا روی این خونها بگذارید. شما بیشتر از هر فرد و مقام و حزب و جناحی، وامدار این خونها هستید. بدهکار پدران و مادرانی که فرزندان دسته گلشان را به شلمچه، دهلاویه، قلاویزان، خان طومان، تدمر، موصل و... فرستادند و بعد یک مشت استخوان تحویل گرفتند.
بعد پیکرهای متلاشی و بیسر در گورستانهای شهرشان به خاک سپردند. شما وامدار کسانی هستید که برخی ماهها حقوق ماهیانهشان را نگرفته، برخی همان کار بیحقوق را نداشته و شرمنده زن و بچهاند، برخی شاید گرسنه پای صندوق آمدند، برخی زندانی داشتند، اما آمدند، برخی بر اثر سیاستهای نادرست اقتصادی به خاک سیاه نشسته و دار و ندارشان بر باد رفته، برخی شاید هنوز داغدار بودند، برخی... اما آمدند و قول و شعار و حرفهای شما را باور کردند. با تمام احوالی که گفتم، آمدند و به شما رأی دادند و شما را به آرزویتان رساندند. مبادا به آن صندلی که رسیدید، آرزوهای ا ین مردم، امید و خواستههای کوچک این مردم را ناجوانمردانه از یاد ببرید. مبادا!
نظر شما